اگر حدس زدهاید، پس با بهانه خبریاش هم آشنا شوید که البته خبرچندان تازهای نیست. برخی خبرگزاریها، دیروز از طرحی به نام «مطالعه امنیتی شماره 200» نوشتند که 44 سال پیش از سوی «هنری کسینجر» ارائه شد. همین اول مطلب، توجهتان را به این نکته جلب میکنیم که هدف از اجرای این طرح «کاهش چشمگیر جمعیت جهان» بود نه جلوگیری از افزایش آن!
■ امنیت ملی
«کسینجر» را آن جور که پیشتر در همین صفحه معرفی کردیم، خوب میشناسید. سیاستمدار یهودی الاصل آمریکایی، فراتر از سیاستمدار یا دیپلمات بودن برای آمریکاییها یک نظریه پرداز بزرگ بود. در سال 1974 آمریکاییها به قول و ادعای خودشان احساس کردند افزایش جمعیت در بسیاری از کشورهای در حال توسعه جهان، خطر ناامنیهای مدنی و بیثباتی سیاسی را بالا میبرد و این نابسامانیها لابد برای امنیت ملی آمریکا ضرردارد! بنابراین دست به دامان نظریه پرداز سرشناس شان یعنی «کسینجر» شدند تا «طرح امنیت ملی شماره 200» را بنویسد. شما فکر میکنید افزایش جمعیت کشورهایی چون هند، بنگلادش، پاکستان، اندونزی، تایلند، فیلیپین، ترکیه، نیجریه، مصر، اتیوپی، مکزیک، کلمبیا و برزیل چگونه و در چه صورتی میتواند امنیت ملی آمریکا را به خطر بیندازد که برای جلوگیری از آن مجبور میشوند نه یک طرح صد درصد علمی بلکه یک پروژه امنیتی و مخفیانه را به اجرا بگذارند؟
■ کاهش شدید
«کسینجر» و دستیارانش در این طرح نوشته بودند: «اکنون جهان غرب، به واردات صادرات مواد معدنی از کشورهای در حال توسعه وابسته است. رشد جمعیت این کشورها دسترسی آمریکا به مواد معدنی و دیگر مواد خام در این کشورها را به خطر میاندازد و این تهدیدی برای امنیت سیاسی و اقتصادی ماست... آمریکا باید برای اینکه به منابع و سرمایههای زیرزمینی این کشورها دست یابد جمعیت آنها را به طور چشمگیری کاهش دهد». «کسینجر» در طرحش یادآوری میکند که مشکل رشد جمعیت در کشورهای کمتر توسعه یافته، برای ما بیشترین اهمیت را دارد و بعد تأکید میکند که حتی جلوگیری از افزایش جمعیت یا کاهش آن در دراز مدت هم، کارساز نیست! نظریه پرداز آمریکایی در این بخش از طرحش اصطلاح «کاهش شدید جمعیت» را به کار گرفته و یادآور شده بود:« مشابه چنین سیاستی در حال حاضر به وسیله کمک بینالمللی آمریکا که از سوی بانک جهانی ارائه میشود در برخی کشورها به کار گرفته میشود».
■ صندوق جمعیت سازمان ملل
طرح امنیتی آقای نظریه پرداز که تا سال 1989 محرمانه ماند، وقتی به مرحله اجرا میرسید، ظاهری بشردوستانه داشت و در راستای توسعه بهداشت و سلامت به اجرا گذاشته میشد. مجریان آن هم علاوه بر دولتمردان کشورهای مختلف، سازمانها و نهادیهای بین المللی بودند. مثلاً در فاصله سالهای ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۷ 5000 زن در «پرو» به صورت اجباری عقیمسازی شدند. میگوییم اجباری یعنی اینکه در صورت مخالفت با برنامه کنترل جمعیت از مزایای اجتماعی گوناگون محروم میشدند! در بولیوی نیز مشابه این طرح به اجرا گذاشته شد.
در سالهای اخیر گزارشهایی از وقایع مشابه در کشور «بولیوی» نیز مشاهده شده است. در هند هم، همه چیز وقتی لو رفت که دهها زن در کمپهای عقیمسازی جان خود را از دست داده بودند! آنها در ازای دریافت مزایای اجتماعی و در اجرای یک طرح بشر دوستانه، اقدام به این کار کرده بودند؛ طرحی که از سوی «صندوق جمعیت سازمان ملل»، با کمک دولتهای آلمان، نروژ، انگلیس و البته سرمایه گذاری آمریکاییها به اجرا در آمده بود.
