قدس آنلاین- اینگونه نویسندگان درصدد هستند که خواننده تجربه رؤیت تصاویر تلویزیونی را در بطن داستانها حس کند. آنان میخواهند داستانهای خود را به صحنه تلویزیون شبیه سازند و هر آنچه داستانهای تلویزیونی نشان میدهد عیناً در داستانهای نوشتاری گرتهبرداری شود. طبق نظر تیچی، این دسته از نویسندگان همچنین در آرزوی پرورش نویسندگان نسل جدیدی هستند که آثارشان به داستانهای تلویزیونی نزدیک باشد. آنان تنها با زبان حال داستان مینویسند و از یک شیوه روایتی خاص استفاده میکنند.
در داستانهای تلویزیونی رویدادها غالباً در زمان حال رخ میدهند و شیوه روایتی حوادث از نوع سومشخص است. راوی در داستانهای اینان همچون دوربین فیلمبرداری عمل نموده و صحنهها را ثبت میکند. به همین دلیل صحنههای ثبتشده غالباً میانی هستند و از ابتدا و پایان ماجرا خبری نیست؛ در عین حال که صحنهها بسیار کوتاه و با برشهای سریع تغییر مییابند. شخصیتهای داستانی این آثار چندان در کنشها و حوادث داستانی شرکت نمیکنند بلکه باعث ایجاد توازن و اعتدال در پیرنگ داستان میگردند.
در پایان اشاره به این نکته ضروری است که مکتب پستمدرنیته در کشور آمریکا متولد شده است. دلیل این امر هم کاملاً مشخص است. آمریکا کشور خاصی است که در آن فرهنگ مشخص، ثابت و کهنی وجود ندارد. هجوم عظیم مهاجران از دیرباز فرهنگ بیهویتی را پدید آورده است که شناسایی و بازیافت آن اصلاً امکان ندارد. به همین دلیل طبیعی است که در کشور آمریکا عناصر ناهمگون و متضاد بهراحتی در کنار هم قرار میگیرند؛ آنگونه که در داستانهای پستمدرن دیده میشود. فقدان یک فرهنگ واحد و منسجم یکی از دلایل عمده بروز حوادث و رویدادهای غیرقابل پیشبینی در این کشور است. آنان به دلیل نداشتن فرهنگ واحد، بیشتر دوست دارند تا تمدنها و فرهنگهای ملل کهن را مورد یورش امواج و آرای چندوجهی خود قرار دهند. برای بسیاری از صاحبنظران، فرهنگ آمریکایی مانند نور کمسویی است که هر لحظه در حال خاموششدن است. در حقیقت، مکتب پستمدرنیته باید هم از چنین جامعه بیهویتی نشئت بگیرد. بروز غالب حوادث غیرانسانی و تأسفبار با پیدایش مکتب پستمدرن در آمریکا آغاز میگردد. همانطور که پیش از این گفته شد، آغاز حرکت پستمدرن را در بمباران اتمی آمریکا میدانند و پس از آن، پیامدهای دلخراش دیگری در این کشور حادث شد؛ جنگ با ویتنام، ماجرای «واترگیت»، برخورد غیرانسانی با سیاهپوستان و سرخپوستان آمریکا، شلیک رزمناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران، فروپاشی ساختمانهای دوقلو و پس از آن، مسلمانکشی و.. .
تمامی این رویدادها برای مردم آمریکا قابل درک و حس نیست. زیرا آنان درگیر فرهنگ بیهویت و نامشخصی هستند. در فرهنگ آنان تمام پدیدهها ضد و نقیض در کنار هم قرار میگیرند و یکسان تفسیر میشوند. خشونت و آرامش برای آمریکاییها یک مفهوم را دارد. جنایت به اسم صلح و آزادی صورت میپذیرد و استعمار به آزادسازی انسانها از تحجر و ناآگاهی معنا میشود.
نظر شما