قدس آنلاین- کشوری که هزاران سال تحت حکومت استبداد فردی بوده، نمیشود یکشبه دموکراسی ۴۰۰ ساله اروپایی را در آن برقرار کرد. راهکار شیخ «عدالتخانه» بود. محمدصادق ابوالحسنی، پژوهشگر حوزه علمیه قم در گفتوگو با قدس از چگونگی برقراری «عدالتخانه» توسط شیخ فضلالله نوری میگوید.
اگر موافقید گفتوگو را با یک پرسش چالشی آغاز کنیم. نظر شما درباره اتهاماتی که به شیخ فضلالله نوری نظیر حمایت او از قاجاریه و محمدعلی شاه مطرح شده است، چیست؟
سؤال بسیار مهمی است و برای پاسخ به آن باید به یک نکته اساسی اشاره کنم. یکی از شرایط لازم در تحلیل تاریخ ایران، آشنایی با اندیشه سیاسی علما درباره جریانهای حاضر در عرصه سیاست اعم از سلاطین، دولتها، احزاب و رجال فرهنگی و سیاسی است. وقتی میخواهیم درباره اندیشه و عملکرد سیاسی یک عالم شیعه قضاوت کنیم، باید ببینیم در نگاه او، دستگاه حاکم و همچنین دشمنان و مخالفانش، چه نقاط قوّت و ضعفی دارند؟ آیا جناح و جریانی که بالفعل بر کشور حاکمیت و سلطه دارد، در قیاس با جناح و جریان رقیب یا خصم، حکم «افسد» نسبت به «فاسد» را دارد یا صورت «فاسد» نسبت به «صالح» را؟ یا آنکه حاکمان، «فاسد» هستند و جناح رقیب، «افسد»؟ و چه آثار مثبت یا پیامدهایی بر پیروزی و شکست آنها مترتّب است؟
آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری نیز از این اصل مستثنا نیست. یعنی اول باید «منظومه فکری» و «جغرافیای معرفتی» شیخ را خوب بشناسیم تا بفهمیم شناخت و تحلیلش درباره جریانهای سیاسی مشروطیت چیست. راهی نداریم جز اینکه بینش سیاسی شیخ را درباره احزاب و جریانهای عصر اعم از عناصر مسلط حاکم از شاه و درباریان و دیوانیان تا عناصر مخالف و مبارز مؤثر و نیز نقاط قوت و ضعف آنها و همچنین تشخیص جناح و جریان خیرالموجود، و پیشبینی آینده جریانها و میزان آمادگی و استعداد مردم جهت پیشبرد نظرات اصلاحی، کشف کنیم و سپس به تحلیل آن بپردازیم.
شناخت بینش سیاسی شیخ فضلالله نوری چه ضرورتی دارد؟
- بنده باور عمیق دارم که فهم تاریخی با درک سیاسی متفاوت است. ما باید با ژرفنگری، وقایع تاریخی مشروطه را کشف کنیم و واقعیات را از جعلیات جدا کنیم، اما فراتر از آن به درکی که شیخ فضلالله از سیاست زمان خودش داشت، برسیم. شما فکر نمیکنید که تاریخپژوه به این بینش نیاز دارد؟ اگر به این نکته توجه نکنیم، آن وقت نه رویکردِ انتقادی شیخ فضلاللّه را نسبت به مشروطهخواهان سکولار میفهمیم نه اساساً به شناخت عمیق از مبانی نظری و عملی شیخ در سلوک سیاسی- اجتماعیاش میرسیم و نه حتی دفاع امام خمینی یا تجلیلی که بزرگان مثل علامه امینی، شیخ آقابزرگ تهرانی، سیدمحمدتقی خوانساری، شهید مطهری، علامه محمد قزوینی و قاسم غنی از مقام بلند علمی و مکانت اخلاقی و هوش سیاسی شیخ دارند را تشخیص خواهیم داد.
