تحولات منطقه

از حدود ساعت یک نیمه شب، این‌ها چون آن لاین وصل بودند به حوزه‌های انتخاباتی، هرچه می‌آمد این‌ها اطلاع می‌دادند و به صدا و سیما هم می‌دادند. این نوبت چون از فضای مجازی و از اینترنت و امثال آن استفاده می‌کردند، سریع‌تر انجام می‌شد. شمارش آرای انتخابات ریاست‌جمهوری کار دشواری نیست؛ چون فرض کنید که هزارتا رأی توی یک صندوقی باشد؛ به نام چهارتا کاندیدا ۸-۷ نفر هم پای صندوق هستند. این‌ها ظرف یک ساعت، یک ساعت و نیم تا دو ساعت می‌توانند بشمارند و نتیجه را اعلام بکنند. این حرف‌هایی که مثلاً به یک جاهایی تعرفه نرسیده، به یک جایی رسیده و زودتر تعطیل کردند یا دیرتر تعطیل کردند، این‌ها هیچ‌کدام سند نیست.

میگفتند تو برخلاف اسمت، عادل نیستی
زمان مطالعه: ۴۷ دقیقه

قدس آنلاین- دکتر غلامعلی حدادعادل را به میانه روی و انصاف می شناختند. در روزهای بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری اما او فعال‌تر و جسورتر در میدان حاضر بود. سه شنبه بعد از انتخابات، سخنران تجمع چند ده هزار نفری در میدان ولی عصر شد و پس از آن بود که این مرد آرام عرصه سیاست به سیبل فتنه‌گران سبز تبدیل شد. بخشی از خاطرات آقای حدادعادل را که در گفتگو با معاونت تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی بیان شده است، در ادامه می خوانید. این گفتگو در تاریخ دوم آبان ۱۳۸۸ و در زمانی که هنوز آتش فتنه زبانه می کشید، انجام شده است.

آقای دکتر! انتخابات دهم انتخاباتی بود که بسیارمورد مطلوب نظام بود. ۸۵ درصد از مردم مشارکت کردند که در تاریخ انقلاب بی‌نظیر است. خیلی‌ها می‌گویند هرچه انقلاب جلوتر می‌آید میزان مشارکت مردم کم می‌شود و قس‌علی‌هذا... اما انتخابات بعد از ۳۰ سال نشان داد که مردم هنوز نشاط دارند و امیدوارند به انقلاب، و نتیجه‌اش هم ۸۵ درصد است. اما حوادثی اتفاق افتاد که در واقع کام مردم را به جای اینکه شیرین کند تلخ کرد. متأسفانه حالا جناب‌عالی که در این جریان از طرف شورای محترم نگهبان به عنوان ناظر بر جهت ده درصد آرا تعیین شدید. جناب‌عالی و شش نفر دیگر از آقایان، خواهش‌می‌کنم نظر خودتان را درباره انتخابات، برگزاری آن و بعد از انتخابات بیان بفرمایید.

بسم‌الله الرحمن الرحیم انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نقطه عطفی محسوب می‌شود، هم در تاریخ انتخابات‌های بعد از پیروزی انقلاب، هم به عقیده بنده در تاریخ سیاسی بعد از انقلاب. بنده از فردای بعد از ۲۲ خرداد ۸۸ گفتم که نقشه سیاسی ایران عوض می‌شود و حوادث بعدی هم این نظر را تأیید کرد؛ یعنی خیلی افراد و جریانات جایگاه و پایگاه خودشان را از دست خواهند داد یا جایگاه و پایگاهشان تضعیف خواهد شد و احتمالاً افراد و جریاناتی هم ظهور بکنند و جدید باشند و یک جایگاه تازه‌ای پیدا بکنند.

قطب‌بندی جدید در تاریخ سیاسی ایران بعد از انقلاب...

بله حالا.

چون همیشه ما چپ و راست داشتیم. چپ، راست امّا این ترکیب جدیدی است.

بله، یک آرایش جدید از نیروها را بنده پیش‌بینی کردم که با این انتخابات در عرصه سیاسی ایران به ظهور خواهد رسید و به این جهت است که این انتخابات را نقطه عطفی در تاریخ سیاسی انقلاب می‌دانم. انتخابات از چند جهت قابل بررسی است: یکی حوادثی که قبل از رأی‌گیری رخ داد و دیگر حوادثی که بعد از رأی گیری اتفاق افتاد. از نظر خود بنده هم حوادثی است که ناظر آنها بودم؛ اموری است که من دخالت داشته‌ام در آنها... این هم یک نوع تقسیم‌بندی است. من سعی می‌کنم لااقل راجع به این چهار جنبه‌ای که تفکیک کرده‌ام توضیحاتی برای شما عرض کنم. حوادث قبل از انتخابات قبل از روز ۲۲ خرداد ۸۸ حوادث منحصر به فردی بود یعنی ما هیچ‌وقت در انتخابات‌های گذشته این شور و هیجان و صف‌بندی و حرارت و حرکت را نداشتیم و التهاب عجیب بر جامعه حکمفرما بود. دو طرف خصوصاً طرفداران آقای موسوی با تمام قوا به میدان آمده بودند؛ چه از نظر ستادها، چه از نظر شعارهای تبلیغاتی، ابزارهای تبلیغاتی، گستردگی در سطح ایران. یک پدیده نوینی هم که امسال اضافه شد که در انتخابات‌های گذشته سابقه نداشت، مناظره‌های تلویزیونی بود. نتیجه این شده بود که قبل از روز رأی گیری فضای انتخاباتی به اسبی شبیه بود که تا آنجایی که جا داشت به آن تازیانه زده بودند و این اسب با نهایت سرعت در حال حرکت بود.

 به هرحال این مناظره‌ها تنور انتخابات را به شدّت داغ کرد و انفجاری در تبلیغات ایجاد کرد. ذهن خیلی از مردم را به هم ریخت و در این مناظره‌ها حرف‌هایی زده شد که از نظر سیاسی و از نظر حقوقی خلاف انتظار بود و بر التهاب‌ها افزود. بنده قبل از روز رأی‌گیری احتمال دادم که بعد از رأی‌گیری ما فضای آرامی‌نداشته باشیم و این پیش‌بینی خودم را به بعضی از افراد نزدیک به خودم گفتم. گفتم تجربه سیاسی من به من می‌گوید که این جمعیتی که این اندازه داغ و ملتهب هستند به نتیجه انتخابات به آسانی تمکین نمی‌کنند؛ این استنباط من بود، چون واقعاً وضع قبل از انتخابات عادی نبود! در آن یک هفته منتهی به ۲۲ خرداد، بعدازظهرها اصلاً ادارات و جلسات تعطیل بود؛ سمینارها، سخنرانی‌ها، دعوت‌ها همه ملغی شده بود و اشخاص ترجیح می‌دادند که از منزل بیرون نیایند؛ حتی کسی اگر می‌خواست برای عیادت کسی به بیمارستان برود ترجیح می‌داد یا صبح برود اگر ممکن بود یا اصلاً نرود؛ برای اینکه راه‌ها در بخش‌هایی از شمال شهر و شمال‌غربی شهر بسته بود و این غوغای خیابانی تا نزدیک صبح ادامه داشت. این حالت هیچ وقت دیده نشده بود. درست است که به خونریزی و درگیری مهمی‌نینجامید اما دو طرف پر بودند، لبریز و سرشار بودند از خشم و هیجان و بیم و امید؛ و معلوم بود که مهار این هیجانات کار آسانی نیست و دیدیم که بعد از روز رأی گیری همین هیجانات را جهت دادند و مبدّل کردند به حوادثی که به آنها حالا خواهیم پرداخت. این یک واقعیت است. درباره حوادث قبل از رأی‌گیری، من چند نکته را توضیح بدهم. یکی این است که از فضای مجازی به شدت استفاده می‌شد و بیش از آنچه افکار توسط روزنامه‌ها یا مجامع رسمی‌سیاسی هدایت بشود، از طریق سایت‌ها هدایت می‌شد و معلوم بود که یک مراکزی اصولاً ایجاد شده برای تولید پیامک‌های انتخاباتی. این را می‌شد حدس زد، یعنی حجم انبوهی از پیامک‌های انتخاباتی علیه آقای احمدی‌نژاد عمدتاً روی تلفن‌های همراه سرازیر بود؛ به طوری که اگر کسی بخواهد همه واقعیت‌های مربوط به این انتخابات را گردآوری و مستند بکند، یک بخشش همین پیامک‌ها است، جوک‌هایی که می‌ساختند، شعارهایی که القا می‌کردند و داستان‌هایی که سر هم می‌کردند؛ حتی شعر می‌ساختند. این طریق پیامک پدیده تازه‌ای بود.

مطلب دیگر محتوای مناظره‌ها بود که به نظر من مهم‌ترین عنصر در این بررسی قبل از انتخابات است. محتوای مناظره‌ها مخصوصاً مناظره‌های آقای احمدی‌نژاد و مهندس موسوی خوب نبود و یک اشکالات عمده داشت و آن اینکه یکی از دو طرف مثلاً آقای موسوی و آقای کروبی سعی‌شان این بود که هرچه در این دوران ۴ ساله آقای احمدی‌نژاد شده آن را زیر سؤال ببرند و منفی جلوه بدهند و هیچ نقطه روشن و مثبتی را اعتراف نمی‌کردند. از آن طرف هم آقای احمدی‌نژاد سعی داشت ـ چون قبل از ایشان یا دوران آقای خاتمی بود یا دوران آقای هاشمی بود یا دوران آقای مهندس موسوی بود ـ آقای احمدی‌نژاد سعی می‌کرد که هم در مقام دفاع از خود و هم حمله به رقبای خود عملکرد دوران آقای خاتمی‌و هاشمی‌و موسوی را زیر سؤال ببرد. این یعنی از اول انقلاب تا زمان آقای احمدی‌نژاد و مال آنها هم از زمان آقای احمدی‌نژاد تا دور دوم.

