به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی قدس آنلاین، «ولی محمد کبودانی»، سی سال هم ندارد؛ اما صورتش که زیر آفتابهای داغ حسابی سوخته، سن و سالش را بیشتر نشان میدهد. او از همه داشتههای دنیا، یک موتور دارد. ولیمحمد هر روز صبح زود، موتورش را روشن میکند و به بیابان میزند. او تمام روز را در پهنه بیسایه بیابان میگذراند. شانس بیاورد رمهای از آن حوالی بگذرد و او را به نان و ماستی میهمان کند، یا به یک پیاله چای که در گداجوشهای دود گرفته دم شده است. ولی محمد مرد بیابان است؛ آشنای آفتاب و خار و خاک. او نان زن و فرزندش را از خارهای همین بیابان در میآورد. از خارهایی که زیر آفتاب خدا، در دل دشتهای داغ «تربت جام» روییدهاند.
روزی از بیابان
خارشتر یا به قول اروپاییها «الحاجی پرساروم»(Alhagi persarum) گیاه غالب در بیشتر بیابانهای ایران است. گونههای مختلف این خار در محدوده هند، پاکستان، افغانستان، ایران، عربستان، سوریه و فلسطین میروید. خارهای بلند با نوک زرد، نشانه اصلی خارشتر است. این گیاه که گاهی بلندی بوتههایش به یک متر هم میرسد، برگهای ریزی دارد که در بهار به گل مینشیند. گلهای خارشتر، گلهای ریز ارغوانی رنگی است که لابه لای ساق و برگ پر خار گیاه میروید.
از این گیاه دو ماده دارویی گرفته میشود؛ یکی «عرق خارشتر» که مناسب تقویت کبد و طحال است و دیگری یک ماده قندی سرد مزاج مناسب کاستن گرمای بدن؛ مادهای پرکاربرد در طب سنتی ایران و دارویی اساطیری در تاریخ جهان به نام «ترنجبین».
هنوز هم پرطرفدار
ولیمحمد چیزی از اساطیر نمیداند، اما معتقد است همین ترنجبین زردی دخترش را درمان کرده است. «گلبهار» که به دنیا آمد، زردی داشت. تن و بدن نحیفش به زردی میزد و سفیدی چشمهای زاغش به زردی نشسته بود. دکترهای شهر، بیمارستانهای مجهز را آدرس دادند، اما مادر ولیمحمد که هشت دختر و پسر را بزرگ کرده، چاره کار را در ترنجبین دید. آنها تکههای ریز ترنجبین را در آبجوش حل کردند و به خورد گل بهار دادند. گلبهار حالا سه سال دارد و هیچ اثری از زردی در بدنش نیست و صبح تا شب با دختران روستا مشغول جست و خیز است.
در روستای «کلاته عبدالصمد» در دل بیابانهای بیانتهای تربت جام در خراسان رضوی هم مثل بسیاری از مناطق دیگر، ترنجبین هنوز یک داروی گیاهی پرطرفدار است.
شاید پزشکی مدرن معاصر، داروهای سنتی را نپسندد و نپذیرد، اما «ترنجبین» این شانس را داشته تا جایگاه مهم خود را در بین مواد دارویی و گیاهی حفظ کند. شاید بسیاری از مادران امروزی ترجیح بدهند که گرمی مزاج کودکان تازه متولد شده (و زردی آنها) را با داروهای دیگری درمان کنند، اما باز هم ترنجبین یک ماده گیاهی پرکاربرد در زندگی است. از صنایع داروسازی تا کارخانههای تولید مواد خوراکی، به این شیره سفت شده گیاهی نیاز دارند. ترکیبات موجود در ترنجبین، آن را به یک قند گیاهی پرکاربرد در صنایع مختلف شیمیایی هم تبدیل کرده است. به این کاربردها، البته باید مصرف دارویی این ماده خنک کننده را هم اضافه کرد. هنوز هم که هنوز است، دکان هیچ عطاری نیست که نشود در آن ترنجبین پیدا کرد و همین است که سبب شده تا «ترنجبینکشی» همچنان در همه مناطقی که خارشتر میروید، وجود داشته باشد.
خار، خمره، چماق
ترنجبینکشی، یک روش باستانی برای برداشت ماده گیاهی است. اهالی بیابان، این ماده را همان طور برداشت میکنند که اجداد باستانیشان، هزاران سال پیش، آن را به دست میآوردهاند. حتی ابزار و ادوات ترنجبینکشی هم ابزار و ادواتی باستانی هستند. انگار صنعت و فناوری به هر حوزهای راه پیدا کرده باشد، به حوزه استحصال ترنجبین، نتوانسته راهی بیاید. از این منظر ترنجبینکشی، در بین شغلهای سنتی یک فسیل زنده است.
