به گزارش قدس آنلاین به نقل از هفته نامه بیت المقدس؛ مصطفی السباعی از رهبران مشهور و تاثیرگذار اخوانالمسلمین است که در دهه 40 قرن بیستم اخوان سوریه را بنیان گذاشت و تا دهه 60 میلادی رهبری آن را برعهده داشت. با سرکوب و زندانی شدن بسیاری از اخوانیهای مصر از جمله حسن الهضیبی در دوره عبدالناصر و فرار بسیاری از اخوانیها به سوریه و سایر کشورها، السباعی مدتی عملا به رهبر غیررسمی اخوان تبدیل شد. این در حالی است که او خود را منادی «سوسیالیسم اسلامی» مینامید.
السباعی که کتابی به نام «سوسیالیسم اسلامی» منتشر کرده، معتقد است اسلام بهترین مصداق سوسیالیسم است. او میگوید اهدافی که سوسیالیسم به دنبال آن است، همان اهدافی است که شریعت اسلام آن را پیگیری میکند. به اعتقاد او هدف اصلی اسلام تحقق عدالت اجتماعی است و سوسیالیسم سازوکاری است که میتوان از طریق آن به عدالت اجتماعی دست یافت.
او البته میان تعاریف مختلف سوسیالیسم تمایز گذاشته و معتقد است وجه مشترک همه آنها نظارت دولت بر بهرهبرداری از ثروت جامعه، استقرار مسئولیت متقابل اجتماعی و تضمین شرافت انسانی افراد است. تمایز میان «سوسیالیسم» و «کمونیسم» از مفروضات السباعی است. چراکه سوسیالیسم برخلاف کمونیسم، مالکیت خصوصی را به رسمیت میشناسد. جامعه سوسیالیستی مدنظر السباعی یک جامعه «بیطبقه» نیست بلکه جامعهای است که در آن طبقهای بر طبقه دیگر سلطه ندارد.
او میگوید: «من سوسیالیسم را یک پدیده زوال پذیر نمیشناسم، بلکه آن را کششی انسانی میدانم که از دورترین زمانها در تعالیم انبیا و چارهجوییهای مصلحان آشکار بوده است و ملتهای جهان در عصر حاضر مخصوصا ملتهای عقبمانده میکوشند با تحقق آن از مظالم اجتماعی و امتیازات بیرویه طبقاتی آزاد شوند. هدف سوسیالیسم در تمام اشکال آن جلوگیری از سلطه فرد در بهرهبرداری از سرمایه برای انباشت ثروت، رعایت منافع اکثریت، نظارت دولت بر فعالیتهای اقتصادی فرد، ایجاد مسئولیت مشترک اجتماعی در میان افراد، از بین بردن آثار فقر و گرسنگی و هرگونه تبعیض است.»
سوالی که مطرح است اینکه چرا السباعی اصرار دارد نظریه عدالتخواهانه خود را در چارچوب «سوسیالیسم» توضیح دهد؟ اگراسلام یک دین کامل است که هرآنچه السباعی میخواهد در آن هست، پس چه نیازی به الصاق آن به مکاتب دیگر وجود دارد؟ این سوالی است که هیچگاه پاسخ قانعکنندهای از جانب وی دریافت نکرده است.
البته باید به این نکته اشاره کرد که نظریه السباعی در دهههای میانی قرن بیستم در شرایطی مطرح شد که نه تنها در جهان اسلام و نه حتی در جهان سوم، که حتی در غرب نیز رویکردهای سوسیالیستی سیطرهای همهجانبه بر مجامع دانشگاهی و روشنفکری داشتند. لذا متفکران آن دوره حتی اگر اسمی از سوسیالیسم نمیآوردند، نمیتوانستند از سیطره بیچونوچرای آن خلاصی یابند. همانطور که امروزه بسیاری از متفکران مسلمان نمیتوانند از سیطره رویکردهای لیبرالیستی حاکم بر دنیا رها شوند و سعی میکنند تفسیری از اسلام ارائه دهند که با فضای فکری لیبرالی جهان کمترین تضاد را داشته باشد.
به این نکته نیز باید اشاره کرد که گرایش السباعی به سوسیالیسم هیچگاه باعث نشد که او از دایره اسلامگرایان خارج شود. حتی میتوان گفت که هویت اسلامگرایانه او به هویت سوسیالیستی خود میچربید. او به تعارض ماهوی اسلام با تجدد – که سوسیالیسم هم مصداقی از مصادیق آن بود – آگاه نبوده و جذب شعارهای ظاهرالصلاح و عدالتخواهانه سوسیالیسم شد، بدون اینکه به مبانی فلسفی آن توجه کافی داشته باشد. او سادهانگارانه گمان میکرد که میشود اسلام را با سوسیالیسم جمع کرد.
السباعی همچون تمام مصلحان مسلمان آرزوی شکلگیری تمدنی اسلامی را در سر میپروراند. به همینخاطر به وحدت اسلامی نیز اهتمام بسیاری میورزید و تلاش برای ایجاد وحدت میان شیعه و سنی را واجب میدانست. او در این زمینه همکاریهایی هم با علامه شرفالدین داشت. ولی نگارش کتابی توسط علامه شرفالدین در ذم ابوهریره، این ذهنیت را در او ایجاد کرد که گویا شیعیان صادقانه دنبال تقریب نیستند، بلکه در پی شیعه کردن اهلسنت هستند! این مسئله باعث شد تا او در پیمودن مسیر وحدت شیعه و سنی انگیزه خود را از دست بدهد.
مدل تعامل مصطفی السباعی با حکومت سوریه
رویکرد السباعی نسبت به دولت سوریه مبتنی بر تسامح و مشارکت در سازوکار سیاسی آن بوده است. او به روش دعوت و اصلاح معتقد بود و انقلاب و جهاد در برابر حکومت را مفید نمیدانست. او در پارلمان سوریه وارد شد و سعی کرد از این طریق اهداف خود را پیش ببرد. السباعی همچنین به دنبال ایجاد یک حکومت اسلامی در سوریه نبود.
پس از السباعی عصام العطار به رهبری اخوان سوریه رسید. او همچون السباعی به روشهای نظامی برای مقابله با حکومت سوریه اعتقادی نداشت. اما بعضی دیگر از اعضای اخوان قائل به لزوم جهاد علیه حکومت بعثی سوریه بودند. این بود که اخوان سوریه منشعب شد. حالا دیگر اخوان سوریه به اخوان دمشق و اخوان شمال با مرکزیت حماة تقسیم شده بود. دمشقیها مخالف جهاد نظامی و شمالیها موافق آن بودند. امین یاغان از رهبران اخوان، از عصام العطار جدا شده و به تقابل نظامی با حافظ اسد پرداخت. او متاثر از اندیشههای جهادی سیدقطب بود.
با وجود اینکه مصطفی السباعی به عنوان بنیانگذار اخوانالمسلمین سوریه قائل به ایجاد حکومت اسلامی در سوریه نبود، با چیره شدن طیف قطبی بر اخوان سوریه، ایجاد حکومت اسلامی و سرنگونی حکومت خاندان اسد در اولویت قرار گرفت. امروز نیز اخوان سوریه به چیزی کمتر از سرنگونی بشار اسد راضی نیست./
انتهای پیام
حامد رضایی
هفته نامه بیت المقدس دوشنبه هر هفته ضمیمه روزنامه قدس منتشر می شود.
نظر شما