قدس آنلاین- سینمای ایران با این فیلمهایی که اینروزها روی پرده دارد، با رقص هندی و تقلید قیافه و صدای خوانندگان لسآنجلسی، با مثلثها و مربعهای عجیبوغریب عشقی و با تولیداتی که هنوز از آب و گل بیرون نیامده، روی پرده میروند و بهکمک هنرپیشههای پولساز، تبلیغات و تبعیض در اختصاص سالنها، به فورش بالایی میرسند، ما را آسانگیر کرده است و کافی است فیلمی حداقلهای لازم را داشته باشد تا احساس کنیم یک فیلم خوب و متفاوت دیدهایم.
موفق در خلق دلهره
فیلم «شنل» ساخته حسین کندری اثری است که تماشای آن توقع مخاطب سختگیر را کمابیش برآورده میکند. فیلم قصهای پیچیده دارد که برای تماشاگر ملول از آثار تکراری و خطی سینمای ایران، تماشایش جذاب است. قصه فیلم در شهری کوچک در شمال کشور رخ میدهد. مانند اغلب فیلمهایی که در این سالها شاهد آن بودهایم، فیلم برای تحقق ساختار معماگونه و رمزآلودش، بخشی از ماجراهای وسط فیلم را در ابتدا روایت میکند؛ یعنی همان بخشی که تصویری از «مسعود فروتن» را مشاهده میکنیم.
داستان از جایی آغاز میشود که زنی به نام «صحرا» که پرستار بیمارستانی در شمال کشور است، در بیمارستان با جسد همسرش شعبان مواجه میشود. این دو مخفیانه با یکدیگر ازدواج کردهاند و حالا برای حل کردن ماجرا، صحرا با کمک دوستش «سحر» و همسر او «هامون» تصمیم میگیرد تا با وکالتنامهای قلابی، نام شعبان را از شناسنامهاش پاک کند، غافل از اینکه شعبان واقعی نه همسر فوتکرده او، بلکه مردی است که در کارگاه سابق شوهرش کار میکرده و بهعبارت ساده، شوهرش با سوءاستفاده از شناسنامه کارگرش، او را عقد کرده و حالا با مرگش معمایی پیچیده به یادگار گذاشته است!
در روزگار رواج فیلمهای ضد قصه و آثاری که روایتی برای دنبال کردن ندارند و صرفاً به بازیهای فُرمی متکی هستند، شنل فیلم قابلقبولی است که مخاطبش را به دلهره دچار میکند. خط داستان کلی فیلم قابلیت خلق اثری طنزآمیز هم دارد؛ یعنی بهسادگی میتوان فیلمی در قد و قواره «فیلمفارسیهای خندهدار» از آن درآورد، اما کارگردان روایتی کاملاً جدی از این ماجرا دارد. شاید برای جلوگیری از طنزآمیز شدن فیلم است که فضای کلی حاکم بر فیلم سرد است. البته با وجود این ترفند در بخشهایی از فیلم مخاطب به شخصیتها و داستان میخندد.
شگردهایی برای پنهانکاری
فیلم چند نکته برای پنهان کردن از مخاطب دارد و البته چند نکته انحرافی نیز در خود گنجانده تا حدس و فرضهای تماشاگر را بههم بریزد. مثلاً «هامون» شوهر آیدا دوست صحرا، یکی از مواردی است که مخاطب تصور میکند ممکن است رابطهای میان او و صحرا شکل بگیرد. دو کارگر افغانی حاضر در فیلم نیز این حدس و گمان را در تماشاگر ایجاد میکنند که ممکن است در بخشی از داستان بهنفع صحرا وارد مناسبات شده و علیه طاهر اقدامی کنند، اما این اتفاق رخ نمیدهد.
در ابتدای فیلم راجع به پدر و مادر صحرا گفته میشود که آنها دور از آن منطقه هستند. مخاطبی که به تماشای آثاری از ایندست عادت دارد، اینبار هم تصور میکند با شخصیتهایی مواجه است که نویسنده برای حل کردن چالشهای پیش رو، پدر و مادر و کلیه خانواده را حذف کرده، اما در پایان حضور مادر و پدر صحرا فضایی عاطفی و جذاب در فیلم ایجاد میکند و به نقطه قوتی تبدیل میگردد.
مهمترین امتیاز فیلم «شنل» روایت جذاب قصهای دلهرهآمیز است؛ روایتی که تماشاگر را با شخصیتها همراه میکند. اینکه در میانه فیلم متوجه میشویم صحرا دختری افغانی است و به همین دلیل تمایلی به شکایت کردن و دادگاه رفتن ندارد، غافلگیری جذابی است، اما ناخودآگاه بیننده را به یاد فیلمهای دهه هفتاد و هشتاد و آثاری میاندازد که به تعداد فراوان با موضوع زندگی افغانها تهیه شد. فیلم میتوانست پایان باز داشته باشد؛ مسئلهای که اینروزها در سینمای ایران بسیار رایج است و کارگردانها برای فرار از زحمتی که تعیین یک فرجام نهایی برای فیلم دارد، قضاوت را به خود مخاطب واگذار میکنند، اما کارگردان «شنل» پایانی مشخص را برای قصه انتخاب میکند که هرچند سرهمبندیشده است، اما این امتیاز را دارد که میتواند بهعنوان دیدگاه کارگردان نسبت به قصه تلقی شود.
مهمترین مشکل فیلم شاید نحوه روایت قصه است. فیلم میتوانست با شکل دیگری از روایت، اثری کلاسیک باشد، اما این نوع از پرداخت اروپایی که در سینمای ایران و میان کارگردانهای جوان نیز رواج فراوان دارد، باعث میشود سازندگان این آثار هیچگاه به سینمای بدنه و پُرفروش راه نیابند و برای سالهای سال «هنر و تجربه» ای بمانند، آن هم با سانسها و سالنهای محدود!
نظر شما