هیچ نقطه مثبتی نبود؟

بله، در نتیجه دو طرف شروع کردند به بیان عیب‌ها و ایرادها در این ۳۰ سال گذشته و هر کسی به هر کسی انتقاد می‌کرد، او از دوره دیگر یک نظیر می‌آورد که تو هم این کار را کردی و برای غلبه به یکدیگر ملاحظه آبروی نظام را نکردند، ملاحظه افکار عمومی‌جوان‌ها را نکردند، حتی ملاحظه‌های اطلاعاتی و امنیتی را نکردند. چیزهایی را که کسی به آن تصریح نکرده بود، در هیچ جایگاه رسمی‌اعلام نشده بود، آن‌ها بی‌محابا به زبان آوردند و همه این‌ها هنجارشکنی بود. بنده وقتی این مطلب را دارم خدمتتان عرض می‌کنم موارد و مصادیق را یادم است از این مناظره‌ها، منتها فرصت نیست که بگویم.

آقای دکتر بگویید؟

بله، دیگر فرض بفرمایید به عنوان نمونه یکی می‌گفت که شما مثلاً متحّجر هستید، با خانم‌ها بدرفتاری کردید در مسئله حجاب؛ یکی دیگر هم می‌گفت که من بدرفتاری کردم یا شما که بخشنامه کردید مانتو باید این ابعادش باشد، روسری باید این رنگ باشد، چه چیزی باید آن رنگ باشد و چیزهایی که هرکدام در زمان خودش حُسن شمرده می‌شد و انتظارات مردم تلقی می‌شد، حالا شده بود اسناد پرونده یا مثلاً یکی به یکی می‌گفت که شما در سیاست خارجی ایجاد تنش کردید.

حاجی‌ها را مثلاً بردید کشتید؟

بله، مثلاً با کشورهای اطراف و همسایه‌ها و... یکی دیگر می‌گفت که در زمان من بود یا در زمان شما بود که بمب و مواد منفجره بردند به فلان کشور تا مثلاً آنها در آنجا انفجار ایجاد بکنند. یک حرف‌هایی که خیلی عجیب و غریب بود و این حرف‌ها فقط برای غلبه بر رقیب ممکن است خوب باشد امّا برای یک نظام به هیچ وجه درست نبود؛ یعنی از عقل و حکمت به دور بود. از این قبیل حرف‌ها زیاد زده شد اما این نسبت‌هایی هم که به هم دادند، به نظر من با موازین حقوقی و منطقی جور در نمی‌آمد. مقام معظم رهبری هم در نماز جمعه ۲۹ خرداد نقد کردند مناظره‌ها را و گفتند دو طرف به هم نسبت‌هایی دادند که جایش در دادگاه بود نه در مناظره تلویزیونی. اینکه آقای احمدی‌نژاد بیاید راجع به فرزندان آقای هاشمی‌و فرزندان آقای ناطق‌نوری صحبت بکند، بدون اینکه سندی عرضه بکند و بدون اینکه طرف مقابل فرصت دفاع داشته باشد، خلاف موازین بود و به فرض که این اتفاق هم افتاده باشد این‌ها باید در محکمه مطرح بشود و طرف حق دفاع داشته باشد، وکیل داشته باشد، رسیدگی کارشناسی بشود؛ بعد محکمه نظر بدهد... اما اینکه مقامات بالای کشور بیایند راجع به دیگر مقامات بالای کشور این حرف‌ها را همین‌طور گذرا در افکار عمومی ـ سه چهار روز مانده به انتخابات، یک هفته مانده به انتخابات ـ مطرح بکنند و بر شعله‌های مخالف و موافق نفت بریزند، کار صحیحی نبود و همین‌طور نسبت‌هایی که از طرف مقابل داده شد به آقای احمدی‌نژاد، آن‌ها هم در واقع جایش در تلویزیون نبود. و خوب یکی از سؤالاتی که به ذهن بعضی‌ها خطور کرد این بود که آقای احمدی‌نژاد چهار سال رئیس‌جمهور بود. مردم سؤال می‌کردند که اگر شما واقعاً در این چهار سال اسناد و مدارکی داشتید که دالّ بر فساد این اشخاص بود چرا این‌ها را به قوه قضائیه ندادید؟ چرا از طریق مقامات عالیه کشور اقدام نکردید؟ چرا این‌ها را گذاشتید در دقیقه ۹۰ ـ حتی در وقت اضافی ـ آمدید در تلویزیون قبل از انتخابات مطرح کردید!؟ این‌ها همه سؤالات مهمی‌بود.

یک پدیده دیگر هم که خیلی عجیب بود، زیر سؤال‌بردن سیاست خارجی نظام بود در مسئله فلسطین و اسرائیل و لبنان و غزه که از طرف مخالفین آقای احمدی‌نژاد مطرح می‌شد. به اموری ایراد می‌گرفتند که اتفاقاً محاسن آقای احمدی‌نژاد بود، شجاعت ایشان را نشان می‌داد، صراحت ایشان را نشان می‌داد. حالا ممکن است بنده یا کس دیگری طرز بیان آقای احمدی‌نژاد را یک جایی نپسندیم ولی نه اینکه ما بیاییم به عنوان یک کسی که متعلق به انقلاب است، به عنوان یک کسی که مرتباً از امام دم می‌زند، بیاییم و بگوییم که ما نباید قبل از اینکه مشکلات داخلی خودمان را حل کنیم و مسائل داخل ایران را حل کنیم به غزّه و فلسطین و لبنان کمک بکنیم.

این برخلاف باور دینی ماست که فرموده‌اند: «اَلْجارُ ثُمَّ الّدارُ»

بله، اصلاً از هر جهتی این حرف غلط است و این حرفی است که از اول انقلاب تا حالا غیر از این حرف زدیم و اگر یک کسی در مقام کاندیدای ریاست جمهوری بیاید و به سیاست‌های نظام نسبت به لبنان و فلسطین انتقاد بکند، این در واقع دانسته و ندانسته یک نوع چراغ سبزی است به آمریکا و اسرائیل و به طرفداران آمریکا و اسرائیل در داخل کشور... که بالاخره یک عده‌ای هستند ولو اینکه قلیل‌اند ولی هستند؛ چراغ سبز می‌دهد که من اگر رئیس‌جمهور بشوم دیگر به لبنان کمک نمی‌کنم، دیگر به فلسطین کمک نمی‌کنم! این حرف خیلی عجیب بود به نظر بنده، اصلاً حیرت‌آور بود؛ بدی این حرف به مراتب بدتر از بدی آن صحبت‌های توی مناظره و صحبت راجع به اینکه بچه فلانی یا بچه فلانی بد کرده بود هست؛ برای اینکه آنها یک بد اخلاقی بود، یک به فرض حدّاکثر ظلم به یک فرد بود ولی اینکه یک کسی بیاید و بگوید که آقای احمدی‌نژاد که به ژنو رفته سخنرانی کرده و از حقوق فلسطینی‌ها دفاع کرده، بعد نمایندگان کشورهای اروپایی بلند شدند و جلسه را ترک کردند، این باعث خجالت است، باعث خفت است! من می‌خواهم بیایم که دیگر از این خفّت‌ها و خجالت‌ها تکرار نشود. این حرف‌ها مال این انقلاب نیست؛ این حرف‌ها حرف‌های امام نیست و ما اصلاً از کشورهای غربی که خودشان اسرائیل را ایجاد کردند و پشتیبانی کردند و نوعاً هم سیاست‌هایشان تحت تأثیر صهیونیست‌هاست، غیر از این انتظار نداریم و ما این را پیروزی باید بدانیم برای نظام خودمان که داریم مسئله فلسطین را این‌طور صریح در بالاترین منبرهای جهانی، در تریبون‌های مهم داریم عنوان می‌کنیم. این چه حرفی است که شما می‌آیید می‌زنید؟ این نشان می‌داد که ما با آقای موسوی جدیدی روبه‌رو هستیم؛ یعنی آقای موسوی که آمد در مناظره‌ها شرکت کرد، آن آقای موسوی که ما در دوران هشت ساله زمان امام دیده بودیم به عنوان نخست‌وزیر، دیگر نبود... برای اینکه ما انتظار نداشتیم آقای موسوی بیاید بگوید که ما چرا به لبنان کمک کردیم! همه دنیا افتخار می‌کنند به آن پیروزیی که در لبنان حاصل شد و ما هم به وظیفه خودمان عمل کردیم. اگر کاری کردیم، تازه کار اصلی را هم خود آن بیچاره‌ها کردند که کشته دادند و سینه‌شان را سپر کردند؛ کاری که دیگران نکردند و ما کردیم و باید تحسین بشویم این را که نباید خودمان بیاییم سند محکومیت خودمان قرار دهیم! آقای موسوی هم متوجه شد که یک گاف بزرگی کرده و من دقت داشتم در جلسه دوم سعی کرد یک قدری رفع و رجوع بکند ولی دیگر دیر بود. به نظر من هر کس به آقای موسوی این مشورت را داده بود، از این انقلاب نبود ولو اینکه هر کس بوده باشد. حالا ممکن است که یک دست‌های پنهانی ـ مثلاً با چند واسطه ـ چنین توصیه‌هایی کرده باشند. به هرحال از یک مرد پخته‌ای مثل آقای موسوی انتظار نبود که بیاید در مناظره‌های انتخاباتی به جای اینکه راجع به مسائل کارشناسی و داخلی کشور و مشکلات صحبت بکند که خیلی هم می‌شد صحبت کرد، برود مطالبی را مطرح بکند که اصلاً فراتر از آقای احمدی‌نژاد و فراتر از این دولت و آن دولت است و مواضع رهبری و امام بوده است و انقلاب بود. به هر حال هر کدام از این نکته‌هایی که من عرض می‌کنم، یک سرفصل تجزیه و تحلیل است که مربوط به قبل از انتخابات است.

