تحولات لبنان و فلسطین

مجید مجیدی یکی از کارگردان‌های شناخته شده‌ سینمای ایران است که با اولین آثارش علاوه بر استقبال مخاطبان داخلی، در سطح بین‌المللی نیز خود را به مخاطبان شناساند. بعد از ساخت فیلم «محمد رسول الله» کشورهای مختلفی از مجیدی برای ساخت فیلم دعوت کردند که او درنهایت دعوت کشور هند را قبول کرد و فیلم سینمایی «آن سوی ابرها» را در این کشور ساخت که اولین تجربه جدی یک سینماگر ایرانی در تولید یک محصول مشترک با یکی از بزرگترین کشورهای صاحب سینماست. در گفت وگوی پیش‌رو مجیدی از واقعیت سینمای هند و وضعیت امروز سینمای ایران سخن گفته است

فرهنگ و سینما از دست دولت روحانی رها شده‌است

شما اولین فیلمساز ایرانی هستید که یک محصول مستقل را در هند و با امکانات آن کشور تولید کردید. سینمای هند از نگاه شما چه نوع سینمایی است؟

سینمای هند دو شکل اساسی دارد؛ یکی صورتی که از بیرون دیده می‌شود و دیگری وضعیت درونی سینمای هند است. از بیرون سینما؛ همه تصور می‌کنند سینمای هند کاملاً صنعتی است و توانسته روی پای خود بایستد. البته این حرف تا حدودی درست است اما شامل همه فیلم‌ها نمی‌شود.

در هند سالی سه هزار فیلم ساخته می‌شود که در نهایت فقط 50 فیلم در اکران پرفروش می‌شود با این‌حال مخاطبی که در بیرون از این سینما قرار دارد، تصور می‌کند همه فیلم‌ها پرفروش می‌شود. از طرفی سینمای هند توانسته علاوه بر اکران در داخل کشور، بازارهای دیگری همچون کشورهای اردو زبان را با تمامی شبکه‌های تلویزیونی و سالن‌های سینمایی‌اش به دست آورد. به این ترتیب که فیلم‌های هندی در پاکستان، بنگلادش، سریلانکا، افغانستان و فیلیپین، مالزی، اندونزی و... به نمایش درمی‌آیند. این یعنی با وجود آنکه هند حدود یک میلیارد و 300 میلیون نفر جمعیت دارد، کاملا وابسته به جمعیت خود نیست و توانسته بازارهای خارج از کشور را نیز به دست بیاورد. این بازار نیز توسط کمپانی‌ها فراهم شده‌اند. یعنی ابتدا کمپانی‌ها؛ سالن‌هایی را در کشورهای دیگر اجاره کردند و فیلم‌هایشان را نمایش دادند و بعد؛ آرام آرام آن کشورها متقاضی فیلم‌های هندی شدند.

این یعنی بیشتر فیلم‌های هندی در همین کشور به سوددهی نمی‌رسند و بخشی از آنها در خارج اکران می‌شود؟ در چنین وضعیتی این سینما چگونه به حیات خود ادامه می‌دهد؟

تقریبا 80 درصد از آثار تولید شده در طول اکران به سوددهی نمی‌رسند و به اصطلاح در باکس‌آفیس رتبه خوبی ندارند. آنچه باعث حفظ حیات سینمای هند شده به‌دست آوردن بازارهای دیگری همچون شبکه‌های ماهواره‌ای، اکران در کشورهای منطقه و شبکه‌های اینترنتی است. مثلا شبکه‌ای مانند نت فلیکس بسیاری از آثار سینمای هند را می‌خرد و پخش می‌کند. ساخت یک فیلم با بودجه کم؛ حدود یک الی چهار میلیون دلار سرمایه نیاز دارد. به همین دلیل به‌دست آوردن بازار برای همه فیلم‌ها در هند بسیار مهم است.

نقش دولت در سینمای هند چیست؟

کمک دولت بیشتر در بخش سینمای تجربی و سینمای دانشجویی خلاصه می‌شود. نکته‌ای که درباره سینمای هند اهمیت دارد؛ رابطه این سینما با زبان است. در کشور هند به چندین زبان مختلف همچون هندی، اردو، تامیلی و پنجاب و... صحبت می‌شود و بعضاً فیلمی که به زبان تامیلی ساخته می‌شود؛ فقط برای یک بخش‌هایی از هند جذاب است و مثلا در بمبئی و دهلی با استقبال مواجه نمی‌شود. حتی سوپراستارها متفاوت هستند مثلاً شاهرخ‌خان که برای ما بخش زیادی از هند شناخته شده است، در ایالت‌هایی که به زبان تامیلی صحبت می‌کنند، طرفدار ندارد.

