به گزارش گروه فرهنگی قدس آنلاین، سوره مهر اخیراً مجموعهای از گزیده شعر شاعران خراسان با نام «سوسه» را با گزینش مجید نظافت یزدی منتشر کرده است. در این مجموعه، گزیدهای از سرودههای طنز شاعران امروز خراسان منتشر شده است که اغلب آنها را به عنوان شاعران جدی و رسمی میشناسیم. به انگیزه انتشار کتاب با نظافت که خود از شاعران بنام خراسان و از همکاران پیشین ما در تحریریه روزنامه قدس است، گفتوگو کردهایم که میخوانید:
فکر نخستین جمع آوری این گزیده از شعرهای شاعران خراسان از کجا آمد؟
چندین سال پیش که من در روزنامه قدس مسئولیتی داشتم، صفحه طنزی به نام «سوسه» منتشر میکردیم. ذهنیت خود من این بود که ما در خراسان شاعر طنز کم داریم اما بعد از مدتی با حجم قابل توجهی از شعرهای طنز شاعران خراسانی روبهرو شدیم که برای انتشار در آن صفحه ارسال میشد و اغلب هم فرصت انتشار پیدا نمیکرد و مرا به فکر انداخت که این شاعران را در یک کتاب مستقل معرفی کنم.
در همان زمان با آقای ناصر فیض در جلسهای، حرف از شعر طنز خراسان به میان آمد و او وقتی از این استقبال و تعداد قابل توجه شاعران مطلع شد؛ از این پیشنهاد استقبال کرد و من به همراهی و کمک برخی دوستان مشغول گردآوری این آثار شدم و جمعآوری آثار به سرعت انجام شد.
همان زمان کتاب تحویل حوزه هنری شد اما در مرحله چاپ چند سالی توقف ایجاد شد و در این مدت چند باری تماسهایی گرفتند و درباره برخی شعرها و اسمها و حک و اصلاح آنها صحبت شد اما خود من هم بتازگی فهمیدهام که این کتاب سرانجام چاپ شده است.
یک سؤالی که برای من وقتی کتاب را خواندم، پیش آمد این بود که چرا ما در مشهد شاعرانی که به شعر طنز مشهور باشند، نداریم؟
این مسئله به محیط و روحیات شاعران بر میگردد. طنز در کل کشور توسط برخیها برتافته نمیشود، در محیط مشهد که به طریق اولی این مقاومت در برابر طنز بیشتر بوده است. از حق هم نباید گذشت و باید پذیرفت که طبع و روحیه مشهدیها نسبت به مثلاً شیرازیها و اصفهانیها خشکتر است و طبیعی است که طنز در چنین محیطی نمیتواند مطرح شود و در مشهد شاعر طنز به معنایی که در شهرهای دیگر وجود دارد، وجود نداشته باشد.
شاید بخشی از مسئله هم به رویکرد شاعران خراسانی به شعر برگردد. شاعرانی که فخامت و زبانآوری برایشان اولویت داشته است طبعاً کمتر سراغ طنز میروند.
شما همزمان دارید به مسئلهای اشاره میکنید که هم نقطه مثبت شعر خراسان است و هم نقطه منفی. اگر از یک طرف، فخامت و تلاش برای ارتقای ادبیت به شعر خراسان کمک کرده و شعری فخیم و ادیبانه ایجاد کرده است، از طرف دیگر به شعر خراسان ضربه هم زده است.
توهم فخامت و ادبیت باعث شده است که شعر مشهد از فضای نوین شعر معاصر عقب بماند و به همین دلیل است که وقتی به شعر نو میرسیم، از مشهد شاعری مثل اخوان ثالث درمیآید و از کاشان شاعری مانند سپهری که به نظر من در شعریت بین این دو تفاوت فراوان است. در ادبیات، دانش و فقه اللغه، سپهری باید شاگردی اخوان ثالث را بکند اما در شاعرانگی، اخوان باید شاگردی سپهری را بکند. در بزرگان و پیران شعر هم مثلاً شعر استاد کمال در مشهد در اوج است اما در شاعرانگی به پای شعر آقای احتشامی در اصفهان نمیرسد.
در فضای شعر خراسان، همواره شعر محلی به عنوان شعر طنز مطرح بوده است اما شما در کتابتان به این نوع از شعر توجهی نداشتهاید.
