مشروطه مثل داستانهایی نیست که یک سرش غم و غصه و تلخکامی باشد و سر دیگرش برسد به شادی، سرور و شیرینی و بعد همه چیز ختم به خیر شود و تمام! یعنی تلخ وشیرینها و خدمت و خیانتهای دوران قبل و بعد از مشروطه و مشروطه خواهی در ایران، جوری به هم تنیده شدهاند که خواننده نمیداند کجای قصه باید بخندد ؟ کجایش اشک بریزد ؟ به کدام قسمتش افتخار کند و کجای قصه انگشت ندامتش را گاز بگیرد؟
البته همین ویژگی، مرور رخدادهای تاریخ معاصر کشورمان را جوری جذاب و عبرت آموز کرده است که حتی اگر در دوران تحصیل از جمله دانش آموزان فراری از درس تاریخ بوده باشید، بازهم با ورق زدن صفحات تاریخ مشروطه و مشروطه خواهی در ایران، هر بار به نکات تازه و خواندنی تری بر میخورید. پس بگذارید امروز نگاهی کوتاه و دوباره بیندازیم به پایان عمر «استبداد صغیر» که 110 سال پیش، در آخرین روزهای خرداد 1287 نطفهاش بسته شد تا بساط مشروطه خواهی و مشروطه خواهان را برچیند اما یک سال بعد به دست مشروطه خواهان بساطش برچیده شد!
■ جرقه اول
مشروطه خواهی خیلی پیش از اینکه در دوره «مظفرالدین شاه» قاجار شعله بکشد، جرقهاش زده شده بود. رشته اصلی ماجرا به دوران «ناصرالدین شاه» میرسید. یعنی زمانی که بی کفایتی سلسله قاجار به اوج رسیده بود و مردم از همه چیز به ستوه آمده بودند. اندیشههای آزادیخواهانه و روشنفکرانه با افکار دینی و مذهبی در هم آمیخته و در میان روزنامههای اندک آن روزگار، تشکلهای مختلف سیاسی و اجتماعی، جریانهای وابسته به روحانیت و علما و... شور و شوقی برپا کرده بودند. مخالفت با شاه و سلطنت مستبدانهاش به مرام فکری و عملی همه این جریانها تبدیل شده بود. وقتی «ناصرالدین شاه» به دست میرزا رضای کرمانی کشته شد، پیشاپیش معلوم بود که این جرقه به آتشی فراگیر تبدیل خواهد شد. در میان آنهایی که رهایی از ستم و استبداد را اینجا و آنجا زمزمه کرده و بعدها فریاد زدند، همه جور آدمی دیده میشد. از سید جمال الدین اسد آبادی، شیخ فضل الله نوری و برخی از دیگر علما و روحانیون بگیرید تا اندیشمندان، روشنفکران و تحصیلکردگان فرنگ و حتی روشنفکر نماهای فُکُل و کراواتی که مشروطه خواهی شان هم مانند لباس و کراواتشان عاریتی بود!
■ شورای ملی یا اسلامی؟
مظفرالدین شاه اگرچه مثل پدر سخت به سفرهای 6 ماهه به فرنگ علاقهمند بود و سه بار با قرض و قوله از روسها و... دور اروپا را چرخید اما شاید به دلیل بیماری، برای در افتادن با مخالفانش، حال و حوصله پدرش را نداشت. در ضمن مخالفان حکومت استبدادی در زمان او بیشتر از قبل شده بودند و به کمتر از تشکیل مجلس و حکومت مشروطه پارلمانی راضی نمیشدند. همین عوامل سبب شد پس از کش و قوسها و بگیر و ببندهای فراوان، هجرت اعتراضی علما به قم، بست نشستن عدهای در سفارت انگلیس و... در سال یازدهم حکومتش به امضای فرمان مشروطیت تن بدهد. در این فرمان که تابستان سال 1285 در کاخ «صاحبقرانیه» و زیر سایه درختان این کاخ امضا شد آمده است: «جناب اشرف صدراعظم - از آن جا که حضرت باری تعالی جلشأنه سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را به کف کفایت ما سپرده... لهذا... چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه، علما، اعیان، اشراف، ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود...». البته اعتراض مشروطه خواهان به متن فرمان سبب شد شاه روز بعد فرمان را اصلاح و به جای منتخبین شاهزادگان، علما، اعیان و... از عبارتهای «منتخبین ملت» و«مجلس شورای اسلامی» استفاده کند.