■ خانم فرمانفرماییان
لابد تا اینجای مطلب متوجه شدهاید که بحث «کنترل جمعیت» خیلی واژه عجیب و غریب و تازهای نیست. حتی ممکن است به ذهنتان رسیده باشد که بی دلیل داریم، طرحهای بینالمللی و بشر دوستانه نهادهای جهانی را به آمریکا و مسائل امنیتیاش ربط میدهیم! دلیلتان هم برای این مسئله ممکن است اقدامهای کنترل جمعیتی باشد که در طول سه یا چهار دهه گذشته، به دست دولتمردان و دانشمندان خودمان در کشور اجرا شده است. البته خیلی از پژوهشگران، سیاستمداران و یا علمای دینی خودمان هم از من و شما بیشتر در این زمینه تحقیق کردهاند و هم به ماجرا بدبینتر هستند. آنها به طور خاص از پروژه عقیم سازی و یا «تهدید نسل ایرانیان» حرف میزنند که در راستا و ادامه همان طرح «کسینجر» در ایران نیز به اجرا گذاشته شد. یعنی حتی پیش از انقلاب که مشکلات سیاسی میان ایران و آمریکا به وجود بیاید، سال 1341، مأمور سازمان ملل -سَتّاره فرمانفرماییان- به دستور شورای جمعیت (زیرمجموعه بنیاد راکفلر)، به ایران آمد و در پوشش انجمنهای خیریه مشغول ترویج بحث تنظیم خانواده شد. چهار سال بعد شورای عالی تنظیم خانواده در وزارت بهداری و زیر نظر کارشناسان شورای جمعیت آمریکا تشکیل شد. در سال 1346 نیز در اعلامیه تهران بیان شد که تنظیم خانواده از مصادیق اساسی حقوق بشر است!
■ انفجار جمعیت
سیاستهای تنظیم خانواده البته در ایران دهه 40 و 50، توفیق چندانی پیدا نمیکنند و ایران آن زمان هم لابد نه موی دماغ سیاستهای آمریکا در خاورمیانه است و نه افزایش جمعیتش، تهدیدی برای منافع ملی آنها به شمار میرود، اما از سال 1365، ورق بر میگردد. مدیر کل اجرایی صندوق جمعیت سازمان ملل، زنی پاکستانی و مسلمان به نام «نفیس صدیق» است که به ایران میآید و با وزیران امور خارجه، بهداشت، آموزش و پرورش و همچنین رئیس سازمان برنامه و بودجه دیدار میکند و مژده میدهد که سازمان ملل قرار است تنها برای اجرای یک طرح کاهش رشد جمعیت در ایران، چهار میلیون دلار بودجه اختصاص دهد! همان سازمان مللی که هیچ کدام از نهادهای آن در دوران جنگ حاضر نشدهاند، حتی یک دلار به مردم ایران کمک کنند. از سوی دیگر با انتشار نتایج سرشماری، موجی میان مسئولان به راه میافتد که از انفجار جمعیت و خطرات آن حرف میزنند. کارشناسان بشدت مشغول فعالیت میشوند تا مسئولان و علما را هم در رابطه با خطرات این انفجار و رسیدن جمعیت کشور در چند دهه به یک میلیارد نفر توجیه کنند! رهبر انقلاب در باره خاطرات آن زمان میگویند: «... اول کار، سال66 شروع شد. پیش من آمدند و تصویر هولناکی را ارائه کردند و ما متقاعد شدیم که باید کنترل کرد...».
■ ژنهای دستکاری شده
بقیه ماجرا و اتفاقی که میافتد را خودتان میدانید. یعنی خودمان تا همین چند سال پیش، دانسته و نادانسته مجری طرحی بودیم که کارشناسان امروزه معتقدند تنها با هدف کاهش جمعیت و نه جلوگیری از افزایش آن طراحی شده بود. البته ماجرا هنوز ادامه دارد. یعنی هستند کارشناسان و تحلیلگرانی که معتقدند فراتر از پروژههایی که به دست نهادیهای بینالمللی وآشکارا انجام میشوند، طرحهایی نیز مخفیانه و نیمه مخفیانه، هنوز که هنوز است، کاهش جمعیت زمین را با اهداف سیاسی و نه انسانی دنبال میکنند. اگر به یاد داشته باشید 5 یا 6 سال پیش همه جا صحبت از پروژه «یوژنیکس» بود. یوژنیکس یا طرح «علم به نژادی»، به دنبال عقیم سازی مردم جهان و کنترل زاد و ولدها و یا مدیریت آن بود. خبرهایی که در باره این پروژه در رسانهها میآمد، مدعی بود چند شرکت فرا ملیتی که سرمایه گذارانش مرتبط با اسرائیل هستند، با توسل به یافتههای جدید علمی دارند همان طرح « کسینجر» را به صورت جدیتر و پیشرفتهتر اجرا میکنند. ابزار دست آنها در این کار دستکاری ژنتیکی محصولات است!
■ باور کنید یا نکنید...
بقیه ماجرا را هم که خوانده یا شنیدهاید. «انبار بذر قیامت» هم که با هزینههای سنگین ساخته شد و نمونه سه میلیون بذر در آن نگهداری میشد، بر اساس ادعاهای جدید، هدفش این بود که دانشمندان بتوانند به مرور بذرهای مختلف را جمعآوری کرده و نمونههای دستکاری شده آن را جایگزین کرده در اختیار کشورهای کمتر توسعه یافته قرار دهند. این بذرها در صورت تولید میتوانستند مردم یک سرزمین را به مرور عقیم کرده یا بلاهای دیگری را به سرشان بیاورند. میتوانید همه این خبرها و گزارشها را باور کنید، و میتوانید باور نکنید! شاید بذرهای عقیم ساز، پروژه «هارپ» که همه زلزلههای اخیر را به گردنش انداختهایم، خشکسالیهای عجیب و خیلی از طرحهای مشابه که شنیدهایم و خواهیم شنید، واقعیت نداشته باشند، اما یادمان باشد، «هنری کسینجر»، طرح امنیتی شماره 200، انبار بذر قیامت، کاهش جمعیت ایران در سالهای 66 تا امروز و... واقعیتهایی هستند که هنوز جلوی چشممان قرار دارند!
نظر شما