قدس آنلاین- آنهایی که مویی سفید کردهاند حتماً یادشان میآید که در روزگاری که مشهد هنوز اینطور بزرگ و شلوغ نشده بود، دمدمای طلوع آفتاب صدای ریتمیک و دلخوشی از سمت حرم امام رضا(ع)، از صحن عتیق، از نقارهخانه حضرت در شهر میپیچید که طلوع آفتاب را خبر میداد و برای بعضی خواب ماندهها فرصتی بود تا از قضا شدن نماز صبحشان جلوگیری کنند! این نوا دوباره نزدیکهای غروب آفتاب نیز از صحن و سرای امام هشتم(ع) در شهر میپیچید و به نوعی پایان روز را اعلام میکرد.
صدای طبل و کُرنای نقارهخانه حرم رضوی را غیر از مشهدیهای قدیم، هر کسی که طلوع و غروب آفتاب توفیق حضور در این قطعه از بهشت را داشته، حتماً شنیده است. شاید هم نه جزو آن گروه هستید و نه این گروه، از آنهایی هستید که از طریق رادیو و تلویزیون به بهانه ایام ولادت امام رضا(ع) دل به این نوا سپرده و دلتان را راهی حرمش کرده باشید.
در هفتهای که گذشت اخبار رادیو و تلویزیون و رسانهها به یکباره همگی سراغ نقارهخانه حرم رضوی رفتند، بهانه این عکسها و گزارشها درگذشت پیر نقارهخانه حرم حضرت علیبن موسیالرضا(ع)، یعنی «احمد اقوام شکوهی» بود.
بدون حرم، حتی یک روز
یکبار خودش گفته بود که دور از حرم نمیتواند زنده بماند! «مثل ماهی که لحظهای بدون آب نمیتواند زندگی کنم، من هم بدون بودن در حرم نمیتوانم زندگی کنم. وقتهایی که از حرم دورم بیحال هستم، حتی بعضی از ساعات در طول روز که نقارهزنی نداریم، باز هم به حرم میآیم. در سنین جوانی که هم سن و سالانم به تفریح و گردش میرفتند، من تمام کِیفم این بود که یک ساعت و نیم زودتر بیایم در نقارهخانه بنشینیم و از آن بالا فقط به گنبد طلایی حضرت نگاه کنم.»
برای شکوه حضرت رضا(علیه السلام)
معمولاً صبحها همزمان با خواندن مناجات حرم، در نقارهخانه بود، نمازش را همان جا میخواند و بعدش طبلها را آماده میکرد. تازه یک ساعت بعد از آمدن او مابقی نقارهزنها میآمدند و کار شروع میشد. بعدازظهرها هم قبل از غروب آفتاب میآمد و همه چیزش را آماده میکرد. خیلی اهل مصاحبه و این حرفها نبود، از آن دور و نزدیک نقارهخانه اینگونه گفته است: «بنای نقارهخانه روی همین ایوان بود که الان هست، اما خود بنا با این بنای فعلی فرق داشت. نقارهخانه قدیم، چوبی بود و درست لب ایوان ساخته شده بود. میگفتند یکی از قجرها ساخته بودش. بیست تا پله میخورد تا از پشت بام ایوان به نقارهخانه میرسید. سقف نقارهخانه شیروانی بود. یادم میآید زمستانها که برف و باران بود، جلوی نقارهخانه قندیلهای بزرگی میبست و ما هر صبح، اول برف و یخها را تمیز میکردیم و بعد نقاره میزدیم. قدیمها نقارهچیها را «عمله شکوه» میگفتند، یعنی گروهی که کار تشریفات را انجام میدهد، از آن وقت نام خانوادگی ما «شکوهی» شد. نقارهزنی در خاندان ما موروثی است. پدرم نقارهچی حضرت بود. بعد من نقارهچی شدم. حالا هم پسرهایم نقاره میزنند.»
بیقرار همسایه
به قول خودش اگر دفتر حضور و غیاب نقارهخانه را ورق بزنیم، غیبت که نداشت هیچ، تأخیر هم نداشت. یکبار که علت این همه نظم و انضباطش را پرسیده بودند، گفته بود: «منزل ما نزدیک حرم است. خانهای قدیمی که از پدرم به ارث رسیده. خانهای که با توجه به اینکه در طرح توسعه اطراف حرم است و بارها خواستند بخرندش، حاضر نشدم آن را با هیچ مبلغی و هیچ چیزی عوض کنم. گفتم همسایگی امام رضا(ع) را از دست نمیدهم.» دلش همیشه بیقرار همسایهاش بود.