■ جشنی که عقیم شد
خیلی دلمان میخواهد از مرداد سال 1285 به عنوان تولد مشروطه یاد کنیم، از پیروزی اراده مردم سرمست و مغرور شویم، جشن به راه بیندازیم و.... اما واقعیت این است که جشن مشروطه و مشروطه خواهی فقط همان سال اول و در روزهایی برگزار شد که هنوز همه چیز شیرین بود و اختلافهای عمیق میان مشروطه خواهان رو نشده بود. اندکی بعد، اختلاف سلیقه و عقیده میان بزرگان و رهبران مشروطه، تلقی و قرائتهای مختلف از مشروطه خواهی، نا آگاهی عوامی که به مشروطه خواهان پیوسته بودند، وجود قوم و قبیله بازی و... سبب شد مشروطه در همان قدم اول متوقف بماند. همین ماجرا به فرزند شاهی که فرمان مشروطیت را امضا کرده بود - محمد علی شاه - جرئت داد تا با مشروطه و مشروطه خواهان سر ناسازگاری بگذارد. مخالفت شاه جوان با مشروطه که از زمان ولیعهدی و تحت تأثیر معلم روسیاش یعنی « شاپشال» آغاز شده بود پس از مرگ پدر شدت گرفت. آن قدر که شاه و درباری که تحت نفوذ روسها بود به کمتر از نابودی مشروطه خواهان رضایت نمیدادند.
■ توپهای لیاخوف
شاه در تهران و اطرافش توانسته بود نفس مجلس و مشروطه خواهان را بگیرد. مشروطه خواهان تبریز اما تسلیم نشدنی بودند و کار به ورود نیروهای قزاق به شهر و کشتار مردم رسیده بود. 17 خرداد 1287 «عضدالملک» که برای مذاکره با شاه به « باغشاه» رفته بود توسط قزاق دستگیر شد... همان روز چند عراده توپ به نزدیک دروازههای شهر آورده شد... 18 خرداد قزاقها در شهر گشت میزدند و هرکس را که میخواستند دستگیر میکردند... 18 خرداد دستخطی از شاه منتشر شد که در آن مشروطه خواهان را خائن معرفی میکرد... کلنل «لیاخوف» به باغشاه احضار شد و محمد علی شاه موافقتش را با سرکوب مشروطه خواهان اعلام کرد... 22 خرداد شاه خواهان مذاکره با نمایندگان مجلس شد... نمایندگان وساطت کردند مردم معترض به شاه از مدرسه سپهسالار خارج و متفرق شوند... 26 خرداد نمایندگان لایحهای نوشته از نقض قانون اساسی و ظلم و ستم درباریان شکایت کردند... محمد علی شاه از این لایحه سخت شاکی شد...27 خرداد چند عراده توپ از میدان توپخانه به باغشاه منتقل شد... 28 خرداد محمد علی شاه نامهای به میرزا ابوطالب زنجانی نوشت تا برای به توپ بستن مجلس استخاره کند...میرزا اعلام کرد استخاره خوب آمده است...! 31 خرداد گروه زیادی برای دفاع از مجلس اطراف آن تجمع کردند... اول تیرماه شاه به مجلس و مدافعانش اعلان جنگ کرد... سه شنبه دوم تیرماه 1287 جنگ میان قزاقها و مدافعان مجلس آغاز شد... 100 قزاق و 1200 مشروطه خواه کشته شدند... نبرد با به توپ بستن مجلس پایان یافت... استبداد کوچک، به حساب خودش، مشروطه خواهی را سرکوب کرده بود!
■ بیراهه
یک سال تمام، مستبد کوچک هرچه خواست کرد. مجلس را به بهانههای مختلف بست، با وجود اعلام عفو عمومی، دستگیریها و اعدامهای لازم را انجام داد و اوضاع را به حالت پیش از مشروطه بازگرداند. با این همه مشروطه طلبان فقط در تهران و اطرافش تار و مار شده بودند. مشروطه خواهی با همه اما و اگرها و اختلاف میان مشروطه خواهان، در تبریز، گیلان و... زنده بود. علمای سه گانه نجف شامل آخوند خراسانی، آیت الله میرزا حسن تهرانی و عبدالله لاهیجی در فتوایی به یاری مشروطه خواهان شتافتند. تفنگداران ایل بختیاری در حرکت به سوی تهران به اصفهان رسیدند... در گیلان « یفرم خان ارمنی» با مشروطه خواهان همپیمان شد... «محمد ولی خان تنکابنی» هم به کمک آمد و گیلان به دست مشروطه خواهان افتاد... شاه اعلام عقب نشینی کرد...روسها پا در میانی کردند...اما سیل به راه افتاده بود... 22 تیرماه 1288 چند روزمانده به یک سالگی استبداد صغیر، مشروطه خواهان تهران را تصرف کردند تا مجلس شاه را از سلطنت خلع و مشروطه نفسی تازه کند. مشروطهای که به راهی غیر مشروعه افتاده بود و هزارجور متولی داشت! آیا انقلاب مردم ایران داشت به بیراهه میرفت؟
نظر شما