من اصولاً شعر محلی را به عنوان شعر جدی محسوب نمیکنم چرا که معتقدم زبان وسیله گفتمان است و گفتمان باید هرچه فراگیرتر باشد. خود زبان فارسی یک دایره مخاطب 100 تا 150 میلیونی دارد، باز اگر ما بیاییم این زبان را به زبان طرقبهای، کاشمری و... تقسیم کنیم که نشود بدون زیر و زبر آن را خواند، نقض غرض زبان شده است و چه دلیلی دارد که آن را نشر بدهیم؟ خود من که مشهدی را خیلی هم غلیظ تلفظ میکنم نمیتوانم حتی با زیر و زبر خیلی از این شعرهای محلی را بخوانم، چه اصراری است که آن را نشر هم بدهم؟ باید یاد بگیریم که یک ملت شدهایم و باید با زبان معیار و درست حرف بزنیم، ما دیگر قبیله نیستیم که هر قومی با یک زبان صحبت کند. به همین دلیل شعر محلی را در حد فکاهه و شوخی با خویشان و هم محلیها میدانم و نه بیشتر چرا که وقتی شعر محلی میگوییم، در حقیقت خود را از روشنفکر معیار جامعه به مخاطبان خاص یک منطقه محدود میکنیم و نتیجهاش این میشود که مضمونها، سستتر و حرفها دم دستیتر میشود انگار لهجه آدم را کوچک و کوچکتر میکند.
پس با این حساب اصلاً قایل شدن به چیزی به عنوان شعر طنز را به عنوان یک شاخه رسمی و جدا از شعر قبول دارید؟
این مسئله از جهات متفاوت قابل بحث است. تقسیمبندیهای تخصصی باعث میشود دایره شعر را کوچک کنیم. وقتی به جای توجه به درخت اصلی که خود شعر است، به شاخههای آن توجه کنیم، شعریت را محدود کردهایم ولی از طرف دیگر ممکن است که وقتی در تخصص بخصوصی، فعالیت کنیم احتمال اینکه در آن تخصص خاص، متخصصانهتر وارد شویم، بیشتر است.
به هرحال مزایایی دارد و مضاری. وقتی کسی میخواهد در فضای عمومی شعر حضور داشته باشد، باید یک سری خط و مرزها را رعایت کند و به حد و حدودی تن بدهد؛ حالا اگر باز این تخصصیتر هم بشود، باز باید ملاحظات و محدودیتهای تازهای را که در آن تخصص و شاخه و زیرشاخه ملزم به رعایت آن است، مراعات کند و همین مسئله دامنه آزادی شاعر را کم و کمتر میکند.
■ دو شعر برگزیده از مجموعه سوسه
حیف شد پینوکیو
موقع تقسیم اگر یک تخته از ما کم نمیشد
روزگار ما چنین آشفته و درهم نمیشد
هدیه آوردی برایم چایی خوش رنگ زنجان
یک دو ساعت توی قوری بود، اما دم نمیشد
هی مگو دم میکشد تا لحظهای دیگر عزیزم!
تا قیامت توی قوری چای زنجان دم نمیکشد
میوه شلغم اگر خاصیتی میداشت بیشک
بین صدها میوه نام مضحکش شلغم نمیشد
حیف شد پینوکیو موجود خوبی بود اما
کاش تا پایان عمرش چوب بود، آدم نمیشد
عدهای در خواب هم بم را نمیدیدند هرگز
گر به لطف حضرت حق زلزله در بم نمیشد
پاچه او را نمیخاراند یک تن تا قیامت
گر به نزد عدهای از پاچه خواران خم نمیشد
دزد این سامان اگر قانع به حق خویش بودی
مطمئناً از خزانه یک قران هم کم نمیشد
یک نفر خواننده چپ کوک در هنگام اجرا
تا نمیخوردی سه حب شیره صدایش بم نمیشد
تخم بادمجان، شلیل و موز و کیوی برنیارد
هرکه غیر از زال عمراً بچهاش رستم نمیشد
وه چه بشکوه است باغ سرزمین باستانی
وه اگر باغش گرفتار خزان و سم نمیشد
سید عبدالجواد موسوی
ختم
میان مجلسی هنگام ناهار
دقیقاً موقع نصف النهارم!
یکی از دوستان برخاست از جا
که: «باید من برم! من کار دارم
قرارم مجلس ختمیست جایی
لهذا عذرخواه و شرمسارم»
به او گفتم: «بیا بنشین سرجات
به من کاری به این کارا! ندارم
مرا داری نیازی نیست بر ختم
خود از هر حیث ختم روزگارم!»
رضا رفیع
آرش شفاعی
انتهای پیام/
نظر شما