به هرحال از حوادث قبل از انتخابات یک نکته قابل‌توجه هم آرامشی است که روز پنجشنبه ۲۱ خرداد حاکم بود که روز پنجشنبه مردم تمکین خوبی نسبت به قانون انتخابات نشان دادند. من آن روز در شهر رفت و آمد داشتم و دیدم که برخلاف روزهای پیش که همه پر بودند از شور و هیجان، یک آرامشی بر سطح شهر حاکم است و قانون رعایت می‌شود. در روز جمعه روز بسیار آرام و شیرینی بود؛ یعنی همه‌جا حضور مردم بود و نظم بود. ما در این انتخابات شاهد خرابکاری نبودیم، شاهد به هم‌خوردن حوزه‌های انتخاباتی نبودیم. خوب، البته وزارت اطلاعات هم زحمت کشیده بود و دیدیم که گروه‌هایی آمده بودند که در حسینیه ارشاد، در مسجد النّبی نارمک، در مسجد لرزاده، در جاهایی که از تلویزیون اخبارش مستقیم پخش می‌شد و نقاط پر جمعت رأی گیری بود، قصد بمب‌گذاری داشتند؛ همان گروه‌هایی که در شیراز بمب‌گذاری کرده بودند و جاهای دیگر. خوب، وزارت اطلاعات موفق شده بود این‌ها را شناسایی و دستگیر کند.

به هرحال انتخابات بسیار خوبی برگزار شد و همه جا حضور جمعیت چشمگیر بود و شکایت‌هایی هم که در این دوره از حوزه‌های انتخاباتی به شورای نگهبان رسیده بود، خیلی کم بود؛ به طوری که من از آقای کدخدایی سؤال کردم که میزان شکایت‌ها در روز انتخابات چه‌قدر بوده؟ ایشان گفتند در انتخابات مجلس ما حدود ۲۸۰۰ شکایت داشتیم. اگر حالا من دقیق به یادم مانده باشد در حالی که در انتخابات ریاست‌جمهوری از سراسر کشور حدود ۷۱۰ تا ۷۶۰ تا یعنی زیر ۸۰۰ بوده تا آن وقت این هفتصد و خرده‌ای شکایت هم مربوط به هر چهار نامزد بود، یعنی به هر نامزدی شاید حدود ۱۷۰- ۱۸۰ تا شکایت بیشتر نرسد. حالا شما ملاحظه بکنید ۴۵ و اندی هزار صندوق انتخابات، از هر نامزدی حدود مثلاً ۲۰۰ تا حداکثر. این یعنی از نیم درصد هم کمتر می‌شود؛ چون یک درصد چهل‌هزارتا می‌شود چهارصدتا نیم درصدش می‌شود ۲۰۰ تا یعنی شاید چهار دهم درصد شکایت از موارد بوده و احساس ملت این نبود که انتخابات خراب برگزار شده است.

این تا روز انتخابات... اما یک ماجراهایی هم بعد از انتخابات اتفاق افتاد. از همان روز جمعه یک اتفاق عجیبی که افتاد این بود که آقای مهندس موسوی دعوت کردند از خبرنگارها و مخصوصاً خارجی‌ها و قبل از اینکه شمارش آرا شروع شود، این دعوت شروع شده بود و هیچ نتیجه‌ای هنوز اعلام نشده بود که آقای موسوی رفتند و خودشان را با اطمینان خاطر به صورت صریح پیروز انتخابات معرفی کردند و خودشان را رئیس‌جمهور خطاب کردند و این حیرت‌آور بود. این که گفته بشود که فلان خبرگزاری هم قبل از شمارش آرا از پیروزی آقای احمدی‌نژاد خبر داده... درست است.

خبرگزاری پارس، ساعت ۱ شب؟

بله، این ملاک نمی‌شود که یک کاندیدا خودش برود و خودش را رسماً پیروز اعلام بکند، برای اینکه خبرگزاری ممکن است حدس زده باشد، ممکن است بخواهد فضا سازی بکند و حتی ممکن است تخلّف بکند! بالاخره فرستاده خبرگزاری هم آدمی‌است ولی یک کسی که می‌خواهد رئیس‌جمهور یک کشور شود و باید صد در صد قانون را رعایت کند. آن هم آقای مهندس موسوی که ترجیع بند صحبت‌هایش در مناظره‌ها این بود که آقای احمدی‌نژاد را قانون شکن معرفی می‌کرد و می‌گفت شما به قانون تمکین نمی‌کنید، خودش مطابق چه ضابطه قانونی آمده و خودش را رئیس‌جمهور اعلام کرده و این خبر را به مردم دنیا اعلام کرده، به جهان اعلام کرده که من رئیس‌جمهور هستم. واقعاً این چه توجیهی دارد. قبل از شروع رأی‌گیری هر کاندیدایی می‌گوید من پیروز هستم؛ منتها همه می‌فهمند که این مثل بازی فوتبال می‌ماند که دو تیم هر کدام صحبت می‌کنند می‌گویند ما برنده می‌شویم، ما محاسباتی داریم که فکر می‌کنیم ما برنده‌ایم... ولی هر کس که گوش می‌کند می‌فهمد که این یک نوع آرزو است که به صورت جمله خبری بیان می‌شود ولی بعد که انتخابات انجام شده دیگر همه باید منتظر باشند تا مراجع رسمی‌اعلام کنند نه اینکه خود طرف بیاید و خودش را پیروز معرفی بکند. این پدیده عجیبی بود... بعد که نتایج اعلام شد، فردا صبح ما می‌بینیم که ورق برمی‌گردد یعنی آقای مهندس موسوی‌ای که ساعت یازده شب خودش را پیروز انتخابات می‌داند، صبح روز شنبه مدّعی می‌شود که حقوق مردم ضایع شده، یک تقلّب عظیم صورت گرفته و بعد هم از رهبری مطالبه می‌کند که انتخابات را باطل اعلام بکنند؛ چون تقلب صورت گرفته است. این حرف خیلی عجیبی است؛ این را باید کاملاً تجزیه و تحلیل کرد. باید سؤال کرد که آقای مهندس موسوی چه اطلاعی به شما رسیده بود که قبل از ساعت ۱۱ شب خودت را پیروز اعلام کردی؟ چه اطلاعی از ساعت ۱۱ شب تا صبح به شما رسید که نظام را و وزارت کشور را و مجریان انتخابات و شورای نگهبان را متّهم به تقلب کردی؟ مسئله این است که در این فاصله از این ۴۵ هزار صندوق به شما چه اطلاعاتی رسید که مطمئن شدی تقلب شده، در حالی که پای صورت‌جلسات امضای نمایندگان شما و ناظران شما هست، شما از این ۴۵ هزار صندوق، ۴۲ هزار صندوق را ناظر داشتید. حالا گیرم که دو هزارتا از این ۴۲ هزارتا را هم به هر علتی یا از اول راه نداده باشند یا در ضمن رأی‌گیری از حوزه بیرون کرده باشند... دیگر بیشتر از این که نیست؟ چون واقعاً این عدد هم من همین‌طوری از خودم می‌گویم والّا این تعداد هم نیست. حالا به هر علت بالاخره ۴۰ هزارتا ناظر داشتی و وقتی که آرا را خواندند، هر کاری کردند، آن‌ها علی‌القاعده بودند و تمام آن هیئت‌های نظارت و هیئت‌های اجرایی که در طول سال‌های گذشته سر صندوق بودند، این دفعه هم بودند و این‌ها همان هیئت هستند، همان آدم‌هایی هستند که نوعاً زمان آقای احمدی‌نژاد هم بودند.

و این انتخابات را این‌ها برگزار می‌کردند؟

بله. زمان آقای خاتمی‌هم بودند، زمان آقای هاشمی‌هم بودند؛ معمولاً این‌ها در این ده بیست سی سال اخیر حفظ شدند؛ یعنی آدم‌هایی هستند که از همه‌پرسی جمهوری اسلامی در فروردین سال ۵۸ پای صندوق بودند، هنوز هم هستند و همین‌طور نسل به نسل این‌ها کارشان را ادامه می‌دهند و هیچ وقت کسی نگفته که توی انتخابات‌ها تقلب سازمان‌یافته گسترده‌ای انجام شده؛ یعنی خود آقای خاتمی‌قبل از رأی‌گیری اعلام کردند که در ایران در انتخابات تقلّب صورت نمی‌گیرد و این حرفی بود که همه قبول داشتند؛ یعنی کسی نظام را به تقلب متهم نکرده بود. بله، ممکن بود یک کسی در یک جایی صدتا رأی را بالا و پایین بکند ولی این را که تقلب نظام نباید نامید، آن مورد را باید رفت رسیدگی کرد و اگر یک صندوق، ده‌تا صندوق، صدتا صندوق هم که باشد فوقش آنها را ابطال کرد و معمولاً هم این تعداد صندوق در نتیجه انتخابات تأثیری ندارد؛ برای اینکه یک وقت هست که دو تا نامزد آرایشان به هم نزدیک است و سر پنج هزارتا اختلاف است! این ابطال صندوق‌ها در نتیجه اثر دارد... ولی وقتی که از یک حدّی فاصله بیشتر باشد، همه می‌دانند که این‌ها بود و نبودش اثر نمی‌کند و انتخابات ریاست جمهوری هم با انتخابات مجلس فرق می‌کند. در انتخابات مجلس کاندیداها دوش به دوش هم می‌روند؛ گاهی‌وقت‌ها با صدتا رأی یکی از یکی دیگر جلو می‌افتد ولی در انتخابات ریاست‌جمهوری ابعاد فرق می‌کند.

