نخستین و آخرین باری که آیت الله العظمی بهجت را ملاقات کردم، ده سال پیش در صحن آزادی بود. صبح صادق رسیده بود که آیت الله با جمعی از طلبههای جوان که دورش را گرفته بودند وارد صحن شد. نقلهای بسیاری درباره آداب زیارت و توصیههای ایشان شنیده بودم، اما نه آن روز و بعد توفیق نشد درباره آن بیشتر بدانم، اما روایت یک خادم از زیارت آیت الله بهجت را مرورمی کنیم: «شنیده بودم آیت الله بهجت تابستانها به مشهد میآیند و مقیم کوی رضا(علیهالسلام) میشوند. اما من کمتر موفق شده بودم در دفترشان یا در حرم مطهر امام رضا(علیهالسلام) زیارتشان کنم.
آن روز من در کفشداری شماره هفت واقع در صحن آزادی خدمت میکردم. هوا روشن شده بود، ولی آفتاب هنوز سر نزده بود. حرم کم و بیش خلوت بود. معمولاً حدود دو ساعت پس از نماز صبح، حرم کمی خلوتتر میشود.
هنگام تعویض کشیک بود و باید کفشداری را ترک میکردم. زنگ ساعت حرم مطهر به صدا درآمد و ساعت ۶ صبح را اعلام کرد. آیت الله بهجت را درجمع دوستداران زیارت کردم. ایشان از پایین پا وارد حرم شد. تمام مدت سرشان پایین بود. هیچ حرکتی نداشت. فقط گاهی لبهایشان به آهستگی حرکت میکرد. پس از چند دقیقه سکوت و عرض ارادت، ناگهان مانند کسی که اجازه ورود پیدا کرده باشد، حرکت مختصری کرد. دو طرف عبایشان را جمع کرده، یک بار دیگر به نشانه احترام به حضرت تا کمر خم و بعد آرام وارد صحن شد.
وقتی جلوی قسمت فرش شده صحن رسید، جمعیت زیادی اطراف ایشان را گرفته بودند. اگرچه مریدان فراوانی داشت، اما اجازه نمیداد کارهای شخصی شان را دیگران انجام دهند. نعلین را از پا درآورده در نایلونی که همراه خود آورده بود گذاشت. نایلون را چند دور پیچید و زیر عبا گرفت و راه افتاد.
آقا مقابل در بزرگ چوبی سمت چپ ایوان طلا توقف کوتاهی کرد. صورت به در نهاد و پس از مکث کوتاهی وارد حرم شد و در نخستین فضای سمت چپ پشت در نشست. این مکان قبلاً کفشداری بود، اما مدتی است کفشداری جمع شده و راهرویی درست شده است که صحن آزادی را به رواق دارالذکر متصل میکند. مدتی سر به زیر رو به حضرت نشست بدون اینکه قرآن یا دعایی در دست بگیرد، عرض ارادت میکرد. سپس برگشت و رو به قبله نشست، به گونهای که هیچ فاصلهای با دیوار نداشت. عجیب این بود که ایشان طی مدت ورود به صحن، حرم و هنگام زیارت سرشان کاملاً پایین بود و خیلی کم سرشان را بالا میآوردند. چنان با فروتنی و خواری رو به قبله در برابر معبودش سر فرود آورده بود که احساس میکردی جان به جان آفرین تسلیم کرده و روح از بدنش جدا شده است.
این حالت حدود یک ساعت طول کشید. مردم همان طور آرام و در سکوت، اطراف ایشان نشسته بودند و از نگریستن به حالت ایشان لذت میبردند. پس از این حالِ روحانی و عرفانی، آرام و آهسته برخاست. دوباره ادای احترامی به حضرت رضا(علیهالسلام) کرد و به آهستگی از حرم بیرون رفت».
منبع: وادی مقدّس/ گزیدهای از خاطرات و یادداشتهای یک کفشدار در حرم مطهّر رضوی(علیهالسلام) – جعفر علیزاده گلستانی.
نظر شما