به گزارش قدس آنلاین وبه نقل از فارس، در نخستین شب احیا که راهی حرم رضوی میشوی، تمام آسمان و زمین همصدا، سوگواره ضربتی زهرآگین بر پیشانی یگانه امیرالمومنین هستی را میخوانند، جماعتی سیاهپوش راهی آرامستان صحن و سرای رضوی هستند تا قرآن بهسر گیرند و جان مجروح از گناه خود را تسکین دهند.
گل باغ قالیهای حرم، تا بینهایت
از بست شیخ طبرسی وارد میشوی و از همان چند کاشی اول، ناگزیر به درآوردن کفش میشوی. سیل جمعیت، میرود و مسیر را نشانت میدهد، خادمان با چوب پرهای سبز رنگ، به صحن هدایت راهنماییات میکنند و خبر از لبریز شدن صحن انقلاب میدهند، جماعت دلداده رضا(ع) هم که عاشق صحن انقلاب!
زائران و احیا گیرندگان در هم میجوشند، جمع میشوند و راه میجویند، هر کدام به سوی صحنی راهی میشوند.
آسمان تاریکتر میشود و آرام آرام مداح حرم، جوشن کبیر را سرمیگیرد، عاشقان که یک سال با کوله بار سنگین خطاها و غفلتها، سرگردان و متحیر بهدنبال احیا و قدر میگشتند، هنوز روضه نخوانده، دُرّ اشک را بر کرسی گونه مهمان میکنند.
گل باغ فرشها با هم یکی شده و راه بهجنان میبرد، کودکان بر زانوی مادران تکیه کرده، مادران جرعه جرعه آب مینوشند از سقاخانه امام رئوف، خانوادهها نیم نگاهی از هم خلوت میجویند تا هم صحبت مولا و منتدار خود شوند و یک صدا به التماس "الغوث" میخوانند.
صحن قدس، یاد روزان و لیلی را احیا میکند
مسیر پرازدحام خود بهسمت صحن قدس را در پیش میگیری، مسیری به درازای تمام محوطه حرم، چراکه همه میانبرها را سیل اشک توبهکنندگان مسدود کرده است.
جوشن کبیر، دیوارههای حریم رضوی را در برگرفته و تمام کسانی را که به او استغاثه جستهاند، در آغوش گرفته، بیرون از اینجا، در کوچههای شهر انگار هیچ جاماندهای نیست، گویا وسعت کشتی نجات حسین(ع) به رواقهای معطر روضه رضوی پیوسته و ملتی را بر سفره احیای علی(ع) مهمان کرده است.
از کنار مسجد گوهرشاد، راه باریکه صحن قدس به چشمت میخورد، سقاخانه و نجابت گنبد قدس شریف، از داخل دالان، چشمنوازی میکند و آن جواهر سوخته در قلبت را بار دیگر داغ میگذارد، اینجا، حال و هوای قبله اول را تداعی میکند، اینجا به اندازه قبه الصخره بوی خون میدهد، اینجا به اندازه خاکریزهای فلسطین از مظلومیت رنج میبرد.
وارد صحن که شدی بهسمت ایوان شمالی در سمت چپ میروی و درست در وسط ایوان بوم سرو قامت محمدرضا میری را میبینی که مزین به نقشهای از فلسطبن است و در قلب فلسطین، چهره تابناک روزان نجار و لیلی غندور نقاشی شده است.
کودکان عاشق ایوان شمالی شدند!
بعد از چند لحظه که از تاثیر لبخند روزان، پرستار شهید فلسطینی فارغ میشوی، نخستین چیزی که توجهات را جلب میکند، تعداد زیاد کودکان و خردسالان بر گرد بوم و تابلو نقاشی است!
کودکان که از سه ساله تا 14 ساله، با اجازه خانوادههاشان به ایوان روزان آمدهاند، با چنان کنجکاوی نوازش قلمموها بر گونه خونین لیلی هشت ماهه را دنبال میکنند که نگو!
با هم پچپچ میکنند، مدام به نقاش انقلابی مهربان نزدیک میشوند و سعی میکنن،د چیزی از کارش بفهمند.
محمدرضا میری با حوصله هرچه تمامتر، با ازدحام کودکان و بازیگوشی آنها مدارام میکند و بهمرور این جمع پرنشاط، خانوادهها و جوانان بیشتری را بهسمت خود میکشاند.
رضوانه 12 ساله و محمدامین 8 ساله که روی قالی سمت چپ بوم نقاشی نشستهاند، از خواهر بزرگترشان راجع به دو چهره روی تابلو میپرسند و او به آنها میگوید، روزان پرستاری شهید است و لیلی، نوزادی 8 ماهه که در جریانات اخیر شهید شده است.
بچهها میخواستند بدانند قاتل روزان و لیلی چه کسی است، مدام پچپچ میکردند. بالاخره علی که 10 ساله بود، دوید به سمت جایی از صحن قدس که خانوادهاش، آنجا مستقر شده بود، بعد چند دقیقه با دست پر بازگشت و به دوستانش گفت که اسرائیل و آمریکا این جنایت را کردهاند.
در همین میان نیلوفر، یکی از پروژکتورها را خاموش کرد! محمدرضا میری که نیاز به کمی استراحت داشت از حرفهای مانده در سینه قلمو، رخصت گرفت و توانستم با او هم کلام شوم.