چه خبری به آقای مهندس موسوی رسیده بود که از فردا صبح بگوید که تقلب شده!؟ این مسئله‌ای است که باید این آقایان جواب بدهند؛ یعنی افکار عمومی‌مردم خواهان جواب است. گرچه آن عده‌ای که در آن یک ماه، ۲۰ روز قبل از انتخابات در خیابان‌ها بودند به طرفداری از آقای موسوی تمام نمادهای خودشان را به رنگ سبز درآورده بودند، در آنتن ماشین‌هایشان، مچ‌شان، به سرشان، به پایشان، همه جا رنگ سبز بسته بودند. آن‌ها این‌قدر دچار هیجان هستند که هر چه از آنها سؤال بکنی، یک حرفی می‌زنند فکر نکرده ولی واقعاً باید در محافل دانشگاهی و در محافل علمی‌ما اهل فکر بنشینند این‌ها را بررسی کنند و ببینند این حرف‌ها آیا از روی خصومت و دشمنی و جناح‌بازی دارد گفته می‌شود یا این‌که این‌ها حرف‌های درستی است. به نظر من، این‌ها سؤالات مهمی‌است، سؤالات درستی است که باید به این سؤالات درست جواب درست داد. باید کاملاً روشن بشود که آقای موسوی به استناد چه مدارکی گفته که انتخابات باید ابطال بشود؛ ما آن اعلامیه‌های آقای موسوی را بررسی کردیم؛ ایشان مثلاً می‌گوید که چون در مناظره‌ها بد اخلاقی شده باید انتخابات ابطال شود.

تخلف شده؟

بله، این یک مطلبی نیست که به استناد، آن کسی ابطال انتخابات را بخواهد تقاضا بکند. به هرحال این به فرض هم اگر ادعای یک طرف باشد باید برود در مرجع خودش رسیدگی بشود؛ چون اگر شما بگویید طرف مقابل بداخلاقی کرده طرف مقابل هم برای شما همین حرف را می‌زند؛ می‌گوید شما هم نسبت به من همین مطالب را گفتید و این باید برود دادگاه تا معلوم شود که من درست گفتم، شما درست گفتید، و بالاخره شما خودت با همین مناظره‌ها بوده که در انتخابات شرکت کردید و این مناظره‌ها که انجام شد با اینکه از نظر شما بد بود، شما را به این نتیجه نرساند که از نامزدی انصراف بدهی. شما با قصد پیروزی آمدی؛ بعد که دیدی پیروز نشدی، آمدی این حرف را زدی والاّ اگر با همین مناظره‌ها مردم به شما رأی می‌دادند شما انتخابات را باطل نمی‌خواستی اما چون مردم به شما رأی ندادند رفتید سراغ مناظره‌ها والّا اگر واقعاً شما می‌دیدی که انتخابات از مسیر خودش خارج شده باید اعلام می‌کردی که چون شرایط طوری است که خلاف قانون شده و توازن برقرار نیست یا مثلاً این انتخابات باطل است، من شرکت نمی‌کنم! نه اینکه شرکت بکنی، بعد از اینکه رأی نیاوردی، بروی و استناد به این مطلب بکنی. کما اینکه با همین مناظره‌ها بود که شما خودت را پیروز اعلام کردی. حرف‌هایی از سوی آقای موسوی اعلام شد که حقیقتاً نیاز به بررسی و تجزیه و تحلیل حقوقی و منطقی دارد. این کاری است که باید حتماً صورت بگیرد و من خودم شنیدم که خانم رهنورد صحبت می‌کرد که چه‌طور ممکن است مردم لرستان به داماد خودشان آقای مهندس موسوی رأی ندهند و حال آن‌که من اهل بروجرد هستم و آقای مهندس موسوی داماد لرستانی‌ها محسوب می‌شود! یا چطور ممکن است که مردم آذربایجان به مهندس موسوی رأی ندهند و حال آن‌که مهندس موسوی اهل خامنه است و مثلاً فرزند آذربایجان است.

بنده این‌ها را در مصاحبه تلویزیونی خودم توضیح دادم که با این حرف‌ها تکلیف یک انتخابات را که نمی‌شود روشن کرد؛ شما نمی‌توانی بروی در بی‌بی‌سی با این استدلال‌ها یک نظامی‌را متهم به تقلب بکنی. این حرف‌ها جواب دارد، حرف‌های محکمه‌پسند و عقل‌پسندی نیست که شما بزنید؛ بعد هم مردم را بیاورید توی خیابان‌ها، و در حالی که مجوّز قانونی به شما داده نشده.

آقای دکتر! ببخشید در این بخش می‌شود وزارت کشور را هم در واقع آن مجموعه برایند وزارت کشور، اطلاع‌رسانی صحیح شروع نکرد؛ یعنی دیر وارد مرحله شد. این‌جور نیست آقای دکتر؟

حالا بعضی‌ها می‌گویند خیلی زود وارد شد.

نه، یعنی ساعت ۱۲ شب اعلام کرده بود که مثلاً آقای احمدی‌نژاد ممکن است...

نه، از حدود ساعت یک نیمه شب، این‌ها چون آن لاین وصل بودند به حوزه‌های انتخاباتی، هرچه می‌آمد این‌ها اطلاع می‌دادند و به صدا و سیما هم می‌دادند. این نوبت چون از فضای مجازی و از اینترنت و امثال آن استفاده می‌کردند، سریع‌تر انجام می‌شد. شمارش آرای انتخابات ریاست‌جمهوری کار دشواری نیست؛ چون فرض کنید که هزارتا رأی توی یک صندوقی باشد؛ به نام چهارتا کاندیدا ۸-۷ نفر هم پای صندوق هستند. این‌ها ظرف یک ساعت، یک ساعت و نیم تا دو ساعت می‌توانند بشمارند و نتیجه را اعلام بکنند. این حرف‌هایی که مثلاً به یک جاهایی تعرفه نرسیده، به یک جایی رسیده و زودتر تعطیل کردند یا دیرتر تعطیل کردند، این‌ها هیچ‌کدام سند نیست. و بعد هم شما چرا از رهبری خواستید این کار را بکند مگر جزء وظایف رهبری است که صحّت انتخابات را تأیید بکند!؟ حالا اگر رهبری می‌آمد و تقاضای شما را اجابت می‌کرد، چون شما روز شنبه نوشتید که انتخابات باید ابطال شود رهبری هم روز یکشنبه انتخابات را باطل می‌کرد؛ آن جمعیتی که به آقای احمدی‌نژاد رأی داده بودند، آن‌ها هم می‌ریختند توی خیابان‌ها، آن‌ها هم سؤال می‌کردند که چرا انتخابات ابطال شده؟ رهبری چه جوابی داشت به آنها بدهد؟ آیا رهبری می‌توانست به آن جماعت بگوید که چون طرف مقابل شما خواسته که من ابطال کنم من ابطال کرده‌ام؟ آن‌ها هم می‌گفتند که ما هم می‌خواهیم ابطال شود، این‌جوری که نمی‌شود کشورداری کرد، این‌جوری که نمی‌شود حکومت کرد. رهبری خیلی حکیمانه تصمیم گرفتند و این حرف اصلاً جواب نداشت؛ یعنی به جای اینکه شما کار را از مسیر خودش هدایت کنید شما بدون ذکر سند و دلیل و بدون بررسی کارشناسانه رفتید و از رهبری خواستید که انتخابات را ابطال بکند. این به هم ریختن موازین قانونی کشور است. بعد هم می‌گوییم شما چرا به شورای نگهبان مراجعه نمی‌کنید؟ می‌گویند شورای نگهبان جانبداری کرده، منصفانه عمل نمی‌کند، عدالت ندارد... چرا عدالت ندارد؟ برای اینکه اعضای شورای نگهبان مثلاً دو نفرشان...

آقای یزدی و آقای جنتی رسماً از آقای احمدی‌نژاد حمایت کردند

نه، آقای جنتی که نه؛ آقای الهام و آقای یزدی این‌ها گفتند که ما طرفدار احمدی‌نژاد هستیم؛ البته آقای یزدی به این صراحت نگفته است آقای یزدی ـ تا آنجا که من می‌دانم ـ رأی جامعه مدرّسین را اعلام کرد.

مگر در تمام انتخابات‌ها براساس امضای هیئت نظارت و هیئت اجرایی ما اعتماد نمی‌کنیم به شمارش آرا؟ آیا این به معنای این است که اعضای هیئت نظارت و هیئت اجرایی خودشان موضع ندارند، خودشان به کسی رأی ندادند... بالاخره تمام آن آدم‌های هیئت نظارت و هیئت اجرایی هم خودشان یک رأی توی صندوق انداخته‌اند؛ به یکی از کاندیداها همیشه رأی می‌دهند ـ در تمام انتخابات‌ها... ولی شما می‌گوئید که این‌ها آدم‌هایی هستند که ممکن است خودشان به کسی دیگر رأی داده باشند ولی عادل هستند، دروغگو نیستند. مگر هرکسی به فرد دیگری رأی داد حاضر است دروغ بگوید و نتیجه آرا را در جهت رأی خودش تفسیر بکند؟

آقای دکتر! اینجا یک سؤالی خدمتتان بکنم.

توجه دارید به این نکته اخیر من.