ابزار و ادوات این شغل باستانی، یک خمره مکعب مانند و یک چماق است. خمره ترنجبینکشی ولیمحمد، از پوست دباغی شده گاو درست شده است. دو چوب بلند در دو طرف خمره وجود دارد که در انتها به هم وصل شدهاند و دسته خمره را ساختهاند. ولیمحمد چماقی هم دارد تا به وقتش، در کار ترنجبینکشی وظیفه خود را انجام بدهد. او چماق را زیر صندلی موتورش میبندد و خمره را میگذارد ترک موتور. این طوری وقتی به دل بیابان میزند همه ابزار شغلش را همراه خود دارد.
ترنجبین کشی از اوایل مردادماه آغاز میشود و تا آخر تابستان ادامه ادامه دارد. زیر آفتاب داغ تابستان، شیرههای شیرین از تن خار بیرون میزنند. ولیمحمد میگوید: «تا باران نباریده، ترنجبین به تن خار هست؛ باران که ببارد، ترنجبینها را میشوید و میبرد».
اهالی دشت همه تابستان را فرصت دارند تا در پهنه بیابان ترنجبینکشی کنند. بوتههای خار بیابانی چندان بزرگ نیستند و نزدیک هم میرویند. ترنجبینکشها خمره پوست گاوی را میگذارند زیر بوته و با چماق به بوته خار میکوبند. با این کار، صمغهایی که به ساقه خار چسبیدهاند، جدا میشوند و داخل خمره میافتند. همراه تکههای ریز صمغ، البته خار و خاشاک خشک هم از ساقه خار جدا میشود و همراه صمغها داخل خمره میریزد. با پر شدن خمره، ولیمحمد محتوی داخل آن را روی پارچه یا پلاستیک پهن میکند تا زیر آفتاب خشک بشود. آفتاب، هم ترنجبینها را خشک میکند و هم خار و خاشاک را. حالا اگر ولیمحمد این مواد را باد بدهد، صمغها که سنگینتر هستند، یک طرف میفتند و خار و خاشاک در سمتی دیگر.
از سفره گشاده زمین
بیابان، جای مناسبی برای باد دادن صمغها، نیست. ولیمحمد غروب که بشود کیسه صمغها و خار و خاشاک را کنار خمره ترنجبینکشی، میبندد به ترک موتور و به روستا برمیگردد. حالا نوبت زن خانه است تا در کار امرار معاش به شوهرش کمک کند. او همانطور که مشغول رفت و روب خانه و پخت و پز است، میتواند به کار باد دادن صمغها هم بپردازد. همسر ولیمحمد، همه روز را فرصت دارد تا محتوای درون کیسه را مشت مشت جلوی پنکه، باد بدهد. باد پنکه، خار و خاشاک سبک را دورتر روی هم میریزد و دانههای ریز صمغ هم که به اندازه نوک کبریت هستند، این طرفتر از کپه خار و خاشاک،
آرام آرام جمع میشوند روی هم. ولیمحمد غروب که به خانه برمیگردد، «حوریه» همه کیسه روز قبل را باد داده است. از آن کیسه بزرگ و جادار، حالا یک کپه خار و خاشاک در گوشه حیاط به جا مانده و یک پلاستیک کوچک روی طاقچه اتاق، که پر است از دانههای شیرین ترنجبین.
حالا یکی از همین صبحها، ولیمحمد موتورش را روشن میکند و میزند به دل جاده؛ این بار نه جادههای خاکی و پیچ در پیچ بیابان، بلکه جادههای صاف و آسفالت شده شهر. او این دفعه وسایل باستانی ترنجبینکشی را هم با خودش نمیبرد. به جای آنها یک کیسه پلاستیکی عقب موتور دارد که حاصل یک ماه کار او و همسرش است.
ولیمحمد در شهر چند تایی عطاری آشنا دارد که ترنجبینهایش را با قیمت مناسبی از او میخرند. عطارها ترنجبینها را ورانداز میکنند و بسته به درشتی و ریزی دانههای آن و اینکه چقدر خالص و پاکیزه هستند، روی آن قیمت میگذارند.
ترنجبینها که فروخته شود، ولیمحمد مزد یک ماه عرقریزی زیر آفتاب را دریافت میکند. پول ترنجبینها البته آنقدرها چشمگیر نیست. همانقدر است که ولیمحمد بتواند چرخ زندگیاش را بچرخاند. اما اهالی بیابان، مردمان قانعی هستند. آنها یقین دارند که خدا هرطور شده، روزیشان را میرساند. آسمان هم که بخل کند، سفره گشاده زمین، پیش روی مردمان دشت، پهن است. اگر ابر پرباران نباشد، خار بیابان که هست.
انتهای پیام/
نظر شما