به گزارش قدس آنلاین، حدود ۳۰- ۲۰ زن میانسال و مسن رو به دوربین به دستان مأموری نگاه میکنند که یک دختر سه، چهار ساله را با لباسهای رنگارنگ روی دست گرفته. مأمور پلیس پشت به دوربین انگار مرثیه بر دست گرفته باشد، رو به جمعیت جلو میرود و بیتوجه است به قطرات خونی که بر پیراهنش چکیده. دختربچه چشمانش را بسته. سه چهار زن جیغ میکشند و برخی به سمت غرفه گوشه صحن میدوند؛ غرفهای که بالای آن با خط نستعلیق قرمز واژه «اورژانس پزشکی» نوشته شده و مقصد مأمور پلیس و دختربچه است.
این روایت آن چیزی است که با سرچ ساده عبارت «بمبگذاری حرم» در گوگل نصیبتان میشود؛ عکسی که خودش گویای همه چیز است و جای هیچ توضیح اضافهای را باقی نمیگذارد، حتی اگر تکههای بدن ۲۶ زائر شهید این واقعه را ندیده باشید که با سنگهای دیواره مسجد بالاسر و تکههای قرآنها و مفاتیحهای روضه منوره مخلوط شده و صحنه دهشتناکی را پدید آورده است. این ماجرا اما روایت اولین واقعه تلخ حرم رضوی نیست. صفحات تاریخ را که ورق بزنید، چندین بار دیگر به وقایعی از این دست برخواهید خورد؛ از فتنه حسن سالار تا توپبندی روسها و واقعه گوهرشاد تا ۲۹ آبانی که گذر دژخیمان پهلوی دوم به حرم مطهر افتاد. روایتهایی که در ادامه میآید، گذری کوتاه از همه این وقایع است به بهانه سالروز عمل جنایتکارانه منافقین در حرم رضوی.
■ فتنه حسن سالار روزی که طلاهای حرم را دزدیدند
یورش مغولوار نوه فتحعلیشاه قاجار به آستان مقدس رضوی از آن دست وقایعی است که هنوز پس از گذشت ۲۰۰ و اندی سال در صفحات تاریخ گم نشده است. محمدحسن خان معروف به سالار، فرزند الله یار خان آصفالدوله والی خراسان و نوه فتحعلیشاه قاجار بود. آصفالدوله وقتی فهمید خدماتش به شاه قاجار برای او فایدهای ندارد، پسرش را نایبالتولیه آستان قدس رضوی کرد و به مکه رفت. درست چند ماه بعد از این اتفاق، حسن سالار به همراه برادرش در خراسان سر به شورش برداشتند و حمزه میرزا، حاکم مشهد، شهر را دو دستی تقدیم آن دو کرد. مشهد تقریباً دوسالی در اشغال این دو نفر بود و این دو تا توانستند مخالفان خودشان را یا زندانی کرده یا به قتل رساندند. در نهایت نیز برای مقابله با فتنه این دو برادر، لشکری ۷۰۰۰ نفره روانه مشهد شد و شهر را محاصره کرد. خالی شدن خزانه باعث شد که سالار فرمان حمله به حرم رضوی و غارت آنجا را صادر کند. لشکریان حسن سالار تمامی طلا و جواهرآلات حرم مطهر را به دستور او ذوب کرده، به نام حسن سالار سکه زدند و تا توانستند به روضه منوره اهانت کردند. تا جایی که حتی درِ طلایی و مرصعکاری شدهای را هم که فتحعلیشاه به آستان قدس رضوی اهدا کرده بود، دزدیدند و با خود بردند. البته چیزی نگذشت که مردم شهر و بخشی از لشکریان حسن سالار تسلیم حسامالسلطنه شده و دروازه شهر را به روی او باز کردند. در این موقع حسن سالار، پسران و برادرش هم برای در امان ماندن به حرم پناهنده شدند، اما اقدام زشت و غارتی که سال گذشته انجام داده بودند، باعث شد، جمعی از علمای مشهد آنها را از حرم بیرون کرده و تحویل حسامالسلطنه بدهند. حسامالسلطنه نیز همه آنها را به خاطر هتک حرمت حرم امام رضا(ع) در خواجه ربیع مشهد گردن زد.