بله، آقای دکتر! همین شورای نگهبان که اشاره فرمودید در ذهن مردم این‌جوری هست مثلاً در انتخابات مجلس ششم، اواخرش که داشت مجلس هفتم شکل می‌گرفت، چند نفرشان از همین کانال دوستی و رفاقت‌ها تأیید گرفتند. شورای نگهبان آنها را چه کار کرد؟ شما توصیه کردید آنها پذیرفتند. بسیاری از آنها آمدند مجلس دیگر. یا مثلاً شورای نگهبان در ذهن خود من این بوده که آیا بهزاد نبوی صلاحیت دارد یا ندارد؛ اگر دارد باید تأیید بشود و اگر ندارد یک دوره تأییدش می‌کنند، یک دوره ردّش می‌کنند. این نوع چیزها هم گاهی باعث می‌شود که آن اعتمادی که به شورای نگهبان باید می‌کردند خدشه بردارد.

نقد روش‌های شورای نگهبان یک بحث است ولی اینکه ما بگوییم که اعضای شورای نگهبان نشستند آنجا و اگر یک کاندیدایی غیر از آن کسی که اکثرشان به او تمایل دارند رأی آورد، این‌ها چشم‌هایشان را هم می‌گذارند و روی تقلّب سازمان‌یافته دولت سکوت می‌کنند برای اینکه کاندیدای موردنظر خودشان وارد بشود، این به نظر من تهمت بزرگی است که ما به ۶ تا فقیه و ۶ تا حقوقدان می‌زنیم و می‌گوییم این شورای نگهبان فاسد است! بنده یک مثالی زدم برای بعضی‌ها، گفتم که در مجلس نتیجه رأی‌گیری توسط رئیس مجلس اعلام می‌شود؛ یعنی طبق آیین‌نامه مجلس باید رئیس مجلس اعلام بکند که یک رأی‌گیری به تصویب یک قانون منجر شد یا نشد. خوب در عین‌حال رئیس مجلس خودش هم رأی دارد؛ بعضی وقت‌ها هم رئیس مجلس اصلاً به عنوان موافق یا مخالف صحبت می‌کند و بعد رأی‌گیری هم می‌شود و نظر خلاف رئیس مجلس رأی می‌آورد. رئیس مجلس اعلام می‌کند که تصویب نشد و حال اینکه دوست داشته تصویب بشود یا تصویب شد، در حالی که دوست داشته تصویب نشود. خوب، حالا ما بیاییم بگوییم که نه اصلاً آن قول رئیس مجلس معتبر نیست، چرا؟ برای اینکه رئیس مجلس موضع داشته، رئیس مجلس گفته که من نظرم موافق یا مخالف است. مردم عاقل‌اند و این را از همدیگر تفکیک می‌کنند. می‌گویند رئیس مجلس به عنوان یک فرد نظر خودش را گفته ولی به عنوان یک مقام طبق قانون عمل کرده و واقعیت را گفته. ما نمی‌شود بگوییم که هر کسی در صورتی نظرش منصفانه است و صحیح است و بی‌غرض است که نظر نداشته باشد؛ یعنی اصلاً در رأی‌گیری شرکت نکند و تمایلی نداشته باشد؛ یعنی حق رأی نداشته باشد، تازه حق رأی هم نداشته باشد ممکن است نظر داشته باشد ـ ما که داخل ذهن آنها نیستیم. این چه حرفی است...

به هرحال ما می‌گوییم شورای نگهبان مرجع صلاحیت‌دار برای رسیدگی به شکایات نیست و حال اینکه این جزء قانون است. شما با همین قانون آمدی ثبت نام کردی، تا وسط راه را با همین قانون طی کردی و تا آن موقع هیچ این حرف‌ها را نمی‌زدی بعد از اینکه رأی نیاوردی، این حرف‌ها را زدی. اگر واقعاً این مشکلات وجود داشته شما اصلاً نباید در انتخابات شرکت می‌کردی. وسط بازی که نمی‌شود قاعده بازی را به هم زد؛ شما اگر وارد یک بازی شدی باید طبق قانون آن بازی را تا آخر ادامه بدهی ولی وسط بازی که ببینی باختی یا داری می‌بازی، بیایی قانونِ بازی را بخواهی عوض کنی این دیگر نشدنی است و عقلای دنیا هم در هیچ‌جا چنین چیزی را نمی‌پذیرند.

به هرحال این داستان تقلب در نظام حرفی بود که اولاً سندیت نداشت و مثلاً آقای کروبی آمد گفت که انتخابات مضحکه بوده. خوب ما از آقای کروبی می‌پرسیم که آقای کروبی چرا مضحکه بوده؟ حالا شما واقعاً توقع داشتی که رأی بیاوری؟ این مناظره‌های شما جلوی چشم ملت واقع شده بود شما بحث کارشناسی‌می‌کردید، هر مطلبی که از شما می‌پرسیدند می‌گفتید که کارشناسان ما نشستند، باید از آنها بپرسید. آقای احمدی‌نژاد می‌گفت آقای کروبی شما می‌خواهید رئیس‌جمهور این مملکت بشوید، شما خودتان باید به عنوان یک کارشناس ارشد نظر داشته باشی. حالا بگو کارشناسان شما چه چیزی را جمع‌بندی کردند آن را بگو که بشود تجزیه و تحلیل کرد. مردم این‌ها را گوش می‌کردند؛ واقعاً اگر آقای کروبی در مناظره‌هایش شرکت نمی‌کرد بیشتر رأی می‌آورد. اگر آقای کروبی می‌گفت نه، من به یک دلیلی در مناظره نمی‌آیم شرکت بکنم؛ بعد هم مردمی‌که می‌خواستند به آقای احمدی‌نژاد رأی ندهند، فکر می‌کردند که بین آقای کروبی و آقای موسوی احتمال رأی آوردن کدام بیشتر است می‌رفتند سراغ او و رفتند؛ و از اول هم شما به هر کسی می‌گفتی آقای کروبی احتمالاً بیشتر رأی می‌آورد یا موسوی، همه می‌گفتند موسوی. نظرسنجی‌ها هم موسوی را از کروبی جلوتر نشان می‌داد. عقل هم همین را می‌گفت؛ بالاخره موسوی هشت سال نخست‌وزیر بوده، آن هم در زمان سختی‌های جنگ که با مسائل کارشناسی و عدد و رقم سر و کار دارد. یک مهندس است، یک دانشگاهی است و احتمال اینکه مردم به او رأی بدهند بیشتر است. در بین روشنفکرها و هنرمندها آدم شناخته‌شده‌ای بود. خب توده مردم هم حساب کردند که رأی خودشان را حرام نکنند به یک کسی به آن طرف بدهند که بیشتر رأی می‌آورد این خیلی واضح است.

آقای کروبی! حالا شما می‌گویید که من واقعاً از قبل بیشتر رأی آوردم. دفعه قبل شرایط فرق می‌کرده، این دفعه شرایط یک چیز دیگری است. بعد شما بگویی مضحکه است... بعد هم آقای کروبی و آقای موسوی راه بیفتند توی خیابان‌ها و مردم را بکشانند توی خیابان‌ها و از همان روز شنبه شروع کنند شیشه‌های بانک‌ها را بشکنند سطل‌های زباله را آتش بزنند و اتوبوس‌ها را آتش بزنند و بالاخره روز مثلاً دوشنبه آن راه‌پیمایی عظیم را راه بیندازند و حمله کنند به پایگاه بسیج که یک عده‌ای بالاخره حمله کردند دیگر و بعد هم بسیجی‌ها مقاومت بکنند یک عده‌ای کشته بشوند، یک عده از بسیجی‌ها کشته بشوند، یک عده از مردم کشته بشوند و این ماجرا به خون کشیده شود. این اتفاقات همه نتیجه آن ادعاست که توی انتخابات تقلب شده و به نظر من از دو حال خارج نیست: یا تقلب شده یا نشده؛ اگر تقلب شده تک تک ماها وظیفه داریم در دفاع از این نظام برویم و آن محل تقلّب و شیوه تقلّب را بشناسیم و اعلام کنیم و از شورای نگهبان بخواهیم که انتخابات را ابطال کند به دلیل تقلب، تا سلامت نظام حفظ شود و حقوق مردم محفوظ بماند. اگر تقلب نشده تمام کسانی که بدون سند و بدون دلیل چنین تهمتی به این نظام زدند، باید پاسخگو باشند که چرا قبل از اینکه این مطالب رسیدگی بشود و سندیت آن ثابت بشود، مردم را کشاندند توی خیابان‌ها و باعث آن اتفاق‌ها شدند این مطلب دیگر شق ثالت ندارد. بنده احساس مسئولیت کردم. اینجا می‌رسم به آن بحث آخر که نقش خودم در انتخابات چه بود...، تا اینجا هرچه من گفتم حرف‌هایی است که هر فرد دیگر هم می‌توانسته بگوید؛ هر کس ناظر بوده در ایران می‌توانسته بگوید.

آنچه خودم احساس تکلیف کردم، همین بود که اولاً سعی‌کنم که آرامش ایجاد بشود. من سه تا اقدام مشخص کردم در این انتخابات: هم مثل روز سه‌شنبه ۲۶ خرداد رفتم در میدان فلسطین، در جمع طرفداران آقای احمدی‌نژاد سخنرانی کردم و این خلاف انتظار خیلی‌ها بود؛ خیلی‌ها کینه بنده را به دل گرفتند و انتقاد و بدگویی می‌کنند که تو چرا رفتی سخنرانی کردی. این بعد از آن بود که آقای احمدی‌نژاد روز یکشنبه رفته بود سخنرانی کرده بود و خوب بعضی‌ها هم انتقاد داشتند به بعضی بخش‌های صحبت ایشان. بنده دعوت‌کننده نبودم برای روز سه‌شنبه؛ جمعیت هم از دو طرف دعوت شده بودند؛ یعنی جمعیتی که روز دوشنبه از میدان انقلاب به سمت آزادی رفته بودند قرار گذاشته بودند که فردا بیایند میدان ولی‌عصر؛ از این طرف هم طرفداران آقای احمدی‌نژاد که روز یکشنبه آمده بودند پای سخنرانی ایشان دعوت شده بودند که بیایند میدان ولی عصر. این‌ها خارج از اختیار ما بود، ما هم فقط اخبارش را شنیدیم؛ منتها تقریباً یک ساعت مانده به سخنرانی من، به من اطلاع دادند که آن کسی که قرار بوده بیاید سخنرانی، او نرسیده و هم دسترسی به او ممکن نیست؛ تو بیا صحبت کن.