به نظر می‌رسد سینماگران هندی و سینمای هند مانند ما به جشنواره‌های جهانی آنگونه که باید اهمیت نمی‌دهند؟

سینمای تجاری هند اصلا به جشنواره‌ها فکر نمی‌کند و فقط بخشی از این سینما که نوعی سینمای هنری و تجربی‌ست؛ نیم‌نگاهی به جشنواره‌ها دارد اما مانند ما و سینمای ما خیلی در جشنواره‌ها دیده نمی‌شوند.

ویژگی اصلی در هند این است که اگر اثر شما فیلمی نباشد که به لحاظ اقتصادی بتواند روی پای خود بایستد، آن فیلمساز سریعاً از دور خارج می‌شود. فیلمسازانی همچون ساتیار جیترای که از یک طبقه‌ فرهنگی و مرفه می‌آیند یا خانم میرانایر؛ آثاری ساختند که در بیرون از هند بسیار شناخته شده است اما در داخل هند با استقبال خوبی مواجه نمی‌شوند. فیلمی در هند موفق است که بتواند به فروش خوبی برسد و فیلم‌های هنری جایگاهی در اقتصاد سینمای هند ندارند.

در این‌صورت نقش فرهنگی و اجتماعی این سینما با توجه به بافت جمعیتی و وضعیت اقتصادی مردم هند چگونه بروز پیدا می‌کند؟

سینما برای مردم هند مانند یک رؤیاست و بیشتر مخاطبان به سینما می‌روند تا رؤیاهای خود را روی پرده ببینند. در هند یک شکاف طبقاتی و فقر وحشتناک وجود دارد و افراد در طبقات مختلفی زندگی می‌کنند. گروهی از آنها بسیار فقیر هستند و با این فقر نیز کنار آمده‌اند. در این نوع زندگی، افراد هیچ راه نجاتی برای خود نمی‌بینند و شکل زندگی خود را پذیرفته‌اند. در این میان تنها عنصری که آنها را به آرامش می‌رساند، موسیقی و سینماست. سینما برای این گروه نقش مُسَکِن و مخدر را دارد و مخاطبان همه ذهنیت و رویای خود را در سینما می‌بینند. به همین دلیل ما در بیشتر فیلم‌های هندی شاهد قهرمان‌پروری‌های اغراق‌آمیز و امیدهای غیرواقعی هستیم و فیلم‌ها نیز با یک پایان خوش غیرقابل باور به انتها می‌رسند.

سینما یک وجه روانکاوانه و تراپی برای مردم هند دارد و کاری که این سینما با مردم می‌کند، مانند تأثیری است که مواد مخدر روی فرد مصرف‌کننده‌ دارد. سینما برای بیشترِ هندی‌ها فقط شکلِ سرگرمی ندارد بلکه مانند یک مخدر؛ آنها را ساعاتی از دنیای واقعی‌ جدا می‌کند. می‌توان گفت مردم در هند به سینما معتاد شده‌اند. امروز یک فرد عادی در هند روزانه 500 روپیه درآمد دارد درحالی‌که قیمت بلیت سینما 120 تا 200 روپیه است. این مسأله نشان می‌دهد سینما برای مردم هند از نان شب هم واجب‌تر است.

نظر فعالان سینما در هند به‌خصوص سوپراستارها درباره این سینما چیست؟

من با تعدادی از سوپراستارها در هند در زمان ساخت فیلم «آن سوی ابرها» صحبت کرده‌ام. می‌توان گفت که بسیاری از آنها هم از این نوع سینما خسته شده‌اند اما می‌گویند چاره‌ای نداریم زیرا مخاطبان این گونه سینما را دوست دارند و اگر غیر از این باشد؛ مردم برای تماشای فیلم‌ها به سینما نمی‌آیند. اینجا سلیقه مردم را نمی‌توان تغییر داد.

یعنی معتقدید گروهی با اهداف مشخص این سلیقه را در سینمای هند حاکم کرده‌اند؟

نمی‌خواهم بگویم این سلیقه و این نوع فیلمسازی در هند از جایی هدایت می‌شود اما نمی‌توان نقش نهادهای تصمیم‌گیری همچون دولت را نادیده گرفت. به هر حال وقتی دولت می‌بیند که نمی‌تواند همه مشکلات اقتصادی مردم را حل کند و یک رفاه نسبی برای مردم کشورش به‌وجود بیاورد، با استفاده از اهرم فرهنگ تلاش می‌کند دائم به مردم مُسَکِن بدهد و در این راه؛ قهرمان‌های فیلم‌ها غیرمستقیم اهداف دولت را دنبال می‌کنند. مثلا اگر در فیلمی شاهرخ‌خان نقش فردی را بازی کند که در فقر به سر می‌برد اما در طول فیلم از فقر نجات پیدا نمی‌کند، قطعا مردم به تماشای آن نمی‌روند. حال آنکه فیلم‌های رویاپردازانه هندی به مردم می‌گوید صبر کنید مشکلات حل می‌شود. دولت هم با چنین فیلم‌هایی مردم را تسکین می‌دهد.

