قدس آنلاین - رقیه توسلی: چند شب پیش من هم با دو قسمت از ساخته های این مجموعه به نام «بارگدان» همراه می شوم و سفر می کنم به سیستان و بلوچستان. به روستایی عجیب در کوه های اطراف نیکشهر و می روم به میان قومی صلح جو به نام بلوچ، و به چه فراوان نکته ها که نمی رسم!؟
وقتی دوربین این مستند، از راهی خشک و سنگلاخ، ایران را با خود همراه می سازد و در دل کوهستانی صعب العبور به پیش می رود، علامت سوال ها و تعجب ها و مقایسه ها، تازه تازه پا پیش می گذارند.
و بینندگان بوضوح می بینند جاده ای در کار نیست و بعد از چهار ساعت موتورسواری مشقت بار، روستایی با خانه های بلوچی به نام «تیپ» نمایان می شوند.
روستایی که جاده ندارد، برق ندارد، آب بهداشتی ندارد، از صنایع دستی اش حمایت نمی شود، مدرسه اش تا پایه ابتدایی ست و پزشک و مرکز درمانی هم ندارد!
فیلم ادامه پیدا می کند و طبیعت نشینان بلوچ اما با مهربانی و «انارآب» و «سگندانی» و «تباحک» به استقبال قارآیی و تیم شهرنشین اش می آیند.
از یخچال طبیعی که برای خودشان در زمین حفر کرده اند رونمایی می کنند و پرده از هنرِ دست و سوزن دوزی و معماری خانه هایشان برمی دارند. اینکه چطور از شاخ و برگ نخل های وحشی مدد می گیرند و می توانند در نهایت نیاز، آنقدر سخاوتمند باشند که یکی از دَه بُزشان را برای میهمان، قربانی کنند.
ساده زیستی و خودکفایی و معرفت و گویش متفاوت بارگدانی ها یکطرف، آنچه که این مجموعه را به چشمم خاص کرده، هنر مستندسازیست که تلخی ها و کمبودها را در پس زمینه ای محو کنارهم می چیند. آنطور که به زیبایی و شیرینی و آرامش این سرزمین لطمه ای وارد نشود.
با ارج به مکث ها و سرتکان دادن ها و سکوت ها و احساسات انسان دوستانه سازنده ی ایرانگرد، باید خطاب به مسولین امر فقط یک کلمه گفت: بارگدان! تلنگر زد: روستائیان محروم و مظلوم!
باید به مدیران اجرایی توصیه کرد: حتماً از سرِ عشق و مسئولیت، دو ساعت به این مستند سفر کنند؛ شاید کاری از دستشان برای این بومیان بلندهمت بربیاید. مگر نه اینکه گاهی واجب است کسی ما را از خواب بیدار کند.
نظر شما