حکایتهای سر به مُهر
پیر و بزرگ نقارهخانه و به قولی قدیمیترین خادم حرم امام رضا(ع) بود. بیش از ۷۰ سال انس و الفت عجیبی با حرم و از آن بالاتر با خود حضرت(ع) پیدا کرده بود. محبت امام رئوف(ع) او را از همه چیز و همه کس بینیاز کرده بود، خودش اینطور میگفت: «تا به امروز از هیچ احدالناسی چیزی درخواست نکردم و هر چه خواستهام از خود حضرت بوده و ایشان هم عنایات بسیاری به من داشتهاند. اصلاً همین که میتوانم خادم حضرت باشم برای من کفایت است. با این که فرصتهایی بوده که میتوانستم به لحاظ مالی وضعیت متفاوتی داشته باشم اما خادمی این بارگاه را با هیچ چیزی عوض نکردم. ارباب من امام رضا(ع) هستند. خیلی اتفاقات برای خودم یا دیگران افتاده که با عنایات حضرت همهشان ختم به خیر شده است، مثلاً روزی بینایی چشمهایم بسیار ضعیف شده بود طوری که در تست بیناییسنجی نتوانستم جهت علامتی را تشخیص بدهم. همان روز به نقارهخانه رفتم و چشمهایم را به درهای آنجا گذاشتم و بعد از آن ... و شفای بیماری قلبی خودم و همسرم...» حکایتهای دلدادگی «احمد اقوام شکوهی» به مولایش حضرت ثامنالحجج(ع) به یک یا دو گوشه چشم حضرت(ع) به او ختم نمیشود، اینها بسیار است و در تمام سالها این ماجراها سر به مُهر باقی ماندهاند.
روایتی ناب از نواهای نقارهخانه حضرت رضا(علیه السلام)
در مورد فلسفه و تاریخچه نقارهزنی در اینترنت مطلب زیاد است، حتی در همین صفحات بطور خلاصه مطالبی را برای شما گردآوری کردهایم، اما خب شنیدن تاریخچه و جزئیات نقارهزنی در حرم مطهر از زبان کسی که ۷ دهه از عمر خود را بیوقفه صرف این کار کرده است، لذت خاص خودش را دارد. مطلب زیر مربوط به شماره ۴۸ «هفتهنامه سلام» است:
«نقاره زنها ۱۰ نفر هستند؛ ۶ نفر کُرنازن، ۴ نفر طبلزن. اول از همه سَرنواز میایستد که صدای کُرنایش از همه کرناها بلندتر است. بعد ۵ تا کرنانواز میایستند و بعد هم چهار تا طبل زن. البته طبلزنها روی صندلی مینشینند که راحت طبل بزنند. نقاره سه مرحله دارد که ما در بین خودمان به آن «دست» میگوییم؛ دست اول، دست دوم و دست سوم.
سرنواز اول از همه، کرنا را به سمت گنبد میگیرد و به حالت سلام میگوید: «سلطان دنیا و عقبی علی بن موسی الرضا»، یعنی جوری در کرنا میدمد که انگار دارد همان حرفها را میزند، اگر خوب به صدای کرنا گوش کنید، تقریباً میشود همین حرفها را فهمید. بعد از سرنواز، پس نوازها پاسخ میدهند: «امام رضا... امام رضا» دوباره سرنواز رو به گنبد میگوید: «امام رضا... امام رضا... امام رضا» و پس نوازان جواب میدهند: «غریب رضا... غریب رضا»
در دست دوم سرنواز میدمد: «مولا مولا مولا... علی بن موسی الرضا» پس نوازها پاسخ میدهند: «رضاجان... رضاجان... رضاجان» و سرنواز، سر کرنا را به طرف گنبد طلا میگیرد و میگوید: «یا امام غریب... یا امام رضا» پس نوازها جواب میدهند: «رضاجان... رضا جان... رضا جان»
در دست سوم، سرنواز میدمد: «دور دوران امام رضاست» بعد طبل زنها طبل میزنند و دوباره سرنواز ذکر میگیرد که «دور دوران امام رضاست... داد رس بیچارگان» پس نوازها جواب میدهند: «ای داد رس درماندگان» و موقعی که پس نوازها میخواهند کرناهای خود را کنار بگذارند، سرنواز میگوید: «فریاد رس» و طبالها باز طبل میزنند.»
نظر شما