به گزارش قدس آنلاین، محمد سرشار در هشتم تیر ۱۳۶۰، در شهر شیراز به دنیا آمد. او اولین فرزند محمد رضا سرشار است و این فرزند مردی از اهالی ادبیات بودن به گفته خودش تأثیر بسیاری در شکلگیری شخصیت امروزش داشتهاست، شخصیتی که این روزها جدا از پدر، نامی قابل اعتنا در عرصه ادبیات و فرهنگ است. اعتنا و توجهی که نه فقط به خاطر پدر که به خاطر تألیفات و فعالیتهای اجراییاش در حوزه مدیریت فرهنگی در حوزه هنری و پس از آن در مدیریت شبکه پویا به دست آمده است. به بهانه تولد محمد سرشار با او به گفتوگو نشستهایم و درباره رمان جدیدش رستاخیز عاشقی و کار در حوزه کودک گپ زدهایم.
■ فرزند محمدرضا سرشار بودن چقدر در شکل گیری شخصیت فعلی شما مؤثر بوده است؟
خانواده مهمترین محیط برای شکلگیری شخصیت فرزندان است و والدین یکی از مؤثرترین شخصیتها در این محیط هستند. این نکته را اضافه کنید به شخصیت پدر من، آنگاه مشخص خواهد شد که ایشان در شکلگیری شخصیت فعلی من و فعالیتم در عرصه ادبیات نقش بسیار پررنگی داشتند. کودکی من با همراهی قصهها گذشت و پس از آن قصههای ظهر جمعه و رشد در محیطی که حضور ادبیات در آن بسیار پررنگ بود. دوستان و افرادی که ما درآن زمان با آنها ارتباط داشتیم و شبکه دوستان پدر و خانواده ما را تشکیل میدادند، همه بزرگانی بودند که در عرصه ادبیات فعالیت میکردند. مجموعه همه این عوامل در گرایش من به ادبیات نقش داشتند. مشخص است محوریت تمام اینها بر شخصیت پدر بود.
■ این شخصیت چه فرصتهایی برای شما فراهم کرد؟ آیا تأثیر ایشان برشما تا به امروز هم ادامه دارد؟
یکی از مهمترین فرصتهای من در دوران کودکی و نوجوانی تخصص پدرم به عنوان داور بود. این تخصص موجب میشد در طول سال همه آثار مکتوبی که درآن سال کار شده و در خور اعتنا هستند در خانه ما جمع شده و در دسترس باشند. به همین خاطر در پایان هر سال آخرین دستاوردهای ادبی کشور در خانه ما مجتمع میشدند و در دسترس ما قرار میگرفتند. فرصت دوم من برخاسته از ویژگی دیگری از پدر بود. ایشان به عنوان یک منتقد در زمان مطالعه آثار در کنار صفحات آن حاشیه مینوشتند. این اتفاق فرصت درسآموزی ویژهای را برای من فراهم کرده بود. تصور کنید بیشتر آثار مطرح دنیا نه تنها درخانه شما باشند، بلکه در کنار سطر به سطر آن یک منتقد جدی و پیگیر حاشیهنویسی هم کرده باشد. فرصت سوم همنشینی با اهل ادب بود. تمام رفت و آمدها و دید و بازدیدها و جلسات و نشستهایی که در خانه ما یا در بین دوستان پدر برگزار میشد، فرصت مغتنمی برای من بود. من با تنفس در فضای انجمنها و همنشینیهای ادبی بزرگ شده و بسیار آموختم.
■ شما این میراث را چطور در بزرگسالی به کار گرفتید؟
این میراث در گرایش من به ادبیات بسیار مؤثر بود، آنچنان که اگر من گرایش یا مهارت دیگری به جز ادبیات را هم فرا میگرفتم، باز هم سمت و سویی ادبی پیدا میکرد. به طور مثال در اوایل دهه ۸۰ من به تخصص و مهارت در حوزه فضای مجازی و... رسیدم. بازهم این تخصص و دلمشغولی سمت و سویی ادبی پیدا کرده و من در حوزه ادبیات در فضای مجازی فعالیت کرده و توجه میکردم.
■ علاقهمندی شما به کتاب موجب دغدغهمندی شما در این حوزه میشود، این مسئله چقدر در حوزه مدیریت شما در شبکه پویا مؤثر بودهاست و چقدر به دنبال علاقهمند کردن مخاطبان این شبکه بودهاید؟
پدرم از ابتدا مخالف این بودند که من کارهای اجرایی را به عهده بگیرم و همیشه علاقهمند بودند که مسیر تألیف را پی گرفته و ادامه بدهم. من در سال ۱۳۹۱ در حوزه هنری در بخش کودک و نوجوان مشغول به فعالیت شدم. در آن زمان حوزه هنری کودک و نوجوان یک بسته راهحلی را برای استفاده از ابزار هنر در تربیت اسلامی کودکان و نوجوانان ارائه کرد. ما به این مسئله توجه داشتیم که نظریههای تربیتی را در محصولات فرهنگی پیاده کنیم. این فعالیت تجربه مفیدی شد و من پس از آن در شبکه کودک از این تجربه مفید استفاده کردم و از همان ابتدا بنای ما این بود که نظریههای تربیتی را بتوانیم تبدیل به مهارت، نماد یا مؤلفههای قابل لمس کرده و در محصولات ارائه دهیم. مشخص است یکی از قالبهایی که در این مسیر به آن توجه شد، قصه بود و به همین خاطر شبکه کودک از زمان آغاز فعالیتش یکی از مهمترین حامیان کتاب در بین سایر شبکههای تلویزیونی بودهاست.
