قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: نیّت کرده ایم با چای و نباتِ خراسان، افطار کنیم... رو به گنبدی که زیارتش، نونوار می کند...
بهار؛ فرخنده و خجسته... چه حال عجیبی ست جامه متغیّرکردن و با اشک، از سَر آغاز شدن...! با لبیک و روضه و رختی که هربار تا مشرقِ ایمان می برد اهل دل را...!
یا علی جان! اگر رخصت بدهید آمده ایم چشم هایمان را با نورِ حرم تان بشوییم و جانمان را بسپاریم به ربیعِ فصل ها... آمده ایم با تلاوت سوره ی حمد... سوره ی قدر... سوره توحید...
از دیارِ حسینیه ها و موکب ها آمده ایم... اگر هنوز غریبه ایم، آشنایمان کن... اگر بی خبریم، پرده ها را بینداز ای همه مهربانی و رضا!
کوه های فاصله و گناه را از ما دور بفرما که محبّان تان، جز اعجازِ مشهد نمی خواهند. جز جغرافیای آبی پرواز.
ربیع الاول؛ سعد و نیک... چه حال عجیبی ست رسیدن از باران به آفتاب...! عازم ماهِ ماه ها شدن...! آنگاه که تکه هایی از وجودت هنوز جا مانده است در کربِ بلا... در نینوا... در بین الحرمین... در خاکِ سرخِ تاریخ...
از سفرِ اشک و سوگ آمده ایم مولاجان! تا مِهرِ آستان شما... تا اگر رخصت بدهید افطارمان، جرعه ای عشق و دانه ای خرما باشد... و جز آیه ها و سوره های حِرا - در ریه هایمان - شوری به پا نشود...
نظر شما