■ توپبندی روسها روزی که عاشورای ثانی لقب گرفت
روز دهم فروردین ماه ۱۲۹۱ هجری شمسی، تیتر معدود روزنامههای آن روز این بود: «حرم امام رضا(ع) به توپ بسته شد.»
اما چرا روسها تصمیم گرفتند به قول خودشان مردم مشهد را تنبیه کنند؟ ریشه این اقدام به زمانی برمیگردد که دولت قاجار برای سروسامان دادن به وضعیت مالی کشور، مورگان شوستر آمریکایی را استخدام کرد و همین اقدام باعث شد که از روز اول ورود او به ایران روسها دولت وقت را تهدید به حمله کنند. با بالاگرفتن نارضایتی روسها و بی اعتنایی ایرانیها به این تهدیدها، دولت تزاری برای خروج شوستر، اولتیماتوم تعیین کرد. با پایان یافتن مهلت این اولتیماتوم، ۸۰۰۰ سرباز روس از مرز قفقاز وارد ایران شدند و شاه قاجار شروط قبلی را پذیرفت، اما روسها باز شرایط جدیدی تعیین کردند و خواستار انحلال مجلس و اخراج شوستر از خاک ایران شدند. این خبر بسرعت در تمام کشور پیچید و مردم برخی شهرها از جمله مشهد که از این تهدید و شرایطی که روس تعیین کرده بود، آشفته شده بودند، دست به اقدامهای شدیدی زدند؛ از جمله اینکه جمع زیادی از مردم شهر مشهد به سمت حرم مطهر امام هشتم رفته و در مسجد گوهرشاد تجمع کردند. این اتفاقات، نگرانی قونسول روس را در این شهر به دنبال داشت. در نتیجه به دنبال درخواست او اوایل محرم لشکری با تجهیزات کامل به مشهد وارد شد. بعد از این اتفاقات، حوادث دست به دست هم داد تا به تحریک طالبالحق و یوسفخان هراتی شورش بزرگی در شهر علیه روسها به راه بیفتد و گروههای مسلحی وارد حرم شده و آنجا سنگر بگیرند. در نتیجه پس از چند روز درگیری بالاخره قشون تزاری روس، گنبد مطهر حضرترضا(ع) را به توپ بستند تا یکی از وقایع ناراحتکننده تاریخ این شهر در اذهان مردم مشهد ثبت شود. مردم مشهد این روز را «عاشورای ثانی» لقب دادهاند.
■ واقعه مسجد گوهرشاد جنایتی که به نام رضاخان در تاریخ ماند
واقعه مسجد گوهرشاد را مشهدیهای سنوسالدار از تیر ماه سال ۱۳۱۴ در خاطر دارند؛ رخداد مهم دوران پهلوی اول که از آن با عنوان «خیزش مردم خراسان در اعتراض به طرح تغییر لباس» یاد میشود. ماجرا اما از کجا آب میخورد؟ از سفر ۴۰روزه رضاشاه به ترکیه. او پس از بازگشت از این سفر تصمیم به انجام رشتهای از امور گرفت تا ایران را به نگرش خود از آنچه «مظاهر تمدن غرب» میدانست، بهرهمند کند. تغییر کلاه مردم به کلاه شاپو و کشف حجاب دو بند مهم از رهاوردهای این سفر رضاشاه به ترکیه بود که قرار بود در فاصله کمتر از یک سال از این سفر اجرایی شود. هنگامی هم که طرح تغییر لباس به فرمان حکومت، در سراسر کشور اجباری شد، در شهر مذهبی مشهد، اجرای آن به آسانی انجام نگرفت و پیرامون اجرای آن بین دو قدرت در