■ شما در ابتدای گفتوگو از تأثیر برنامه قصه ظهر جمعه گفتید، چطور در حال حاضر رسانه چنین برنامه پرمخاطبی در حوزه کتاب و ادبیات ندارد؟ به نظر شما شبکههای تلویزیونی در مورد پیوند مردم با کتاب و ادبیات چقدر موفق بودهاند؟
آنچه در تلویزیون اتفاق میافتد، حاصل یک تجربه چند ۱۰ ساله است. اولین تلویزیون خصوصی در ایران توسط یک شخص بهایی راهاندازی شد و جالب اینکه در دومین روز راهاندازی این شبکه این فرد بهایی برنامه سازی برای کودکان را شروع کرد. این اتفاق یعنی ورود رسانه به کشور توسط یک شخص بهایی و بعد راهاندازی برنامه کودک در همان ابتدای کار نشان از اهمیت تأثیر رسانه در جامعه و پس از آن اهمیت برنامهسازی کودک دارد. در این چندسال تجربههای خوبی در این حوزه شکل گرفتهاست تا ما در حوزه کودک دست خالی نباشیم و به توانمندیهایی در عرصه تولید برای کودکان در داخل کشور برسیم، این بلوغ در رسانه ملی امکان راه اندازی یک شبکه مستقل برای کودک را در سال ۹۱ فراهم کرد. در حال حاضر این شبکه برای سه رده سنی به طور مجزا برنامه دارد و ما با دو رویکرد پرداختن به کتاب و کتابخوانی در برنامهها و پیوند اهالی ادبیات با شبکه کودک به دنبال ترویج کتابخوانی و پس از آن استفاده از ادبیات در غنای برنامهها بودهایم. این را هم توجه داشته باشید که هر دورهای قالب متناسب خود را میطلبد و ما در برنامهسازی به این نکته توجه داریم، به طور مثال اکنون برنامه «شهر قصه» یا «من میخوانم تو گوش کن» با قالبهای جدید مانند پویانمایی و موشن گرافی به قصه و ادبیات پرداختهاند. من تنها میتوانم درمورد تلاشهای صورت گرفته در شبکه کودک بگویم و ارزیابی کل رسانه با من نیست.
■ رمان جدید شما مضمونی اجتماعی و عاشقانه دارد. دو محتوایی که مورد توجه مخاطب است. چقدر در زمان خلق اثر به جذب مخاطب توجه داشتید؟
در عرصه ادبیات بعضی از مؤلفان نگاهی به بازار دارند و به اصطلاح حتی بازاری نویس هم هستند، اما من از ابتدای فعالیتم این نوع نگاه را به ادبیات نداشته و به این قصد دست به قلم نشدهام. من هربار که دست به قلم شدهام، به خاطر یک دغدغه اجتماعی یا فکری بوده که متوجهاش بودهام و دوست داشتم توجه مخاطب را به آن جلب کنم. من از سال ۹۳ یک احساس خطری داشتم در مورد برخورد مسئولان با موضوع مفاسد اقتصادی که در دو حوزه نگران کننده بود. حوزه اول برخورد با این مفاسد و حوزه دوم برخورد با جوانان معتقد و انقلابی که نسبت به این مفاسد معترض بودند و معتقد بودند این رفتار انقلاب را به خطر خواهد انداخت. قهرمان من در رمان رستاخیز عاشقی نماینده همین جوانان است که با وجود داشتن دلمشغولیهای فراوان روزمره، دغدغههایی والا از جنس عدالتخواهی و مبارزه با فساد دارد و در راه تحقق آرمانهایش نیز حاضر به هزینهکردن از داراییهای مادی و معنوی خود است.
■ برخورد مخاطب با این اثر چگونه بود؟
با اینکه «رستاخیز عاشقی» در زمان مناسب برای کسب مجوز به ارشاد فرستاده شده بود، اما تا دو روز به نمایشگاه کتاب امسال همچنان در پیچ و خم مشکلات اداری و سایر موانع مانده بود. پس از کسب مجوز، ما توانستیم کتاب را به روزهای پایانی نمایشگاه برسانیم، اما به لطف خدا در همین زمان اندک آنقدر استقبال مخاطبان خوب بود که موجودی ناشر تمام شد و رمان در ۱۸ خرداد دوباره تجدید چاپ شد.
■ در طرح این دغدغه و نمایش این جوانان بیشتر روی صحبتتان با مسئولان بود یا میخواستید به ارائه الگویی برای جوان امروز برسید؟
رمانهایی که تغییرات اجتماعی را محور کار خود قرار داده و دنبال میکنند هم در ادبیات جهان و هم در ادبیات خودمان پیش از این وجود داشتهاند و بیشتر آنها به دنبال تأثیرگذاری بر مخاطب عام و مردم بودهاند. براساس آن سنت الهی که میگوید اگر مردم تغییر کنند، پروردگار هم تقدیر آنها را تغییر میدهد. مخاطب این رمان مردم هستند. مخاطب این رمان جوانهای حزب اللهی هستند که براساس «بند میم وصیت نامه امام» نه تنها باید متوجه این مسائل باشند که در صورت کوتاهی دستگاههای مربوطه، خودشان از انجام این امور جلوگیری کنند. من در کتابم خواستم داستان این جوانها و تلاششان را بگویم و نشان بدهم که این تلاش حتی ممکن است روی زندگی شخصیشان اثر بگذارد، اما ما و شما که رسانهاید، نباید این جوانها را تنها گذاشته و موظفیم تلاش آنها را در این مسیر به کمک ادبیات و قالبهای دیگر فرهنگی برجسته کنیم.
نظر شما