تحولات لبنان و فلسطین

۱ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۱
کد خبر: 564503

آشنایی و همنشینی ۳۲ ساله با «شیخ جعفر مجتهدی» البته خودش نعمت و فرصت دیگری بود نه برای شاعر شدن که برای عارف شدن و شاعرتر شدن. داستان رسیدن «مجاهدی» به چنین چشمه نابی ، شنیدنی است. تا خرداد سال ۴۲ نه «شیخ جعفر» را دیده و نه حتی نامی از او شنیده بود...

«پروانه» ای در آرزوی سوختن

قدس آنلاین- اگرچه بیخیال «بهانه خبری» شده ایم، برای نوشتن از  شاعر آیینی اما چه بهانه ای و چه خبری داغ تر از «محرم» که گرما و شورَش از یکی دو هفته پیش افتاده بود به جان مان. پای شور و شین حسینی که می آید وسط، نمی شود از شعر آیینی نگفت و حرف شعر آیینی که باشد از کنار نام «محمد علی مجاهدی» آسان نمی توان گذشت. شاعری که شور و حال اشعار عاشورایی اش تنها ریشه در ذوق و شوق شاعری ندارد و آنهایی که او را خوب می شناسند می دانند برخی شعرهایش از چشمه سار عرفان آب می خورد. شاعر وقتی حالی پیدا می کند، می تواند، صحنه های کربلا و واقعیت عاشورا را، بیت بیت، پیش چشم شما به تصویر بکشد و از ناگفته ها بسراید. از راههایی که شاید دیگر شاعران آیینی کمتر رفته اند و کمتر از آنها گفته اند : منظومه بلند شهادت سرودنی است / با حنجره بریده، سر نیزه ها فقط ... یک کاروان دلیر، ولی روی نیزه هاست / سر های تان در ین سفر از هم جدا فقط ...

تفأل به حافظ

«محمد علی مجاهدی» این روزها باید ۷۴ ساله باشد و البته خوب به یاد دارد که رنگ و بوی اشعار دیروز و امروزش، تنها به آنچه بالاتر گفتیم بر نمی گردد. برای تولد شاعری در قد و قامت و حال و هوای «مجاهدی» بی شک محیط مناسب پرورشی هم لازم است. خانه و خانواده ای که بوی معنویت و عرفان بدهند. خودش در این باره می گوید: «من در یک خانوادۀ به معنای واقعی کلمه روحانی به دنیا آمدم و فضای حاکم بر خانواده ما فضایی کاملاً اخلاقی، عبرت‌آموز و دینی بود. پدرم مدرس حوزه بودند و می‌دیدم که گاهی به جای استخاره با قرآن، به کتاب حافظ تفأل می‌زنند. در اواخر دبستان با اشعار حافظ مأنوس شدم و این انس ادامه پیدا کرد، تا این‌که گاهی احساس می‌کردم مصراع‌ها و ابیات موزونی بر زبانم جاری می‌شود، اما مقطعی بود. سال دوم دبیرستان بود که شعر را به‌صورت کاملاً اصولی با حضور در انجمن‌های ادبی که در قم تشکیل می‌شد، شروع کردم و...».

فرزند علم و عرفان

پدرش، آیت‌الله‌میرزا محمد مجاهدی تبریزی از عالمان و عارفان برجسته بود و فرزندش علاوه بر تحصیل در رشته حقوق قضایی، هم دروس حوزوی را خواند و هم درس های دانشگاه  تربیت معلم تهران را. حضور در تهران و انجمن های شعری مختلف «مجاهدی» ۱۹ ساله را جدی تر به عالم شعر کشاند و این جدیت تا سالهای بعد و بازگشت به قم با او ماند. جدیتی که تنها به «شعر» خلاصه نشد و شاعر را به تحقیق و مطالعه بیشتر چه در حیطه ادبیات چه در زمینه شعر آیینی واداشت. البته چشمه اشعار آیینی «مجاهدی» جوشیدنش را تنها مرهون آنچه گفتیم نیست. او ذوق و طبع خدادادی اش را به معرفت اهل بیت(ع) گره زده و گذاشته بود در همین فضا بال و پر بگیرد، ببالد و شکوفا شود.

