قدس آنلاین-آسمان آبی بود و ستاره ای روبهروی «پوریا» جولان میداد. پدراو را بغل کرده بود تا کمیآرام بگیرد. نگاه پدر به آسمان بود. آن روزها هوا مثل این روزها آلوده نبود وستارگان در آسمان میدرخشیدند. آن شب ستارهای سوسو میزد و پدر ستاره را به پوریای یکونیم ساله نشان میداد. انگار از آسمان برای بردن جمعی از فرشتههای زمینی مرکبهایی از نور به زمین فرستاده میشد تا به دیار نور و دیدار نور بروند.
فرحدخت جعفرپور جانباز ۲۵ درصد، همسر شهید حسن حیدری و مادر شهید پوریا حیدری ازهفدهم خرداد ماه سال ۶۳ برایمان میگوید، زنی که بعد از گذشت ۳۳ سال از آن شب دردناک همچنان مقاوم است و استوار زندگیاش را اداره کرده ومیکند.
او میگوید:۱۷ خرداد بود. همسرم خوشحال بود از اینکه میخواهد عازم جبهه شود. روزهای قبل از آن شبی که شهید شد، برای اعزام به جبهه در طرح «لبیک یا امام(ره)» از سوی مخابرات به عنوان کارمند مخابرات نهاوند ثبتنام کرده بود. دیگر چیزی تا رفتن او به جبهه باقی نمانده بود. چهارشنبه بود و او قرار بود شنبه به جبهه اعزام شود. تنها چیزی که مرا از رفتن همسرم وپدر دو فرزندم به جبهه راضی میکرد، رضای خدا و خدمت به خلق بود. دو فرزندم را در آغوش گرفتم، پوریا یک ونیم ساله ودخترم سه ماه ونیمه بود. کمیبی قرار بودم اما نمیدانستم چرا؟ زیر لب با خدایم نجوا میکردم انگار آن شب زمین وزمان با من هم نجوا بود.
انفجار در ساعت ۱۲ شب
خانم جعفرپور ادامه میدهد: ساعت دوازده شب بود. آژیر قرمز به صدا درآمد. تا آژیر به صدا درآمد، ناگهان صدای انفجاری به گوش رسید و همه جا آتش گرفت. تصویر زندگی از پیش چشمانم محو شد، انگار سقف آسمان روی سرمان خراب شد. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم موشک صدامیان ملعون دقیقاً جلوی منزل ما اصابت کرده است. یک هفته در بیهوشی وبیخبری از عزیزانم بودم. در ۲۱ سالگی تجربه ویرانی وآوار خانه بر سر خودت وهمسرت وفرزندانت واصابت ترکش وبیخبری از حال وروز عزیزانت بسیار سخت وشاید غیر قابل تحمل باشد اما همه آنها یک شبه برایم تجربه شد. زخمهایم بسیار عمیق بود وخونریزی پایم ادامه داشت. به یاد میآورم هر زمان که کمی به هوش میآمدم از حال همسرم و فرزندانم میپرسیدم اما تنها جوابی که میگرفتم این بود که هر کدام در یکی از بیمارستانها بستری شده اند. روزهای آخر بهانهگیر شده بودم. خوابهای صادقی که میدیدم، نشان میداد که ستارههای آن شب مرکبهایی از نور بودند که همسرم وپسرم را برای همیشه به میهمانی خدا بردهاند اما بازهم باورکردنی نبود که شوهرم در سن ۲۴ سالگی وپسرم در یک ونیم سالگی در چشم برهم زدنی جایشان در خانه خالی شود.
آنقدر اصرارکردم که حداقل پوریایم را بیاورید ببینم که درنهایت دوستان و بستگان قسم میخورند که پسرت پیش پدرش است، راست میگفتند هردو را کنارهم به خاک سپرده بودند. روزهای سختی در پیش رو بود از همان بیمارستان تقاضا کردم که مرا بر سر مزار همسرم وفرزندم ببرند، باور کردنی نبود دو گل من در خاک آرام گرفته بودند. من ماندم و مجروحیت و جانبازی با یک دختر سه ونیم ماهه. هیچگاه به خانواده ام تکیه نکردم و تا زمانی که مشغول کار شدم زندگیام را از طریق حقوق همسرم اداره کردم.
خانواده شهدا را فراموش نکنید
شهید محمدعلی حیدری برادر شوهرم از شهدای ۷۲ تن و نماینده نهادوند بود که همراه شهید بهشتی به شهادت رسیدند. شهادت در خانواده همسرم موضوع غریبی نبود وچون همه ما به زندگی بعد از مرگ ایمان داشتیم، درآن سن وسال وبا آن فضای جامعه به عنوان یک زن جوان همه چیز را به دست خدا ورضای او سپردم وازخدا خواستم که دعای شهدا را بدرقه راه من و آینده دخترم کند تا بتوانم این یادگارآن عزیز را با دل وجان بزرگ کنم. در تمامی این سالها تلاش کردم تا خلأهای عاطفی دخترم را پوشش دهم. هرچند که هیچ گاه خلأ جای خالی پدر وبرادرش پر نمیشود اما تلاش کردم تا در یک مسیر رفاقتی دخترم را بزرگ کنم تا افتخاری برای پدر وبرادرمعصومش باشد.
این همسر و مادر شهید و جانباز سرفراز ادامه میدهد: زندگی به سختی گذشت. شاید برای بسیاری غیرقابل باور باشد یا قادر به تحمل آن نباشند که یک شبه زندگی وخانه آرزوهایت بر سرت خراب شود ودوتن از عزیزترینهایت از دست بروند وتو چارهای غیر از پذیرش وتحمل آن همه رنج ومصائب روحی روانی را نداشته باشی. متأسفانه بسیاری از مردم فکر میکنند خانواده شهدا تحت حمایتهای همه جانبه قرار دارند. بنده نه به دنبال حمایتهای ارگانهای دولتی بودهام ونه کسی ازاین ارگانها قدمی برای حمایت از ما برداشته در حالی که انتظارمیرفت با توجه به خانوادههای شهدا بخشی از مصائب آنها را کاهش دهند. برخی فکر میکنند توجه فقط مادی است در حالی که نیاز ما به توجه معنوی بیش از توجه مادی است. اینکه بعد از ۳۳ سال دلمان بخواهد که عزیزان شهید ما فراموش نشوند ومردم بدانند که آسایش امروز وامنیت آنها مرهون تلاشها وخونهایی است که بابت حفظ این مرزوبوم ریخته شده بهترین قدردانی از خانواده معزز شهداست.
اینکه روزی به عنوان روز مادران وهمسران شهدا انتخاب شده ومادران وهمسران شهدا را با گرامیداشت خانم امالبنین(س) مادران شهدای با غیرت کربلا در یک روز تجلیل میکنند، کارخوبی است. هر چند که شاید جایگاه ما به آن جایگاه دینی ومعرفتی وصبوری خانم امالبنین(س) نرسد اما شاکر خداوند هستیم که ما را همراه با شیرزنانی کرد که تاریخآفرین وسرنوشتساز بودهاند. مادران وهمسران با غیرتی که از همه چیزخود و ازعزیزانشان گذشتند تا شرافت وغیرت واسلام پابرجا بماند باشد. امروز تنها خواسته مادران وهمسران شهدا دعای خیر است. دعای خیری که از حنجره شکفته به خون شهدا باشد. دعایی که عاقبت به خیری ما را تضیمین وجواب سالها رنج وصبوری امان باشد.
نظر شما