فلسطین بداند که ما با فرزندانش هم درد هستیم
نقاش انقلابی مشهدی که از هفته گذشته، سرگرم انجام هماهنگیهای لازم و محیا کردن شرایط برای برگزاری این یادمان انفرادی در صحن قدس است، میگوید: از زمانی که هم سن همین کودکان بودم به شکل حرفهای نقاشی میکردم، این چندمین بار است که در حرم امام رضا(ع) نقاشی میکشم.
دختر دو ساله آقای میری به پدر اصرار میکند تا او را به آغوش بگیرد، از اینجا گفتوگویمان سه نفره ادامه مییابد، میری به همفکریها برای انجام این کار اشاره میکند و میافزاید: با دوستانم به این فکر کردیم که اگر از فرصت شبهای عزیز قدر برای نقاشی چهره روزان و لیلی شهید استفاده کنیم، میشود از صحنههای استقبال زائران بهره برد و تا روز قدس، کلیپی آماده کرد و برای عزیزان فلسطینی فرستاد تا بدانند که ما در کنار آنها و به یادشان هستیم.
وی با یادآوری اتفاقات و اعتراضات اخیر در غزه، بیان میکند: این دو شهید گرانقدر، نماد استقامت شدند و اینکه یاران ما در فلسطین، همراهی ما را ببینند به فضای همبستگی بین ما کمک میکند، از طرفی حرم مطهر رضوی و شبهای قدر، موقعیت مناسبی را از جهت تعداد بیشمار مخاطب، ایجاد کرده است.
میری در پاسخ به این سوال که آیا میشود، نقاشی چهره شهید پرستار روزان نجار و نوزاد فلسطینی، لیلی غندور را در قالب یک نقاشی دیواری در مشهد کار کرد، میگوید: در این مورد باید کارشناسان نظر بدهند، به نظر من این کار ممکن است و میتواند بسیار تاثیرگذار باشد.
بوم نقاشی، انعکاس لبخند روزان و لیلی شده و دختربچههای بسیاری را جذب خود کرده، هر آن ممکن است، یکی از کودکان پرجنب و جوش داخل ایوان، ظرف آب یا رنگها را روی خود بریزد، اما دلشان قرص است به مهربانی استاد نقاش! دور تابلو جمع شدهاند، با هم مشورت میکنند که روسری روزان چه رنگی باشد، بهتر است.
هنر من نقاشی است، باید کسانی هم باشند برای روایتگری
نقاش جوان مشهدی، چفیه سبزش را مرتب میکند و به صحبت ادامه میدهد: بچهها بهویژه دختربچهها خیلی جذب این نقاشی شدهاند، کار من نقاشی است، شاید خیلی از این کودکان و نوجوانان، شهدای به تصویر درآمده را نشناسند، باید کسانی هم باشند که در کنار این کارهای هنری، وظیفه روایتگری را به عهده بگیرند، کلیپی که از برنامه امشب آماده میشود، قطعا در فضای مجازی برای آنها و جوانان جالب خواهد بود، بهخصوص که روند انجام کار را شاهد خواهند بود.
وی میافزاید: یکی از مهمترین کارهایی که این نوع کلیپها و حتی نقاشیها انجام میدهند، ایجاد سوال است، سبب میشود که خانوادهها، معلمان و مربیان عزیز، این چهرهها را به کودکان معرفی کنند.
از او میپرسم که آیا این اثر قرار است در حرم نگهداری شود؟ و او پاسخ میدهد: خیر، این کار یک اتفاق شخصی است، من میخواستم تا این نقاشی در فضای حرم متبرک شود و یک محصول از آن ایجاد شود، کار کردن در حرم بسیار لذتبخش است و اگر هر یک از هنرمندان ما حوصله به خرج بدهند، برای انجام هماهنگیها و سختی آن را به جان بخرند، لطف خودش را دارد.
نقاش انقلابی مشهدی با بیان احساس خود نسبت به رشادتهای مردم فلسطین و تاثیر شخصیتهایی مانند روزان بر جامعه اسلامی، میگوید: به نظر من این شهیدان، حجت خداوند بر ما هستند. روزان نجار، شاخصی برای زن و مرد امروز است. شهادت یک پرستار که در واقع باید از حمله دشمنان مصون باشد و یک نوزاد هشت ماهه، موجب شد تا چهره واقعی رژیم صهیونیستی و امریکا در همان روزهای انتقال سفارت امریکا به بیتالمقدس، بار دیگر آشکار شود، وظیفه همه ما این است که نگذاریم این حجتها، فراموش شوند، نباید سکوت کنیم و باید چهره آنها را زنده نگاه داریم.
نیلوفر که همچنان گرم بازی با پروژکتور است، این بار آن را روشن میکند و محمدرضا میری از میان بچهها میگذرد، سبدی پلاستیکی را که بهعنوان صندلی به او دادهاند از دخترکان کنجکاو میگیرد و شروع می کند به خاکی کردن روسری روزان.
بچهها دوباره با دقت سرگرم تماشا میشوند، هر لحظه مادرهایی میآیند تا از حضور کودکشان پای تابلو آقای نقاش مطمئن شوند، دیگر سمت راست بوم با جوانان و خانوادهها پر شده است، جوشن کبیر به بند آخر خود میرسد و مرثیهخوان تازهنفسی، احیا گیرندگان را به پشت درب خانه امیرالمومنین میبرد تا روضه ضربت بخواند.
میروی، با خیل سینه سوختگان اخی رسول الله هم صدا و همماتم میشوی و در دلت برای دوستداران مولایت در فلسطین، "امن یجیب" میخوانی.
نظر شما