خراسان اختلاف نظر ایجاد شد: فتحالله پاکروان (استاندار) و محمدولی اسدی (نایب التولیه آستان قدس رضوی). رضاشاه اما پس از مدتی، عقیده آن دو قدرت را جویا شد. پاکروان صریحاً به شاه نوشت: «... چاکر قادر به انجام نظر خود هستم در صورتی که از طرف نایب التولیه تحریک نشود...». نایب التولیه هم نوشت: «... هنوز به اظهارنظر خود معتقد بوده و اجرای آن را خطرناک میدانم...». این دو نظر اما به اجرای طرح تغییر لباس و تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو منجر شد تا به دستورپاکروان، شهربانی برای بهکارگیری کلاه فرنگی در مقام اعمال قدرت برآید و به دریدن کلاه سابق و بازداشت بیکلاهان اقدام کند. در نتیجه در تیرماه ۱۳۱۴ روحانیونِ مشهد با تجمع در منزل آیتالله سید یونس اردبیلی، تصمیم به فرستادن نمایندگانی برای مذاکره با رضاشاه گرفتند و آیتالله سید حسین طباطبایی قمی به این منظور انتخاب شد. آیتالله قمی پس از ورود به تهران، به ری رفت و در باغ سراجالملک ساکن شد، اما رژیم محل اقامت ایشان را تحت محاصره قرار داد و سپس ایشان را بازداشت و ممنوعالملاقات کرد.
به دنبال انتشار خبر بازداشت آیتالله قمی در مشهد و همچنین در اعتراض به اقدامهای شهربانی، شب نوزدهم تیرماه مردم در مسجد گوهرشاد گرد آمدند و شیخ محمدتقی بهلول معروف به شیخ بهلول واعظ که در آن جلسه بر منبر سخن میراند، مردم را به ایستادگی در برابر حکومت فراخواند؛ ایستادگیای که با تکیه بر منبر پرشور و سخنان تند او علیه حکومت چند روزی ادامه پیدا کرد. در آن سو اما، به محض آنکه گزارش بستنشینی مردم در حرم مطهر به رضاشاه رسید، به مأموران نظامی مشهد دستور صریح داد که اگر تا فردا صبح، مردم بستنشسته را نپراکنند، به بالاترین مجازات نظامی گرفتار خواهند شد. در نتیجه پلیس مشهد هم حکم به پراکنده شدن جمعیت حاضر داد؛ حکمی که مردم نسبت به آن گردن ننهادند تا همه چیز دست به دست هم بدهد و دستور بیحرمتی به صحن مطهر حرم رضوی صادر شود. پاکروان از ایرج مطبوعی، فرمانده لشکر خواست تا مردم گردآمده را بپراکند. سرتیپ مطبوعی هم هنگ پیاده لشکر را به سرکوبی مردم گماشت؛ این هنگ به فرماندهی سرهنگ قادری اطراف صحن و حرم مطهر و مسجد گوهرشاد را محاصره کرد و به تیراندازی به تحصنکنندگان پرداخت که در نتیجه آن، عده زیادی از زائران و تحصنکنندگان کشته شدند؛ کشته شدگانی که شمار آنها در روایتهای مختلف از چند صد تا چند هزار نفر برآورد شده و تمام شهر را در سوگ فروبرد. بعد از واقعه نیز عوامل حکومت پیکر کشتهشدگان را بدون رعایت آیینهای شرعی در گوری دسته جمعی در گود خشت مالها، باغ خونی و قبرستان گلشور به خاک سپردند تا نشانهای از این جنایت به جا نماند.
