قدس آنلاین- دکتر مصدق روزی در مجلس شورای ملی دوره شانزدهم و روزی در یکی از جلسات دادگاه نظامی ماجرایی از دیدار خود و محمدعلی شاه در دوران اوایل سلطنت سه ساله او و پیش از به توپ بستن مجلس شورای ملی بیان کرد که بیمناسبت ندیدم آن را نقل کنم. مصدق میگوید: از آنجا که پدر من میرزا هدایتالله وزیر دفتر از مستوفیان دربار ناصرالدین شاه بود، در بحبوحه اقدامات مشروطه خواهان برای محدود کردن اختیارات شاه که قوانین مشروطه را برمیتافت و بر او گران میآمد که مجلس حقوق سالانه او را تعیین کند و حق منصوب کردن عمو و پدر زن خود کامران میرزا نایب السلطنه و وزیر جنگ عصر ناصری را نداشته و تقریباً تمام شاهزادگان را از مشاغل مسئولیتدار دولتی کنار گذاشته بود، شاه روزی به فکر من افتاد و خواست در کار اداره امور کشور از من صلاحدیدی بجوید، پس روزی از دربار احضار شدم که فردای آن روز به حضور شاه رفتم.
شاه به گرمی بیش از اندازهای من را به حضور پذیرفت و پس از ذکر خیری از مرحوم پدرم و خدماتی که او به دربار قاجار کرده بود خطاب به من گفت: جناب میرزا محمدخان مصدق السلطنه شما میدانید که پدربزرگ و پدر من عنایات زیادی در حق خانواده شما و پدرت مرحومت کرده و پیوسته صاحب مشاغل مهم در دربار بودهاید.
اولاً من از شما میخواهم از دربار دوری نکنید و بیشتر نزد ما بیایید، ثانیاً میدانید که من از هواداران سرسخت حکومت مشروطه بودم و همیشه پدرم را تشویق میکردم که مانند کشورهای راقیه (مترقی و پیشرفته) حکم تأسیس عدالتخانه و مجلس شورای دولتی را صادر کند و در برابر تمام دسایس ایستادم. حال از شما میپرسم علت مخالفت علما و مردم با من چیست و چرا با وجود اینکه بارها علایق قلبی خود را به مشروطه و حکومت پارلمانی ابراز داشتهام باز از در مخالفت و بدگویی درمیآیید؟
به عرض رساندم: با عرض پوزش و اعتذار فراوان شاید عوام الناس ایرانی که هوش غریزی فراوان دارند احساس میکنند اعلیحضرت ظاهر و باطنتان یکی نیست و به آنچه که میفرمایید در قلب معتقد نیستید و بنیان مشروطه و مجلس را نافی اختیارات مطلق و فعال مایشا بودن خود میپندارید، در حالی که اگر ذات ملوکانه نگاهی مثلاً به همین کشور امپراتوری ژاپن بفرمایند ملاحظه خواهند فرمود امپراتور در آن کشور هیچ کاره است و همه امور در ید اختیار رئیس الوزرا و وزیران است و امپراتور فقط حکم تشریفاتی دارد.
من از جناب مخبرالسلطنه که همراه اتابک اعظم علی اصغر خان سفری به ژاپن کرده بود شنیدم که همه امور آن کشور در دست پارلمنت و هیئت وزیران است و رئیس الوزرا مرد داهیه و نابغهای است که ملاحظه فرمودید بر اثر درایت و کیاست او نیروی مجریه ژاپن بر نیروی مجریه روسیه غلبه کرد و آن را نابود کرد. اهمیت امپراتور یا میکادو در ژاپن به حدی است که مردم او را میپرستند و تمام امور و شئون کشور چه عسگری چه کشوری در دست رئیس الوزرا و وزیران که پارلمنت است آنها را هر چند سال یک بار انتخاب میکند و اعلیحضرت فرمان نصب آنان را توشیح کرده و به عنوان منجی و قائد کشور در رأس امور عالیه است منتها جزئیات به وزیران سپرده شده است، حرمت امپراتور در ژاپن به حدی است که مردم و خلایق به صورت ایشان نگاه نمیکنند و هر جای رود چشم به زمین میدوزند، این است که مردم میکادو را پدر کشور و ملت دانسته او را چون آفتاب میپندارند.
محمدعلی شاه سری تکان داد و گفت: خوب گفتی که بسی چیز آموختیم. حال برایم بگو چرا این سید و شیخ یعنی سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی تا این حد در عوام الناس نفوذ دارند و هر چه بگویند مردم اطاعت میکنند و هر جا میروند خیل کثیری اطراف آنها را میگیرند. به عرض رساندم اعلیحضرت اقدس ملوکانه مستحضر باشند هر چه میگویم محض خیرخواهی است، آقایان سید بن طباطبایی و بهبهانی مطالبی میگویند که مردم آن مطالب را دوست میدارند و چون دم از عدالت و انصاف و حریت میزنند مردم اطرافشان گرد آمده، هر جا میروند با ذوق و شوق پای منبرشان مینشینند و حتی وعاظی که سخنان آن دو آقا را تکراری کنند مورد احترام مردماند، کما اینکه وقتی سیدجمال اصفهانی بالای منبر میرود هزاران نفر در مسجد شاه گرد میآیند و مجذوب او میشوند، ولی استحضار دارید که امام جمعه تهران که داماد مرحوم اعلیحضرت ناصرالدین شاه هستند و امامت جمعه تهران میباشند، مورد علاقه و احترام مردم نیستند و کسی پای منبر ایشان نمیرود زیرا مردم دانسته و شناختهاند ایشان با دربار سر و سر دارد و گاهی کمک مالی به او میشود.
سادهتر بگویم این دو آقا سید دو دکان بزرگ چهار نبش گشودهاند که متاع آن عدالت و انصاف است و آزادی و مشروطه و اینکه هیچ شاهزادهای حق تعدی و تجاوز به مردم ندارد و هیچ پولی از مردم مگر به حکم مصوبات مجلس نباید اخذ شود و کسی حق ندارد به مال و ملک و مستغلات و زن و دختر مردم دست طمع دراز کند.
اعلیحضرت همین سخنان را بفرمایید و مطالب این آقایان را تکرار و تأیید کنید، با مردم گرم بگیرید، درباران مفتخوار حرف مفت زن را از اطرافیان دور بفرمایید مثل همین امیر بهادر جنگ بیسواد خرافه دوست یا شاپشال یهودی روسی یا لیاخوف که اعلیحضرت را مدام به زدن و بستن و کشتن آزادیخواهان تحریک میکند، ببینید آن وقت مردم به سوی دربار آمده خاک قصر گلستان و ارک دولتی را توتیای چشم خواهند کرد و دور اعلیحضرت جمع خواهند شد. شاه کمی چپ چپ مرا نگاه کرد و گفت: تو هم حرف این مشروطه خواهان را میزنی، برو، برو آقای مصدق السلطنه سر شما هم بوی قرمه سبزی میدهد. مجلس حقوق مرا کم کرده از ۱۰۰ هزار تومان به ۱۲ هزار تومان کاهش داده تو میگویی با مجلس کنار بیایم. بفرمایید آقای مصدق السلطنه که ناامیدم کردی.
من با تعظیم مرخص شدم و دیگر سراغ او نرفتم، اما بعدها شنیدم در فرنگستان گفته بود پسر وزیر دفتر، حرفهای درست و حسابی میزد و حالا که به اروپا آمدهام میبینیم سلطنتهای قدیم از بین رفته و همه جا کنستی توسیون (مشروطه) جای سلطنت استبدادی قدیم را گرفته است.
نظر شما