شیخ در نهایت کدام را انتخاب کرد؟
حقیقت این است که از نظر شیخ فضلالله، حکومت قاجاریه با همه کاستیهایی که داشت، در برابر مشروطهخواهان تندرو و سکولار مانند تقیزاده و حسینقلیخان نواب دو تذکرهای و سردار اسعد و یفرمخان ارمنی، حکم «فاسد» در مقابل «افسد» را داشت؛ همانطوری که در نگاه شیخ بهایی و میرداماد، شاهعباس صفوی با همه مشکلاتش بر استعمارگران متجاوز پرتغالی، ازبک و عثمانی که دنبال اشغال ایران و کشتار شیعیان بودند، میچربید. شیخ میدانست درد جناح سکولار استبداد نیست، بلکه اینها دنبال نفوذ استعمار هستند، بنابراین بعداً آنها رضاخانی را روی کار آوردند که تجسم استبداد بود و تمجیدها از او کردند و پستها گرفتند. یعنی شیخ بر سر دو راهیِ انتخاب جبری میان آنها با رویه عقلاییِ «دفع افسد به فاسد» بهسراغ حمایتِ مشروط از قاجاریه رفت. شیخ حرکت استعمار برای نابودی قدرت مرکزی موجود و جایگزینی مهرههای صد درصد وابسته به جای آن را فهمیده بود. او اجمالاً از قرارداد ۱۹۰۷ و تقسیم ایران توسط روس و انگلیس بو برده بود. البته شیخ هیچ وقت مطلقاً از قاجاریه دفاع نکرد؛ همانطور که هیچ وقت جریان مشروطه به معنای مثبتش یعنی «عدالتخانه» و «مشروطه مشروعه» را مطلقا رد نکرد.
اگر این نگاه شیخ صحیح است، پس چرا رجال دیگر از این زاویه با قاجاریه برخورد نکردند؟
از قضا شیخ تنها نیست و در جبهه همفکران او افراد برجستهای چون آیتالله طباطبایی «صاحب عروه» مرجع عامّ جهان تشیع در نجف و آیات آخوند ملاقربانعلی در زنجان، میرزاحسن مجتهد تبریزی در تبریز، آقا سیدمحمدباقر درچهای در اصفهان و حاج ملامحمد خمامی در رشت قرار دارند و در خود تهران بزرگانی مانند حاج آخوند رستمآبادی، ملامحمد آملی، حاج آقا علیاکبر بروجردی، حاج میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی و حاج شیخ روح الله دانایی هستند.
شما چهره برجسته دیگری را پس از شهادت شیخ سراغ دارید که چون دشمن قاجاریه را مصداقِ «افسد» بشناسد، از قاجاریه حمایت کند؟
بله. شهید مدرس بهعنوان یک سیاستمدارِ مخالف با استبداد است که عمرش را در راه مبارزه با استبداد گذاشت.
جالب است که شهید مدرس بعدها در برابر جمهوریخواهیِ استعماری رضاخان و دستکاری او در مواد قانونی مربوط به سلسله قاجار، در موضع حمایت از احمدشاه قرار گرفت و با وجود خطرات سختِ جانی و حیثیتی که برایش داشت، با انقراض سلطنت قاجار و سقوط کشور توسط یک عامل برکشیده استعمار و ایجاد بدعتِ تغییر قانون اساسی برای تثبیت خودکامگیها بشدت مخالفت کرد. آیا مدرس حامی استبداد بود؟ البته که نه. او بین دوراهی، با قاطعیت قاجاریه را بر پهلوی ترجیح داد. شهید مدرس خودش در کتاب زرد مینویسد: «کشتن شیخ فضلاللّه که از اعلمِ علمای وقت بود، هم پیروزی بُلشویکهای اعزامی به ایران بود، هم پیروزی انگلیس و هم ضایعه برای علمای نجف و ایران. حادثه بدی بود که هنوز هم علل آن در تاریخ همچنان مجهول مانده است». شیخ فضلالله نیز در بین دوراهی به حمایت «مشروط و جهتدار» از محمدعلی شاه پرداخت و از «مجلس شورای مملکتی» که با دستخط محمدعلی شاه در دوران موسوم به استبداد صغیر گشایش یافت و به نوعی تجدید همان عدالتخانه بود، جانبداری کرد. وگرنه قبلاً در ماجرای نهضت تنباکو فعال بود و جلوی قاجاریه ایستاد، بعد در ابتدای مشروطه در ماجرای هجرت معترضانه به قم جلوی دستگاه استبداد قرار گرفت و مال و اعتبارش را در برابر خودکامگیها خرج کرد.
