قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: هرگاه چوپان و گله ای را در دامنه ی دشت پیدا می کنم، از خودم می پرسم آیا هرگز می توانستم یک چوپان باشم یا نه؟
انگار اردیبهشت ها کسی هوراکشان از من برمی خیزد و تاب سواری می خواهد و شاخه به شاخه، آلوچه های باغچه را با لذت می چیند و قرچ قرچ کنان، نوش جان می کند.
کسی که پُرحرف می شود و از یک فرسخی بوی شکوفه های نارنج می دهد. و سرمست تر از من در خودم، کسی راه می رود که لبخندش دلنواز است.
کسی که خاطره ی یاکریم هایی را با خود مرور می کند که هرسال روی پنلِ کولر، لانه درست می کنند. یادِ تخم های سفید کوچکی که بالاخره یک شب، به جوجه های پُر کُرک و پَری مبدّل می شوند که وحشت زده ما را می پایند.
اردیبهشت ها مهربان ترین غذای دنیا را می پزم. در قابلمه ای که پُر از رویاست... پشتِ پنجره ای که گاه آفتاب دارد و گاه باران.
این ماه، فراوان با خدا خلوت می کنم. شکرانه می گویم. حاجت می خواهم. شاید چون فکر می کنم گوش های آسمان، شنواتر از همیشه است!
و نامه سی و یکم نهج البلاغه را مکرر می خوانم؛ و زیاد یادِ مرگ می کنم. یادِ جایی که ناگهان در آن فرو می افتم.
نظر شما