چه کسی قرار بوده بیاید سخنرانی کند؟

یک کس دیگری را دعوت کرده بودند؛ البته آقای صدیقی هم قبل از من صحبت کرده بود؛ منتها آقای صدیقی بیشتر اخلاقی است و معنوی و عرفانی صحبت می‌کند. بنده احساس تکلیف کردم و دیدم که این جمعیت آمده‌اند توی میدان و جامعه ملتهب است، رفتم و یک سخنرانی کردم در جهت فرو نشاندن التهاب. سخنرانی من هست، در صدا و سیما هست، من تعریف کردم از آقای مهندس موسوی و طرفداران آقای مهندس موسوی را هم محترم شمردم، جزء این ملت شمردم و یک استدلال‌هایی هم کردم برای اینکه واقعاً این التهاب فرو بنشیند. گفتم در خیلی از حوزه‌های تهران مردم رأی بالایی به آقای مهندس موسوی دادند، منتها نباید ما اگر دیدیم در یک حوزه‌ای مثلاً ۹۰ درصد مردم به آقای مهندس موسوی رأی دادند، فکر کنیم که در تمام کشور ۹۰ درصد به آقای مهندس موسوی رأی دادند... برای اینکه ایران فقط تهران نیست ولی در تهران شورای نگهبان اعلام کرده، وزارت کشور اعلام کرده که آقای احمدی‌نژاد یک میلیون و ۸۰۰ هزارتا رأی آورده مهندس موسوی دو میلیون و صد هزارتا رأی آورده؛ پس این حکایت از این می‌کند که شورای نگهبان واقعیت را بیان کرده. در شمال تهران یک عده بیشتر به آقای مهندس موسوی رأی دادند، در جنوب تهران به آقای احمدی‌نژاد و در مجموع هم در تهران آقای مهندس موسوی پیش است ولی در کرمان، آذربایجان و جاهای دیگر مردم جور دیگری رأی دادند.

 این یک حرف طبیعی بود؛ بعد هم بنده تمام صحبتم در جهت تخفیف تشنّج و درگیری و رعایت حقوق و حرمت‌ها بود. بعد از آن سخنرانی، چهارشنبه شب صدا و سیما از من دعوت کرد که بروم در گفت‌ و گوی ویژه آنجا، برای اول بار بود که یک کسی در گفت و ‌گوی ویژه یک مقداری از همین صحبت‌هایی که من همین حالا کردم و ضبط شده، بیان کرد که خود بنده بودم و این صحبت یک مقداری جامعه را عوض کرد؛ یعنی مردمی‌که تا حدّی گیج شده بودند و بیشتر حواسشان متوجه اخبار خرابی‌ها و آتش سوزی‌ها و تظاهرات و هیجانات و التهابات بود، با یک مقداری بحث و سؤال روبرو شدند. یعنی بنده با آن مصاحبه ذهن‌ها را از درگیری‌های خیابانی معطوف کردم به یک جنبه‌های نرم‌افزاری و فکری و حقوقی و سیاسی؛ و در واقع صحنه را عوض کردم و تأثیرش را هم دیدیم. دیگر از فردای آن روز برخوردهایی که با خود من می‌شد موافق، مخالف، توده مردم، من توجه داشتم که حالا نمی‌خواهم راجع به آن صحبت کنم. به هرحال، آن صحبت هم در جای خودش محفوظ است و در آن صحبت هم بنده هیچ‌جور بی‌حرمتی و بی‌احترامی‌نسبت به هیچ‌یک از این آقایان کاندیداها نکردم؛ خصوصاً نسبت به آقای مهندس موسوی که گفتم ما با هم رفیق هستیم، آشنا هستیم، همکاریم، هر دو نفرمان رئیس فرهنگستان هستیم (ایشان رئیس فرهنگستان هنر است و من رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستم) ما با هم کار مشترک می‌کنیم و به هرحال من هم به آقای موسوی رأی ندادم، به آقای احمدی‌نژاد رأی دادم. به آقای احمدی‌نژاد هم انتقاد دارم منتقد ایشان هستم و عاشق سینه‌چاک متعصبی نیستم نسبت به ایشان؛ اختلاف هم داریم ولی همه این حرف‌ها به کنار، ما مقداری مسائل منطقی حقوقی داریم و باید این‌ها جواب داده بشود. این حرف‌ها را زدم.

چند روز که گذشت، البته به نظر من در این حوادث بعد از انتخابات یک نقطه عطف مهم نماز جمعه ۲۹ خرداد رهبری بود؛ یعنی آن نماز جمعه به نظر من یک فصل الخطاب عملی و اصلاً سرنوشت درگیری‌ها چه در خیابان، چه در اذهان و چه در سطح بین‌المللی، بعد از نماز جمعه رهبری عوض شد. چه‌طور عوض شد؟ یکی اینکه آن جمعیتی که آمد روز جمعه ۲۹ خرداد در این ۳۰ سال در نماز جمعه سابقه نداشت. بنده از روز اولی که نماز جمعه برپا شده در جمهوری اسلامی‌در نماز جمعه شرکت داشتم، نمی‌گویم همیشه بودم ولی شاید در بین مسئولین اگر یک وقت آمار بگیرند من جزء آن رده‌های بالا باشم که اهتمام و مراقبت داشتم به اینکه نماز جمعه من ترک نشود؛ منتها بیشتر توی مردم هستم. بنده یاد ندارم چنین نماز جمعه‌ای تشکیل شده باشد. در این ۳۰ سال در تهران این مردمی آمدند با این نظم و ترتیب پشت سر رهبری نماز خواندند، با آن احساسات و با آن اخلاص. این مردم یک پیام به دنیا دادند، یک پیام هم به این‌هایی که راه افتاده بودند توی خیابان‌ها و شعارهای هنجار شکنانه می‌دادند و بی‌احترامی‌می‌کردند و حرف‌های ضد انقلابی می‌زدند؛ بعضاً پیامشان به دنیا این بود که آقا در ایران چیزی فرق نکرده، شما فکر نکنید که مثل زمان شاه که یک عده ریختند توی خیابان حکومت ساقط شد، حالا هم یک عده آمدند توی خیابان تا نظام جمهوری اسلامی‌ساقط می‌شود. فرقش این است که زمان شاه اگر ماها می‌آمدیم توی خیابان، کسی از آن طرف دیگر توی خیابان نمی‌آمد؛ اما الآن مردم گفتند ببینید ما حاضریم اگر یک روزی همین رهبری یا مسئولین به ما بگویند که شما هم بریزید توی خیابان و مقابله بکنید با این تظاهر ات کنندگان مخالف؛ آن وقت شما خواهید دید که جمعیت ما چند برابر است! این را مردم خیلی به وضوح نشان دادند؛ چون آن دو میلیون و صد هزار نفری که به آقای موسوی در تهران رأی داده بودند که همه نیامدند در خیابان. آن‌ها خیلی‌هایشان با این کارها مخالف بودند، الآن هم مخالف هستند؛ اصلاً رأی نداده بودند که فردای بعد از پیروزی بیایند بانک آتش بزنند، اتوبوس آتش بزنند.

آن‌ها که اهل این حرف‌ها نبودند، یک عده مردم محترمی‌بودند که احمدی‌نژاد را نپسندیده بودند و به موسوی رأی داده بودند. همیشه در هر انتخاباتی بوده دفعه قبل یک عده آقای معین را نپسندیدند یا آقای کروبی یا آقای هاشمی‌را. همان‌ها به آقای احمدی‌نژاد رأی دادند. مردم اگر بدانند کاندیدایشان رأی نمی‌آورد که نمی‌آیند توی خیابان آتش‌سوزی و تخریب ایجاد کنند، اسلحه دست بگیرند به پایگاه بسیج حمله کنند. مردم که اهل این حرف‌ها نیستند. یک جماعتی آمده بودند توی خیابان.

این جماعتی که آمدند نماز جمعه، به دنیا نشان دادند که انقلاب اسلامی‌همان انقلاب اسلامی‌ای است که همیشه بوده، مدافعینش بیشتر هستند که کمتر نشدند و حاضرند... منتها نظم را رعایت می‌کنند. تا روزی که نظام و رهبری به این‌ها دستور اقدام نداده این‌ها عادی می‌آیند عادی می‌گردند، خون از دماغ کسی هم نمی‌آید؛ مثلاً چند میلیون آدم آن روز در تهران کسانی که دیده بودند، به من گفتند که جمعیت از زیر پل حافظ هم گذشته بوده است. توی خیابان حافظ این معنی دارد برای کسانی که جمعیت نماز جمعه را رصد می‌کنند. همیشه این جمعیت پیغام داد به دنیا و به ضد انقلاب داخلی هم پیغام داد که شما فکر نکنید با این آمدن توی خیابان و این‌ها داستان زمان شاه تکرار می‌شود؛ آن موقع زمان شاه می‌گفتند که شاه خیلی متوحش بوده از این تظاهرات تاسوعا و عاشورا و راه‌پیمایی‌های توی خیابان. یکی از رجال به او گفته بوده که قربان شما هم بفرمایید موافق‌های شما، طرفداران سلطنت بیایند توی خیابان‌ها و آنها هم تظاهرات بکنند. شاه گفته بوده که بله، تظاهرات‌کنندگان طرفدار من هم توی خیابان هستند منتها توی خیابان شانزه‌لیزه هستند به جای اینکه توی خیابان‌های تهران باشند! راست هم گفته بود، همه فرار کرده بودند، آن‌ها که باید بایستند کسی نمی‌ایستاد. اما اینجا طرفداران انقلاب در خیابان بودند و از فردایش هم آمدند. رهبری آنجا هم همه این آقایان را معزّز و محترم معرفی کرد و احترام آنها را حفظ کرد و بعد هم فرمود که من خواهش می‌کنم اردوکشی خیابانی را متوقف بکنید. رهبری فرمود من اعلام می‌کنم جمهوری اسلامی‌اهل خیانت در آرای مردم نیست.

