به گزارش قدس آنلاین، اینکه فوتبال بازی جنگ است حرف تازهای نیست، فوتبال؛ بازی جنگ است و اصلاً چه چیزی بازی جنگ نیست؟ مگر نه اینکه صبح تا شب و شب تا صبح با جهان و زندگی درگیریم. به قول کریستین بوبن میتوان صدای شمشیرها را از اعماق روحها شنید. در چنین دنیایی هر عملکرد ساده ما اعم از سلام و خداحافظی، صدا و سکوت، همه و همه بعدی از راهبرد جنگ است؛ حمله، دفاع، آتش بس و تجدید نیرو! این موضوع بویژه در استعاره «بحث، جنگ است» مفصل مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته و بیان شده ست.
اما در استعاره تبعی و کوچکتر «فوتبال بازی جنگ است» آرزو و آرمان ملتی را شاهدیم که پیگیر شکست تیم ملتی دیگر است. اینجاست که ورزش به عنوان عنصر هویت بخش و عامل اتحاد ملی مطرح میشود؛ تیم فوتبال به مثابه لشکر ملی یک کشور در مقابل کشور دیگر صف آرایی میکند. نفر به نفر، رو در رو، در دو سوی میدان با رزم جامههای متمایز و هدفی مشخص! میبینیم که صرف نظر از عوامل برون متنی، بازی عادلانهای است.
در این میدان ملی هر حرکتی به واسطه دقت نظر و پیگیری مخاطبان میلیونی و میلیاردی،
موج آفرین شادی و غم است. میدانی که مبارزان در آن تنها نیستند، بلکه همزمان نگاهها و قلبهای هواداران آنها را همراهی میکند. اگر در گذشته میدان جنگ خارج از محدوده امن زندگی روزمره بود و کسی مستقیماً از حوادث خبری نداشت، اما اینک میدانی گسترده در جای جای خانه هاست!
گویا قرار است این حادثه جریانی در زندگی ما رقم زند که چنین به آن وابستهایم و با هر ضربهای به سمتی پرتاب میشویم. با این وصف پیروزی در این جنگ میتواند التیام بسیاری از زخمها باشد و تسلای غمهای سیاسی اجتماعی و اقتصادی!
■ ماجرای یک مسابقه تاریخی
این تأثیر بخصوص هنگام مسابقه کشورهایی که با هم منازعات سیاسی و فرهنگی دارند، نمود بیشتری دارد. در این رابطه مسابقه تاریخی انگلیس وآرژانتین مثال زدنی است. چنان که قهرمان تاریخی در آن بازی با چنگ و دندان به گل دست پیدا کرد و خطای او از سوی علاقهمندان ندید گرفته شد؛ چرا که در موقعیت جنگ بسیاری از رفتارهای ناهنجار قابل توجیه است. جنگ (باوجود همه شعارهای صلح طلبانه) تنها به نتیجه برد میاندیشد، نه نمایش رفتارهای انسانی. پس همه عوامل اعم از بازیکن تا داور و تماشاگر تبدیل به ابزار جنگی میشوند، برای نیل به این هدف.
حالا میدان جنگی را فرض کنیم که در دو سو (باوجود ظاهر یکسان) نیروهایی نامتوازن وجود دارد؛ در سویی انواع اسطورههای قدرت و ابزارهای جانبی پنهان و در سویی دیگر انسانهای معمولی که عمری به حریف به چشم بتهای قابل پرستش نگاه کردهاند؛ کسانی که قبل از ورود به میدان باخت را پذیرفتهاند. ورود به این میدان چقدر مشکل است واقعاً که شکستن بت تنها طبع و تبری ابراهیمی میخواهد. براستی چگونه میتوان با یک اسطوره درافتاد؟ این حقیقت امکان ندارد، مگر اینکه در قدم اول آن بت ذهنی شکسته شود و بر اساس آن بتوان قدم دوم را در عمل برداشت و به سوی او حرکت کرد. زمین فوتبال زمینه ایده آل این رویارویی است.
از خاطرم نمیرود تصویر علیرضا بیرانوند را که پیش از حرکت رونالدو او به سوی او خیز برداشت، پس اولین ضربه جسورانه را او به ذهن رونالدو زد.
فراموش نمیکنم ۱۵ دقیقه نفسگیر آغاز بازی ایران-اسپانیا را که در آن اسطورههای جنگ فوتبال، دیوارهای نفوذ ناپذیر از حملات کشیده بودند و بازی در حول و حوش دروازه ایران انجام میشد؛ تراکمی که احتمال رفتن به آن سوی دیوارهها را به ذهن متبادر نمیکرد. گذشتن از این ذهن و ذهنیت مشکلترین کار است. مهم فکر کردن به یک احتمال است.
