قدس آنلاین - گروه استان ها- رقیه توسلی: می دانیم معجون دلپسندی نیست اما برای دو عدد سرماخورده ی بداحوال که پایشان پیشِ دمنوش و بُخُور، گیر است اصلاً چندش آور به نظر نمی رسد.
برای دو عدد آدم که مدتی ست از کار و عافیت و غذا و معاشرت، مرخص شده اند. و تب و درد و سرفه و ویروس هرروز برایشان نقشه های سخت تری می کشند.
می نویسم: نعناعِ تازه، انار، مویز... و بسیار زیاد از عمه جان تشکر می کنم. از بهترین سوپِ جو پَز فامیل.
عمه برای رفع کسالت مان، خواب و غرغره آب نمک را فراوان توصیه می کند و رویه اش را. می گوید: همیشه اوست که به پاییز شبیخون می زند. تاکتیک اش را هم رو می کند، استفاده از مرکبات.
تلفن را پایین نگذاشته، خواهری برای دفعه چهارم هم زنگ می زند و شربت عسل و لیموترش را یادآور شده و نشده – مثل برق و باد – ناپدید می شود.
مائیم و روزهای پُرعطسه ی پاییز... مائیم و بستگانی با نسخه های درمانگر... با تماس هایی که دفتر سفید کنار تلفن مان را خط خطی می کند... مائیم و دکترهای مهربان پشت گوشی و تجربه هایشان...
شدت تب و لرز و بی حالی و مصرف عدیده آنتی بیوتیک و آمپول کِرخت مان کرده. مثل آدم های خُمار، بی صدا و تحرک افتاده ایم روی کاناپه و تنها راه پیش رویمان را عملی می کنیم. دیدن شبکه ی مستند.
پرندگانِ فوق العاده ای فوراً نمایشگر خانگی مان را پُر می کنند. شاداب و پُرانرژی و بیقرار. حیواناتی که با جثه های کوچک و بزرگ شان، جولان می دهند هر طرف که بخواهند. با نوک های بلند و پرهای خوش آب و رنگ شان.
آسمانِ مُستند، مدام پُر و خالی می شود. واقعاً چه هیبتی دارد عافیت و آزادی! اینکه هرروز تا ابرها بالا بروی، حتماً می چسبد.
سرفه نوشت: راستی، پرنده های سرماخورده هم پرواز می کنند...!؟
نظر شما