به بوی عشق آمده ایم

آشنایی و همنشینی ۳۲ ساله با «شیخ جعفر مجتهدی» البته خودش نعمت و فرصت دیگری بود نه برای شاعر شدن که برای عارف شدن و شاعرتر شدن. داستان رسیدن «مجاهدی» به چنین چشمه نابی، شنیدنی است. تا خرداد سال ۴۲ نه «شیخ جعفر» را دیده و نه حتی نامی از او شنیده بود. آن روز، از صبح متوسل شده بود به امام زمان(عج) که : «آقای من! ... در این دوره‌ی وانفسا یکی از دوستان خودتان را در مسیر من قرار دهید که با او همدم و همنشین شوم و از این غربت نجات پیدا کنم...». ظهر تبدار و برافروخته به خانه آمد، به اتاقی رفت، در را از داخل بست و... میان خواب و بیداری شنید که در اتاق را محکم می کوبند...برادرش بود...می گفت فرد عجیب و غریبی آمده و می گوید با «شمس الدین» کار دارم. حیرت کرد. فقط اعضای خانواده اش او را با این نام صدا می زدند... کامله مردی که به ۴۰ ساله ها می مانست داخل شد...بالباسی بلند و شب کلاه مانندی بر سر. ته لهجه آذری شیرین و بیشتر از همه چشمانی نافذ و پرجذبه که خیره شدن به آنها را کسی تاب نمی آورد... «مجاهدی» در میان تب و حیرت پرسید: نام شما چیست ... شنید که من جعفر هستم... نام من را از کجا می دانید؟ نشانی ام را از کجا گرفته اید؟ ... «شیخ جعفرمجتهدی» گفت :  آقا جان! ما به بوی عشق آمدیم... کدام عشق؟ نگاه معناداری به «مجاهدی» کرد که : همان عشقی که در دل شما نسبت به ساحت مقدس حضرت ولی‌عصر(عج) زبانه می‌کشد. شما از حضرت چه ‌خواسته بودی...!؟

کلید واژه ها

در نگاه به عاشورا «مجاهدی» نمی پسندد که شعر آیینی تنها جنبه سوک و ماتم ماجرای کربلا را بزرگنمایی کند و از توجه به سایر ابعاد این واقعه غفلت کند. او دستِ پیشینه شعر آیینی را از جنبه های اخلاقی، ارزشی، حماسی و معرفتی تقریباً خالی می داند اما  معتقد است شعرآیینی ۳۰ یا ۴۰ سال اخیر با رشد قابل توجهی که داشته توانسته به ابعادی جز سوک و ماتم واقعه عاشورا نیز بپردازد. »مجاهدی» میان شعر عاشورا و شعر عاشورایی تفاوت قائل است و می گوید : «هر اثر منظوم ماتمی را نمی‌توانیم شعر عاشورا بنامیم، شعر عاشورا شعری است که به مطالب مرتبط با واقعه عاشورا اشاره می‌کند در حالی که شاعر در شعر عاشورایی باید سراغ کلیدواژه‌های فرهنگ عاشورا برود.

کربلا را می سرود این بار ...

می گویند تخلص «پروانه» را هم «شیخ جعفر مجتهدی» برای او انتخاب کرد تا پروانه طبع شاعر از همان آغاز تنها گرد شمع اهل بیت (ع) بچرخد و بچرخد و بچرخد. انجمن شعری که هر عصر جمعه در خانه «مجاهدی» تشکیل می شود و میزبان شاعران آیینی است  و سی و چند سالگی را پشت سرگذاشته است، خاستگاه بسیاری از شاعرانی شد که چند سالی است در شعر آیینی نامور شده اند و تلاش دارند این مقوله را همراه کنند با آنچه که «مجاهدی» از آنها با عنوان فرهنگ عاشورا یاد می کند. فرهنگی که هم «غلو» در شعر عاشورایی را حرام می داند و هم از توسل به خرافه و داستان پردازی های عجیب و غریب ابا دارد. اگر امروزه شاعرانی داریم که فضای شعر آیینی را با اشعار محکم و پر محتوا معطر کرده اند، همگی این عطر روحانی شعرشان را مدیون فصلی هستند که «مجاهدی» با اشعاری از این دست آغازگرش بود: «کربلا را می ‌سرود این بار، روی نیزه‌ ها / با دو صد ایهام معنی‌ دار، روی نیزه‌ ها ... نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نی / مثل یک ترجیع شد تکرار، روی نیزه‌ ها...چوب خشک نی به هفتاد و دو گل آذین شده ست / لاله‌ ها را سر به سر بشمار، روی نیزه‌ ها ... زخمی داغند این گل‌ های پرپر، ای نسیم / پای خود آرام‌ تر بگذار روی نیزه‌ ها ... یا بر این نیزار خون امشب متاب ای ماهتاب / یا قدم آهسته ‌تر بردار روی نیزه‌ ها ... قافله در رجعت سرخ است و جاده فتنه جوش / چشم میر کاروان، بیدار روی نیزه‌ ها...».

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.