■ واقعه تیراندازی در حرم رضوی شلیک در میانه صحن انقلاب
حادثه تلخ ۲۹ آبان ۵۷ در حرم مطهر رضوی یکی از جنایات ننگینی است که به نام عمال پهلوی دوم و با یورش آنها به صحنهای مطهر رضوی به ثبت رسیده است. اسناد و گزارشهای ساواک در این روز از جنبوجوش شهر و اعتراضات پیوسته مردم مشهد نسبت به عوامل حکومت حکایت دارد. طبق گزارش ساواک در این روز اجتماعی در مدرسه علمیه عباسقلیخان واقع در پایینخیابان مشهد تشکیل شده بود که پس از سخنرانی چند روحانی به شروع یک راهپیمایی ختم شد. در ادامه این راهپیمایی که از مجلس یادبود یکی از طلاب مبارز آغاز شده بود، گروه زیادی از طبقات مختلف مردم که برای بیان خواستههای خود جایی را خالی از نیروهای نظامی نمیدیدند، به داخل صحن عتیق روی آوردند. در جریان این تجمع ناگهان یکی از مأموران شناخته شده ساواک که قصد بر هم زدن مراسم را داشت، به میان مردم وارد شد و در نتیجه عدهای از مأموران ساواک که در غرفه فوقانی صحن کمین کرده بودند، با اسلحه کمری شروع به تیراندازی کرده و توسط بیسیم، نیروهای نظامی خارج از صحن را به کمک طلبیدند. بر اثر یورش نیروهای نظامی حکومت به داخل صحن انقلاب در این روز دو نفر شهید و دهها نفر از زائران و انقلابیون مجروح شدند.
■ انفجار حرم مطهر رضوی منافقینی که ادامه راه جلادان تاریخ را رفتند
درست ساعت ۱۴ و ۲۶ دقیقه روز دوشنبه ۳۰خرداد ۱۳۷۳؛ دقیقا ۲۴سال پیش مثل امروز، ظهر روز عاشورا... جمعیت عزاداران در رواقها و صحنها و بستهای حرم مطهر امام رضا(ع) گرد آمده بودند که صدای انفجار از محوطه بالاسر درتمام حرم میپیچد.
صدای مهیب انفجار بمب، فضای روضه منوره رضوی را پر میکند و انفجار سهمگین همه جا را به لرزه در میآورد. لحظهای بعد دود غلیظ و بوی خون در فضای سراسر معنویت حرم پخش میشود و انبوه متراکم جمعیتی را که مشغول مناجات و عبادت بودهاند، درهم میپیچد. بمب که در قسمت بالای سر مبارک منفجر شده، همه چیز را در هم ریخته است و زائران وحشت زده و سراسیمه به اطراف مینگرند. شدت انفجار به حدی است که اعضای بدن تعدادی از زائران همچون سر و دست و پا و انگشت جدا شده و در اطراف محل انفجار پراکنده شده است.
بر اثر شدت انفجار که طبق نظر کارشناسان مربوط به انفجار ۱۰ پوند ماده منفجره تی. ان. تی بود، ۲۶زائر به شهادت رسیده و حدود ۳۰۰ تن مجروح شدند. در این میان اما، سوزناکترین بخش حادثه، جمع آوری و پاک سازی حرم مطهر از قطعات ریز ریز شده پیکر مطهر زواری بود که سطح بیشتر رواقها همچون رواق دارالحفاظ، دارالسعاده و نیز گنبدالله وردیخان، گنبد حاتم خانی و بخش وسیعی از دیوارها را پوشانده بود.
در کمترین زمان، ساکنان و مجاوران مشهد مقدس از وقوع حادثه خبردار شده و هر آن کس که خبر فاجعه را میشنید، سراسیمه به سوی حرم میشتافت. شور و التهاب و هیجان، شهر را فرا گرفته و همگان را مبهوت و متأثر ساخته بود. همه از حادثهای که هرگز وقوعش را در باور نمیآوردند، گفتوگو میکردند و هر کس در آن لحظات سخت، میاندیشید که چه کاری باید و میتواند انجام دهد.
پیکرهای زخمی مجروحین و شهیدان توسط خدام و مردم با وسایل نقلیه شخصی و آمبولانسهایی که به دو صحن انقلاب اسلامی و آزادی وارد شده بودند به بیمارستانهای مشهد منتقل شدند و آنچه از کینه منافقان باقی ماند، شهدایی بود که در روزهای بعد بر روی دستان مردم عزادار مشهد تشییع شدند.
نظر شما