سفر، جاده. ماشینها در جادهها با سرعت پیش میروند. مدتهاست سفرهای تابستانی آغاز شده است. پدربزرگها و مادربزرگهای بسیاری در شهرها و روستاها مهمانهای عزیزی دارند. نوهها به دیدن آنها میروند. وقتی بیشتر خوش بهحال خیلی از این بچهها میشود که دست در دست پدربزرگ و مادربزرگ وارد باغهای پر از درختان مختلف میشوند؛ درختان گیلاس، آلبالو، زردآلو و سیب.
رفتهرفته گلهای زیبای آفتابگردان رشد میکنند و بالا میآیند. جالیزارها پر از بوتههای خیار و خربزه و هندوانه میشوند. دلنشینتر زمانی است که این سفرها طولانیتر میشوند. نوهها چند هفته همانجاها میمانند. هم از بودن در روستاها لذت میبرند و هم گاهی در بعضی از کارها کمک میکنند.
چقدر پدربزرگها برای این باغها و مزارع زحمت کشیدهاند. آبیاری درختها و یونجهزار و مزارع گندم کار سخت و پردردسری است.
آنان شبانهروز کار میکنند. دوست ندارند بچهها و نوههای عزیزشان به زحمت بیفتند و گرفتار کارهای کشاورزی شوند. اما باید کمکشان کرد. باید گاهی پابهپایشان در دشت و صحرا رفت. کار کردن درکنار آنها شیرین و پر از خاطرات خوب است. خوردن غذا بههمراه پدربزرگ و بقیه که در باغ یا مزارع سرگرم کار هستند، بسیار دلچسب است. گاهی غروبها پختن سیبزمینی در دیوارههای تنورهایی که در حیاط بعضی خانهها و باغهای روستایی وجود دارد، تماشایی است. باید رفت. باید به روستاها و روستاییان اهمیت داد و به آنان فکر کرد. باید با زندگی در روستا آشتی کرد. هوای پاکیزه و خوب، دشتهای زیبا و پر از سبزه و گلهای رنگارنگ، کوههای سربهفلککشیده و دوستداشتنی، شبهای پر از ستاره، همه اینها را میشود در روستاها دید. بیایید به زندگی در روستا فکر کنیم. من اهل روستا هستم و بزرگشده در شهر. همیشه برای جستوجوی کودکی گمشدهام به روستا میروم، اما تا امروز پیدایش نکردهام.
نظر شما