شعر محل بازنمایی واقعیتها و پدیدههای جهان نیست بلکه محل بازآفرینی آنهاست و بازآفرینی مستلزم دخالت شاعر در جهان دورن و بیرون اوست. حتی واقع گراترین شعرها نمیتوانند از این دخالت شاعرانه مصون باشند. درغیر این صورت متن گزارشی ساده، منظوم یا منثور از جهان واقعی و فاقد ارزش هنری خواهد بود.
به این ترتیب میتوان گفت شعر محل بروز عواطف و احساسات خام انسانی نیست بلکه این عواطف و احساسات باید دوباره در فرمی تازه خلق شود و به اجرا درآید.
«مهناز خسروآبادی» قصد بیان دلتنگیاش را دارد اما میداند بیان شاعرانه نمیتواند مساوی با صراحت و عریانی معنا باشد. پس دلتنگی را از چشمها جاری میکند و حتی شاعرانه تر از انگشتهایش بر شمارهگیر تلفن جاری میسازد.«خسروآبادی» لایه معنایی زیرین تری هم در شعر خود تعبیه کرده است و آن اضطراب و نگرایی راوی است. همچنین دودلی و تردیدی که در اشتباه گرفتن شماره، کدگذاری شده است. آیا راوی ناخودآگاه در شمارهگیری اشتباه میکند یا در نیمه راه شمارهگیری به عمد اشتباه میکند؟
این امکانات که موجب توسعه معنایی شعر میشود، درواقع حاصل گریز از احساساتی نوشتن و تمایل به حسی نویسی است.«مهناز خسروآبادی» حداقل در این شعر احساساتی نشده است، خوشبختانه!
*کلاغی در دهانم لانه میگذارد/ مهناز خسروآبادی/فصل پنجم/ ۱۳۹۶/ صفحه ۵۸.
نظر شما