رهبری روز سه‌شنبه همان هفته هم ظاهراً دعوت کرده بودند از نمایندگان هر چهار کاندیدا... گفته بودند دوربین‌های تلویزیونی را هم ببرید و هر کسی هر چه در دلش هست بگوید؛ واقعاً بگوید. اگر تقلّب شده دلیلی مدرکی سندی بدهید. گفته بودند من به شورای نگهبان می‌گویم رسیدگی بکند رهبری تمام تلاش‌شان را کردند که این اعتراضات را مستدل کنند و از مجاری قانونی به جریان بیندازند و اعلام کردند که من اهل این نیستم که به تقلب صحه بگذارم و واقعاً هم هر کسی که آقای خامنه‌ای را بشناسد می‌داند که ایشان یک عمری در راه حق‌طلبی مبارزه کرده و کسی نیست که بداند که مثلاً دولت یا وزارت کشور رفته صندوق‌های دو لایه درست کرده! از این حرف‌هایی که می‌زنند که تویش را پر از آرا کرده‌اند. آخر ۱۱ میلیون رأی را تقلب بکنند سازمان یافته که هیچ کس متوجه نشود الاّ آقای موسوی که توی تهران نشسته و بعد یک چنین اتفاقی بیفتد و رهبری هم خبر داشته باشند و وزارت اطلاعات هم مثلاً گزارش بکند ولی رهبری چون از آقای احمدی‌نژاد خوشش می‌آید ـ به فرض ـ و از آقای موسوی خوشش نیاید، بیاید به چنین کار خلافی صحّه بگذارد. واقعاً تصور آقای موسوی یا آقای کروبی از شخصیت رهبری یک چنین تصوری است. ملت چنین تصوری را ندارد. رهبری اعلام کردند که آقا دیگر نیایید توی خیابان.

خوب انتظار همه مردم در داخل و خارج کشور، آن‌هایی که با جنس ولایت فقیه و نظام اسلامی‌آشنا بودند، این بود که وقتی رهبری یک چنین پیغامی‌می‌دهد، کسانی که مردم را در آن یک هفته دعوت کرده بودند به حضور در خیابان‌ها تمکین کنند و بگویند چون که رهبری چنین مطلبی گفته، ما اطاعت می‌کنیم ولی مدارکمان را می‌دهیم. آقایان اصرار کردند که بیایند توی خیابان‌ها. این یعنی چه؟ یعنی شکستن حرمت سخن بالاترین مقام این کشور که در این ۳۰ سال همیشه حرف او چه امام چه رهبری تمام‌کننده بوده‌اند... اما حالا ما با یک پدیده‌ای روبه‌رو شده بودیم که می‌خواست این در واقع ارزش را این قداست را این فصل الخطاب را هم از نظام ما بگیرد. سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و کاملاً روشن بود که این مخالفت در جهت همان برنامه‌هایی است که در آن یک هفته بوده، منتها در آن یک هفته نظام برخوردی نکرد و این‌ها آمدند در سطح خیابان‌ها و برخوردی صورت نگرفت... ولی روزی که برخلاف حرف منطقی رهبری که دعوت به تمکین به قانون می‌کرد، آقایان اصرار کردند به آمدن توی خیابان، راه دیگری نماند جز اینکه جلویشان گرفته شود. از اینجا به بعد یک شکل دیگری شد منتها اتفاق مهمی‌که افتاده این است که بعد از اینکه این تخلفات قانونی صورت گرفت؛ یعنی راه‌پیمایی‌های غیرقانونی صورت گرفت، درگیری و زد و خورد، دستگیری، زندان و کشته شدن یک عده‌ای حدود ۴۰ نفر، بعد دیگر اصل تقلب و ادعای تقلب را آقایان گذاشتند کنار و مسئله اصلی این شد که چرا یک عده کشته شدند، چرا یک عده دستگیر شدند، چرا یک عده را بردند در کهریزک که آنجا بدرفتاری شده و... ما می‌گوییم این‌ها بد است؛ ما دلمان نمی‌خواست که از بینی یک نفر خون بیاید، ما هم نسبت به آن جوان‌هایی که کشته شدند، چه توی زندان از بین رفتند، چه توی خیابان کشته شدند، احساس همدردی می‌کنیم. چه دلیل دارد که مثل بنده‌ای خوشحال بشود از اینکه یک جوانی مثلاً کشته بشود، مادرش عزادار بشود، خانواده‌اش عزادار بشوند. ما همه یک خانواده هستیم؛ تمام وجود ما خدمت به این مردم است. ما چیزی نمی‌خواهیم از این انقلاب، چرا باید خوشحال باشیم، چرا ناراحت نباید بشویم، ما ناراحتیم، قطعاً هم ناراحتیم ولی در واقع می‌گوییم آقا مسئله‌ای که شما مردم را توی خیابان کشاندید چه بود؟ شما بودید که مردم را توی خیابان‌ها کشاندید. آن اگر ثابت نشود و معلوم نشود که شما حق داشتید که مردم را بکشانید توی خیابان، شما مسئول هستید در برابر این اتفاق‌هایی که بعدش افتاده است. حرف ما این است: مسئله اصلی این نبوده؛ بنده نمی‌گویم کشته شدن سه دانشجو در کهریزک مهم نیست که یک روزنامه‌ای بردارد این را تیتر بکند و یک تعدادی دانشجو هم تحریک بشوند علیه بنده و بگویند مثلاً فلانی حمایت کرده از بدرفتاری با مردم. من حرفم این نیست. من می‌گویم مسئله اصلی این نبود مسئله اصلی این بود که شما مدعی شده بودید که توی انتخابات تقلب شده؛ باید بیایید و این را ثابت کنید. حالا ما چه کار کردیم؟ شورای نگهبان می‌خواست طبق وظیفه قانونی خودش طبق نص قانون در پایان ۱۰ روز اعلام کند که نتایج انتخابات مورد تأیید است آقایان هم دائم اعلام می‌کردند، تلویزیون‌های خارجی، ماهواره‌ها، سایت‌ها... که تقلب شده است. بنده به نظرم رسید که حالا عجله نشود در اعلام نتایج بهتر است که باز همین را هم نگویند که شورای نگهبان بدون اعتنا به این اعتراضات منتظر بود که ده روز بشود و کار را تمام کند. این بود که اقداماتی کردیم که حالا جزئیاتش را نمی‌خواهم عرض بکنم...

در این روند جزئیات مهم است. به هرحال شما دارید سریع رد می‌شوید منتها من سؤال می‌کنم، چون سؤال زیاد دارم آقای دکتر؟

بله، ببینید ما دنبال کردیم که به یک شکلی این مهلت ایجاد بشود. نقش پشت صحنه بنده در این مقطع این بود که من سریعاً پی‌گیری کردم تا اینکه این ده روز بشود ۱۵ روز این امر در واقع مشخّصاً کار بنده بود و خدا را هم شکر می‌کنم که این کار به نتیجه رسید؛ کما اینکه در انتخابات دور قبل هم آن موافقت با صلاحیت با آقای معین و آقای مهرعلی‌زاده با نامه بنده بود در زمان ریاست مجلس هفتم. این نوبت را هم بنده دنبال کردم و این اتفاق افتاد. شورای نگهبان که پنج روز اضافه شد به مهلتش آمد گفت که یک هیئتی تشکیل بشود که این هیئت مورد قبول مردم باشد؛ حالا هم وقتی می‌گویید مورد قبول مردم، هیچ کس در ایران نیست که مورد قبول همه باشد؛ در هیچ کشوری هیچ‌کس نیست که مورد قبول همه باشد. تشخیص شورای نگهبان این بود که بعضی‌ها هستند که مردم قبول دارند که اینها به مردم دروغ نمی‌گویند یکی‌اش آقای ابوترابی بود، نایب‌رئیس مجلس، یکی آقای ولایتی بود، یکی بنده.