باتوجه به تجربیاتی که شما در سینما داشته‌اید چه در ساخت فیلم عظیمی  همانند محمد رسول‌الله(ص) یا فیلم آن سوی ابرها یا به دلیل حضورتان در جشنواره‌های مختلف با سینما در کشورهای مختلف آشنا هستید. به اعتقاد شما مشکل سینمای ایران چیست و چرا این سینما به رشد مطلوب خود نمی‌رسد؟

مسأله اصلی در ایران بالاتر از سینماست که فرهنگ و هنر است. در بخش فرهنگ و هنر مهمترین اصل این است که ما بدانیم باید برنامه بلندمدت داشته باشیم و نمی‌توان اصلاً در طول سه یا چهار سال به نتایج خوبی رسید. اگر سینمای ایران در طول دهه 60 و 70 به موفقیت رسید به این دلیل بود که در آن دهه مسئولان سینمایی و کسانی که سینما را هدایت می‌کردند، حدود 10 الی 12 سال مدیریت کردند و در این 10 سال بذری را کاشتند و بعد از یک دهه توانستند از آن برداشت کنند اما از اواخر دهه 70 تغییر مدیریتی به شکل بنیادین در کشور و سینما آغاز شد که آسیب‌های جدی نیز به سینما وارد آورد.

یعنی شما دهه 60 و 70 را به‌عنوان دهه‌های طلایی و دهه 80 را دهه‌ بی‌نظمی در سینمای ایران می‌دانید؟

دقیقا. در ابتدای دهه 80 با آمدن محمود احمدی‌نژاد شیب تحولات و فضای سیاسی کشور بسیار تند می‌شود و فرهنگ و هنر تبدیل به یک عنصر درجه دوم و سوم می‌شود و کسانی وارد این عرصه می‌شوند که نه صلاحیت دارند و نه شناختی از این حوزه. و از آنجا که فضای سیاسی بر فضای فرهنگی غالب شده؛ دچار معضلاتی می‌شویم و مشکلاتی در حوزه فرهنگ به وجود می‌آید که سال‌های بعد هم نمی‌توان آنها را حل کرد. از طرف دیگر گروهی در حوزه فرهنگ به‌خصوص سینما وارد می‌شوند که نه تنها دانش و سواد کافی را ندارند بلکه به دنبال انتقام‌گیری هستند. آنها با نفی همه چیز به دنبال ایجاد نفاق در میان سینماگران بودند و در حرف؛ دائم شعار حمایت از سینمای ارزشی را می‌دادند اما در عمل حتی یک فیلم نیز تولید نکردند که بتواند با استقبال روبه‌رو شود یا در اکران‌های خارجی مورد اقبال قرار گیرد. می‌توان گفت آنها با پتانسیل بالایی از کینه وارد سینما شدند و ما شاهد بودیم که از یک طرف به زیرساخت‌هایی همچون خانه سینما و بنیاد فارابی حمله کردند واز طرف دیگر تخم خشم و نفاق را در بین سینماگران پراکندند. نتیجه آن رفتار در طول هشت سال باعث شد که ما امروز شاهد یک نابسامانی در همه عرصه‌ها و به‌خصوص سینما باشیم. این اتفاق؛ بدبینی اهالی فرهنگ را به دنبال داشت و گروه بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر در آن دوران یا طرد شدند یا گوشه‌نشین و عرصه فقط برای کسانی باز شد که نه سواد داشتند و نه هنری در سینما. این دوره باعث ایجاد یک انقطاع بزرگ بین دهه‌ی طلایی سینمای ایران و بعد از آن شد. کسانی که به دلیل وضعیت سینما در انتهای دهه 70 و بالندگی این سینما نمی‌توانستند وارد این سینما شوند، در اواخر دهه 70 از وضعیت زمین بایر سینما سوءاستفاده کرده و وارد سینما شدند و به نوعی صدای ابتذال سینما از اواخر دهه 70 به گوش رسید.