پس طرح شیخ برای حل مشکلات چه بود و چرا ابتدا با مشروطه موافقت کرد؟
پیشتر گفتم که مشروطه دارای جریانات و مراحل مختلفی است و نباید همه را به یک چوب راند. جریان مشروطه در ابتدا به شکل یک نهضت اصیل، اسلامی و مستقل به رهبری علمای دین بویژه شیخ فضلالله، هدفش تأسیس «عدالتخانه» بود. یعنی تشکیل مجمعی از نمایندگان طبیعیِ اصناف و طبقات مردم که به شَوْر بنشینند و برای دولت و دربار، قانونگذاری کنند، تا به خودکامگیهای آنها پایان دهند. این ایده اصلی شیخ بود.
بنابراین نهضت «عدالتخانه» شکل گرفت و علما به قم هجرت کردند. صدور دستخط تأسیس «مجلس شورای اسلامی» از طرف مظفرالدین شاه از برکات همین نهضت بود. متاسفانه در همین زمان، عوامل سفارت انگلیس بهوسیله نیروهایشان در داخل کشور، طرح کشاندنِ مردم ساده و گاهی اوباش و عناصر شکمباره به سفارت انگلیس را در تهران درانداختند و نهضت «عدالتخانه» را منحرف کردند.
تحصن سفارت انگلیس چه آثاری در مشروطه داشت؟
اساساً نقشه تحصن سفارت انگلیس برای گرفتن پرچم قیام از دست شیخ بود. با این ترفند، شعار روشن و اصیل «عدالتخانه» به شعار وارداتی و چندپهلوی «مشروطه» تغییر کرد و قید «اسلامی» از عنوان مجلس شورا در دستخط مظفرالدین شاه حذف شد.
راهبرد شیخ چه بود؟
پس از تبدیل «عدالتخانه» به «مشروطه»، شیخ وارد مرحله جدیدی شد. وقتی دید نمیشود آب نهضت را به مسیر اولش (عدالتخانه) برگرداند، گفت مشروطه باید «مشروعه» باشد. با طرح «مشروطه مشروعه»، میخواست دمکراسی اروپایی را با زمامِ شریعت مهار کند و خیلی برای انطباق اصولِ متمم قانون اساسی با موازین شرع جانفشانی کرد و سرانجام در ماههای آخر عمر خود که دید عناصر افراطی و سکولار به سیم آخر زدند، از آنان ناامید شد و به تحریم مشروطه کذایی دست زد و دنبال بازگرداندن «عدالتخانه» افتاد. یعنی هیچ وقت با وجود مجلس شورا و مشروطه به معنایِ «مهارکردن قدرت شاه توسط شورایی از عقلای ملت» مخالف نبود، بنابراین ناظمالاسلام کرمانی مینویسد که شیخ چند روز پس از انحلال مجلس به محمدعلی شاه گفت: «مشروطه باید باشد، ولی مشروطه مشروعه و مجلسِ محدود، نه هرجومرج». پس ببینید اینکه برخی میگویند: شیخ چرا اول موافق مشروطه بود و سپس مخالف شد؟ این منتقدان در روند تحولات و مراحل مشروطه دقت نمیکنند.
بهترین منبع برای فهم اندیشه و عملکرد شیخ چیست؟
من دوره هفت جلدی آثار مشروطه استاد ابوالحسنی (منذر) را به خوانندگان توصیه میکنم، چون بسیار ارزنده است. درواقع شیخ به مشروطهخواهان سکولار میگفت؛ کشوری که هزاران سال تحت حکومت استبداد فردی اداره میشده است، نمیشود یکشبه دموکراسی ۴۰۰ ساله اروپایی (پارلمانتاریسم مطلقه غربی) را در آن اجرا کرد، زیرا علاوهبر تفاوت فرهنگی و دینی، بافت ملی و زیرساختهای سیاسی، نظامی، اجتماعی ما اعم از «وجود مذاهب مختلف»، «ضعف ارتش مرکزی» و «کثرت ایلات و عشایر» هم با اروپا متفاوت است. این مثل دادن چلوکباب برگ به یک شیرخواره است! این لقمه بزرگ گلوگیر است. کار مشروطهخواهان سکولار مصداق «رادیکالیزه کردن مطالبات مردم» بود و به آشوب کشید. شیخ معتقد بود، ما به دوران گذار از استبداد نیاز داریم که به مرور سیستم حکومتی را اصلاح کنیم و بهترین راهکار «عدالتخانه» است.
نظر شما