ما را دعوت کردند؛ آقای افتخارجهرمی‌بود، آقای رحیمیان بود، یکی هم آقای درّی‌نجف‌آبادی این ۶ نفر، توی این جمع، آقای درّی از شخصیت‌های روحانی علاقه‌مند به آقای هاشمی‌رفسنجانی است و این را همه می‌دانند، آقای درّی هم انکار نمی‌کند. آقای افتخارجهرمی‌هم یک حقوقدان است که سابقه عضویت طولانی در شورای نگهبان داشته و مورد اعتماد جریان چپ بوده در ایران، آقای رحیمیان هم یک روحانی است که سابقه عضویت و حتی بنیانگذاری مجمع روحانیون مبارز را داشته و از نیروهایی بوده که هیچ وقت در دست و بال جناح راست نبوده و مورد اعتماد بیت امام و در واقع خود امام بوده است. این سه نفر، آقای ابوترابی برادر آقای سیدعلی‌اکبر ترابی آن شخصیت والای مبارز بوده که کارنامه‌اش روشن است، آقای ولایتی هم که شخصیت دانشگاهی است که گرچه موضع سیاسی دارد ولی بالاخره یک شخصیت اخلاقی محترمی است، بنده شرمنده هم گیرم از همه بدتر و من هم کسی بودم که آمدم در تلویزیون و چهارتا سؤال از آقای مهندس موسوی کردم. حالا این هیئت که دیگر به این دلیل صلاحیتش نباید مخدوش باشد که یک عده‌ای می‌گفتند این چه هیئتی است که حدّادعادل هم در آن عضویت دارد!؟ خوب، من می‌گفتم که آقا مگر من چه گفتم؟ من گفتم به احمدی‌نژاد رأی دادم. هر کس دیگر هم که انتخاب بکنید بالاخره یا به احمدی‌نژاد رأی داده یا به موسوی یا به رضایی یا به کروبی... پس نباید عضو باشد دیگر! بالاخره به یکی رأی داده است. مگر من در مصاحبه تلویزیونی چه گفتم؟ اهانتی کردم؟ حکمی‌کردم؟ من سؤالاتی کردم، شماها باید جواب بدهید؛ منتها من جرئت کردم، زودتر از همه آمدم میدان؛ و این پرده هیاهویی که شما بافته بودید، این را دریدم و فضا را عوض کردم. حالا شما می‌آیید می‌گویید این هیئت صلاحیت ندارد. بنده هم تازه وقتی هیئت تشکیل شد، دیگر پیشاهنگ و پیش قدم نبودم. آقای ابوترابی راه افتاد رفت پیش آقای کروبی و از ایشان خواهش کرد که آقا شما افرادی را از مجلس از جای دیگر معرفی بکنید که مورد اعتماد شما باشند، بیایند کنار دست ما بنشینند. دلایلی هم که دارید، اسناد و مدارکی که دارید، بدهید ما با حضور آن نماینده شما راه تحقیق در این‌ها را پیدا کنیم؛ اصلاً با حضور نماینده شما. آقای کروبی اولش موافقت کرد. شما این داستان را از آقای ابوترابی هم اگر بپرسید جزئیاتی را که خیلی مفید خواهد بود بیان می‌کند. آقای ابوترابی در یک مصاحبه تلویزیونی گفت‌ و گوی ویژه شبکه دو مقداری از ماجراها را توضیح داد. بیانیه‌ای هم که این هیئت صادر کرد در آن هم مطالبی گفته شده است. بالاخره آقای کروبی اوایل موافقت کرد، حتی آقای ابوترابی به من گفتند که من از آقای کروبی پرسیدم شما نماینده معرفی می‌کنی، گفتند بله، من گفتم اگر آقای موسوی هم معرفی نکند شما معرفی می‌کنی... گفت بله، او هم نکند من می‌کنم. بعد ایشان رفتند سراغ مهندس موسوی، آقای مهندس موسوی مخالفتی نمی‌کردند اوایل ولی موافقتی هم نمی‌کردند. ایشان همیشه موضوع را موکول می‌کردند به این‌که مشاوران من باید نظر بدهند. مشاوران ایشان چه کسانی بودند؟ آقای محتشمی‌و آقای موسوی‌لاری. بعد غیراز آقای ابوترابی که چندین نوبت با آقای موسوی تماس گرفتند تا دیر وقت شب در منزلشان در آن پنج شش روز واقعاً آقای ابوترابی و یک عده‌ای مرتباً با آقای موسوی و آقای کروبی تماس می‌گرفتند. تلاششان این بود که آقای موسوی و آقای کروبی نماینده معرفی بکنند و دلایلشان را بگویند و بگویند به این دلیل ما معتقدیم تقلّب شده. من شهادت می‌دهم و خدا را گواه می‌گیرم که به این تصمیم رسیده بودم که اگر رفتم و نمایندگان آقای موسوی و آقای کروبی آمدند ادعاها را مطرح کردند، ما رفتیم رسیدگی منطقی کردیم و دیدیم یک تقلّب سازمان یافته در این کشور در انتخابات صورت گرفته، ما به این ظلم صحّه نگذاریم و بیاییم اعلام کنیم که مردم ما رفتیم دیدیم و تقلب شده بود. واقعاً من فکر می‌کردم بین خودم و خدا مسئولم. حالا آقای موسوی رئیس‌جمهور می‌شد، مگر آقای خاتمی رئیس‌جمهور نشد؛ ما با او اختلاف نظر سیاسی داشتیم. خوب هشت سال هم ایستادیم و مملکت را هم به هم نریختیم. حالا آقای موسوی هم رئیس‌جمهور می‌شد یا مثلاً آقای احمدی‌نژاد که حالا رئیس‌جمهور شده، به ما چه داده که آقای موسوی نمی‌داد!؟ واقعاً فرض‌کنید اصلاً همه این‌ها هم نبود، یک ظلمی‌شده بود، یک دروغی گفته شده بود، ما وظیفه داشتیم. خلاصه کنم که ما در این پنج شش روز، تمام نیروی خودمان را بسیج کردیم که اولاً بفهمیم این آقایان حرف مستند مستدلی دارند که تقلب سازمان یافته برای ۱۱ میلیون رأی در ایران صورت گرفته یا نه؛ و بعد هم تمام تلاش خودمان را به کار بستیم که این آقایان نمایندگانی معرفی بکنند که اگر تحقیقی در مورد ادعاهای آنها قرار است صورت بگیرد، با حضور نماینده‌شان باشد. آقای آقامحمدی رفت با آقای مهندس موسوی صحبت کرد. شما با آقای آقامحمدی صحبت بکنید؛ چون من دیگر نرفتم با آقای مهندس موسوی صحبت بکنم.

علی‌القاعده شما باید می‌رفتید... چون هم‌دانشگاهی بودید، هم رفیق بودید...

نه، منتها چون به شدت از من ناراحت بودند، هنوز هم هستند، بنده گفتم من بروم می‌گویند تو که برخلاف اسمت عادل نیستی رفتی توی تلویزیون با مهندس موسوی مخالفت کردی پس تو اصلاً نباید عضو این هیئت می بودی می‌گفتند بعضی از این آقایان هنوز هم می‌گویند بنده برای اینکه به اصطلاح نماینده این گروه نباشم، پیش‌قدم نشدم. آقای ابوترابی رفتند که به سلامت نفس و بی‌طرفی‌شان همه معترف هستند؛ من هم بی‌طرف بودم ولی اگر کسی حرف حقی زد که دالّ بر این نیست که بی‌طرف نیست ولی دیگران این‌جوری فکر می‌کردند، ما قصد نداشتیم تحریک بکنیم. آقای ابوترابی رفت و دیگران و دیگران.

من گواهی می‌دهم که آقای جنتی در آن چند روز که ما در شورای نگهبان بودیم، هرچه این آقایان گفتند آقای جنتی گفتند که هیچ اشکال ندارد، بیایند بررسی کنند. مثلاً می‌گفتند آقا در یک حوزه‌ای جمعیت رأی دهنده خیلی بیشتر از آمار وزارت کشور بوده، پس لابد اسامی‌را جعل کردند؛ یک عده آدمی‌که وجود خارجی ندارند این‌ها نوشتند به نام آنها رأی صادر شده است. آقایان ادعا کردند ما با آقای مهندس آیت‌اللّهی رئیس سازمان ثبت‌احوال کشور صحبت کردیم، ایشان گفت ما حاضریم کامپیوتر بیاوریم پای صندوق رأی هر اسمی‌که توی ته برگه نوشته شده آنجا موجود است شما بدهید به کامپیوتر، ما از آن حافظه جمعیتی وزارت کشور سؤال می‌کنیم ببینیم این آدم وجود خارجی دارد یا ندارد. ما حاضریم که بگویند مثلاً این‌ها که آمدند اینجا وجود خارجی ندارند! ما حاضریم این کارها را بررسی بکنیم. ما اعلام کردیم که بفرمایید. آن چیزی که مهم است و من باید صریح اعلام کنم، این است که این آقایان تا آن آخرین لحظه حاضر نشدند نماینده معرفی کنند.

هیچ‌کدامشان؟

هیچ‌کدامشان. آقای رضایی البته شکایتش را پس گرفت و به مسیر دیگری رفت ولی آقای موسوی و آقای کروبی حاضر نشدند. در حالی که این منصفانه‌ترین تقاضایی بود که می‌شد کرد که آقا تشریف بیاورید و نماینده‌تان باشد، رسیدگی کنید. اگر آنها نماینده‌شان نمی‌آمد که دیگر رسیدگی معنایی نداشت. خوب می‌گفتند خودشان بریدند و خودشان دوختند؛ با وصف این شورای نگهبان آمد ۱۰ درصد صندوق‌ها را هم در سراسر کشور طبق یک قاعده آماری باز کرد و همان هیئت نظارت و هیئت اجرایی را دعوت کرد؛ البته نمایندگان آقایان مهندس موسوی و کروبی نوعاً شرکت نکردند؛ یک چند جایی شرکت کردند و دیگر شرکت نکردند. می‌خواستند که این ادعایی که کردند، به محک آزمایش زده نشود تا از این پس چماقی به دست گیرند تحت عنوان تقلّب! همیشه توی دستشان بماند و در برابر خارجی و یک عده ضد انقلاب داخلی این ادعا را همیشه داشته باشند که در انتخابات تقلب شده و نخواستند در واقع این ادعا را به محک بزنند. ما بین خودمان و خدا قصدمان این بود که ببینیم تقلب شده یا نشده... اگر نشد، از نظام دفاع کنیم و اگر شده از کاندیدا دفاع بکنیم که آن هم باز دفاع از نظام بود ولی آقایان چنین مجالی را ایجاد نکردند. شورای نگهبان هم کاری غیر از این نمی‌توانست بکند. اعلام کرد و داستان تمام شد و بعد هم دیگر تنفیذ پیش آمد و الی آخر. البته خیلی مطالب توی این بحث‌ها هست که ناگفته مانده اما کلیاتش همین است که ما گفتیم.

*منتشر شده در ویژه نامه روایت امروز روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.