وضعیت سینما در دولت روحانی چگونه شد؟

عملکرد دولت احمدی‌نژاد در حوزه فرهنگ و سینما باعث شد تا گروه‌های خودرو مانند قارچ سمی در سینما رشد کنند و پول‌های سرگردانی وارد سینما شوند که مشخص نیست از کجا وارد سینما شده‌اند. اگر ما تا پیش از این نگران کمبود نقدینگی بودیم؛ امروز به هیچ عنوان این نگرانی وجود ندارد بلکه کسانی که پول را وارد سینما کردند حتی انتظار دارند دولت هیچ کاری نداشته باشد. دولت نیز نمی‌تواند کاری بکند.

همین امروز هر کسی بخواهد فیلم بسازد؛ نقدینگی در اختیارش قرار می‌گیرد به شرط اینکه مفهوم و مفاهیم فیلمش هجو و شوخی‌های سخیف باشد. وضعیت فرهنگ و سینما امروز از دست دولت روحانی رها شده است زیرا سدی که سال‌ها جلوی ابتذال ساخته شده بود در دوره احمدی‌نژاد شکسته و سیلی جاری شد که همه را با خود برد.از طرف دیگر به دلیل مشکلات اقتصادی، فرهنگ و هنر برای دولت روحانی مسأله اول نبود. دولت دایم به دنبال حل مشکلات اقتصادی بود. اگر دولت احمدی‌نژاد در حوزه فرهنگ فاجعه بود و هیچ درک درستی از این مسأله نداشت، در دوره روحانی، فرهنگ مسأله اول نبود. اگر معتقد باشیم عملکرد دولت احمدی نژاد در فرهنگ فاجعه بود، دولت روحانی درباره فرهنگ اشتباه فاحشی کرد.در حالی که درست است که اقتصاد زیربنای همه مسائل است اما تا زمانی که فرهنگ اصلاح نشود هیچ مسأله‌ای اصلاح نمی‌شود. نمی‌خواهم بگویم مسئولان سازمان سینمایی نمی‌خواهند یا نمی‌توانند مشکلات را حل کنند بلکه مسأله آنقدر بزرگ است که از دست آنها خارج است، سینما و تولید فیلم‌ها در دست یک گروهی‌ است که آنها نیز فقط به دنبال حقنه کردن یک نوع سینما هستند.

به اعتقاد شما راه‌حل از بین بردن مشکلات چیست؟

من همیشه به‌رغم همه مشکلاتی که وجود داشته و سختی‌هایی که امروز اهالی سینما و مردم تحمل می‌کنند، به امید اعتقاد داشته‌ام و معتقدم می‌توان از داخل بدنه سینما با یک عزم جزم مشکلات را حل کرد. اگر فقط منتظر باشیم تا دولت مشکلات را حل کند هیچ مساله‌ای حل نمی‌شود. باید یک اتحاد در بین سینماگران به وجود بیاید اما متاسفانه بعضا رفتارهایی می‌بینیم که نه تنها این اتحاد را تقویت نمی‌کند بلکه باعث تفرقه می‌شود. من خیلی ناراحت شدم وقتی دیدم گروهی از سینماگران بیانیه‌های شدیدی علیه رضا میرکریمی و جشنواره جهانی فیلم فجر نوشته‌اند زیرا رضا میرکریمی جزو سرمایه‌های سینمای ایران است و می‌توانست به‌جای برگزاری یک جشنواره برای خودش فیلم بسازد. نامه‌ای که گروهی علیه میرکریمی نوشتند بسیار ناجوانمردانه بود. البته می‌توان درباره عملکرد هر فرد و هر جشنواره‌ای انتقاد کرد اما اینکه بیانیه بدهیم درست نیست. چرا ما نباید از موفقیت سینماگران ایرانی خوشحال باشیم؟ چرا باید گروهی در ایران از اینکه فیلم اصغر فرهادی در کن مورد استقبال منتقدان قرار نگرفته؛ خوشحال می‌شوند؟ چرا باید وقتی حاتمی‌کیا حرفی را می‌زند گروهی مسلسل‌وار شروع به تخریب وی می‌کنند و به دنبال زدن ریشه او هستند؟ درحالی‌که سینمای جنگ ما با حاتمی‌کیا آغاز شده، همانطور که موفقیت‌های سینمایی ما با اصغر فرهادی پررنگ‌تر شد، پس ما باید این بخل و حسد را کنار بگذاریم و ابتدا خود را اصلاح کنیم و بعد به دنبال اصلاح سینما باشیم. ما باید قدر سرمایه‌های خود را بدانیم. راه درمان سینما در درون خود سینماست و طبیبی از بیرون وجود ندارد.

منبع: خبرگزاری ایلنا

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.