قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: کمی راه می روم توی نشیمن، لا به لای اسباب خانه... آرامتر که می شوم شروع به شمارش می کنم. قوطی رُب و روغن ، سطل پنیر و ماست، شانه تخم مرغ، جعبه دستمال کاغذی، پت مایع لباسشویی، شیشه های مربا و سُس و تسلسل پلاستیک های خرید روزانه.
باید برای زباله خشک تمام نشدنی خانه ام، کاری بکنم! پلاستیک کنار سطل آشغال دوباره از مصرف کنندگی مان پُر شده و منتظر تصمیم من است.
معطل نمی مانم. مثل همیشه سرِ ۲ کیسه خشک و تَر را گره می اندازم و این بار طلای کثیف را نمی اندازم در سطل زباله سرِ خیابان!
حیف است که بازیافت نشوند. می دانم پلاستیک و شیشه و مقوا و فلزات این قابلیت را دارند.
پس حالا که درجه عصبانیتم بالاست و شهرداری شهرم هم برنامه تفکیک زباله از مبدأ را در دستور کارش قرار نداده، خودم دست به کار تحقیق و پرس و جو می شوم.
در کمتر از ربع ساعت می فهمم نزدیکی های محله مان، مکانِ تحویل زباله خشک دارد. چیزی که نمی دانستم!
به تاخت می روم تا آدرس... اما ساعتی که می رسم آنجا، شیفت کاری مسئول مربوطه نیست. اما یکی - دو پلاستیک برای خودشان آنجا لمیده اند.
دور اتاقک چوبی می چرخم و کاغذی که پشت پنجره چسبانده اند را می خوانم. آنجا نوشته: در قبال دورریختنی های بازیافتی شما، مواد شوینده می دهیم. و در ادامه به تفکیک از دسته های زباله، نام بری کرده.
پی نوشت ۱: معلوم است که حالِ آدم به نخ نامرئی وجدان، متصل است.
پی نوشت ۲: در راه برگشت، به زباله ها در سطح کلان فکر می کنم. به دورریز آپارتمان هایی که از کنارشان درحال عبورم. مخازنی که با هزارها تُن ضایعات غیرقابل مصرف ما، هرروز پُر و خالی می شوند!
و به پسماندهایی که این میان قابل تفکیک و بازیافت اند اما چون تفاهم و فرهنگ همکاری دوطرفه ای بین مصرف کننده و شهرداری موجود نیست، این ثروت جلوی چشم مان امحاء می شود.
نظر شما