در واقع در آغاز بازی هر تیم با خودش بازی میکند تا به جایگاه و موقعیت خودش آگاهی یابد و توان گذشتن را بیابد. تأکید مدام بر خودباوری بر مبنای همین امکان گذشتن است، گذشتنی که رو به پیروزی دارد.
فوتبال در جهان امروز یکی از کلیدیترین زمینههای مانور قدرت و نمایش توانایی در یک معادله پایا پاست که به همه کشورها و ملتها اعم از قوی و ضعیف اجازه رقابت میدهد. فوتبال مثل سایر ورزشها نیست، اصلاً ورزش نیست که دنبال شود، بلکه جنگ وحشتناکی است و هرچه بر میزان وحشتش افزوده شود، مخاطب بیشتری خواهد داشت. این شاید به طبع جنگ طلب بشر برمیگردد. فوتبال جنگ است و هر عضو تیم به مثابه یکی از ارکان و ارگانهای جنگی عمل میکند. تماشاچی، تبلیغ، تحلیل همه و همه عضو همین تیم به حساب میآیند. مثلاً با این معیار گزارشگر ورزشی، میشود خبرنگار جنگی! طبعاً خبرنگار اگر سوگیری به نفع جبهه خودی نباشد (که دارد) حداقل بی طرف است (بی طرفی وظیفه داور است نه گزارشگر!) در گزارش فوتبال تأکید بر ضعفها و یا هر نوع اشاره به ناتوانی و تحلیل فنی، ناظر بر ضعف تیم خودی، بزرگنمایی مرغهای همسایه تلقی شده و محلی از اعراب نخواهد داشت.
چنان که در بحبوحه جنگ و در دل میدان کسی پیگیر آسیب شناسی و بررسی فنی اشتباهات نیست، آنجا تنها حضور با تمام وجود مطرح است، این که ذهنها متوجه اهمیت بازی یا جنگ شده و از همراهی دلی جنگ سر باز نزنند. نکتهای که در کار آقای خیابانی شاهدیم. زمین بازی زمین برآشفتن شور است و اشتراک احساسات. درگیری عواطف تودههای مختلف و متنوع جامعه با حقیقتی به نام ملیت!
کسی (به عنوان گزارشگر ملی) حق ندارد در حین بازی هیجانی، حرارت حقیقت میدان را با سردی انتقال خاموش کند، این رفتار سرد رسانهای بویژه در جنگ فرهنگی که با تأکید بر تلخیها و کمبودها انجام میدهد جریانی شناخته شده است.
■ گل خوردن تأسف بار است اما...
تأثیر نقد نیروهای خودی در حضور و در مواجهه با بیگانگان متخاصم به این میماند که کسی اعضای خانوادهاش را به دلیل (منطقی یا غیر منطقی) در حضور دیگران تنبیه کند. در این لحظه برای اعضای تیم در واقع جبهه دومی گشوده میشود که باید در کنار بازی اصلی ذهن و همیت خویش را معطوف کنترل آن نیز بکنند. این رفتار هرچه باشد بازی جوانمردانه به حساب نمیآید. به این بیندیشیم در زمین و زمانی که غرور ملی و حس ملت آزرده است، تعریف از گلی که خوردیم چه معنایی دارد؟ زمانی که هنوز نتیجه قطعی و نهایی نیست و حداقل یک نیمه تا پایان بازی فرصت داریم!
گل خوردن تأسف بار است اما تأسفبارتر کار گزارشگری است که با لحنی سرد یک نبرد حماسی و یک بازی حیاتی را تبدیل به یک گزارش خنثی میکند، گزارشگری که نامش را نمیدانم انصافاً آن قدر که از زیبایی گل کشور پرتغال گفت، از گل زدن ایران نمیگوید، اساساً اطلاعات وی از سوابق و زندگی و ویژگی اخلاقی اسطورههای بیگانه به مراتب بیش از زندگی قهرمانان بومی است. حال آنکه در داستانها و افسانههای تمام ملل، قهرمانان نوعاً روستایی و برآمده از پشت کوهند. باری در اینچنین میدانی ما به گزارشگران ذوق زده باخته ایم!
در زمینه این خودباختگی پیش از موعد و تمام فرض کردن ماجرا و زدن سوت نتیجه در نیمه اول خاطرات اجتماعی و سیاسی و... زیادی داریم. خاطره کسانی که نه تنها اعتقادی به نیمه دوم ندارند که اساساً خود را در حد حریف میدان هم نمیبینند. دلخوشی ایشان از حضور در جام جهانی در جنگ و بازی نه معادله برد و باخت، که گرفتن عکس یادگاری با سرداران نام آشنای تیم مقابل است.
نظر شما