به گزارش گروه اجتماعی قدس آنلاین، وقتی بچهای با کتری آب جوش که در حال قل قل زدن است خودش را 45 درصد میسوزاند، هیچ چیز نمیتواند او را آرام کند و این رنج تا مدتها با او خواهد بود. با اتفاقاتی از این دست، کودک همه جستوخیزها و فضولیهای خود را از یاد میبرد و کارش گریه و ناله میشود. حالا اما در این میان، عدهای آدم مهربان پیدا شدهاند تا هفتهای چند ساعت از وقت خود را وقف بازی با این بچهها و آموزش به آنها کنند. این کاری است که چند سالی است در بعضی از بیمارستانها و از جمله بیمارستان امام رضای مشهد اتفاق میافتد؛ کاری متفاوت که باید آن را به قامت تمامی بیمارستانهای کودک ایران بزرگ کرد.
■ جلسهای با آدمهای مهربان
سه شنبه است و روز جلسه نیکوکاران و خیرین مرتبط با گروه نیکوکاری میزبانان خورشید. من هم میشوم یکی از اعضای جلسه تا حرفهای شرکتکنندگان را بشنوم که با حضور رئیس بیمارستان یعنی دکتر عبدالله بهرامی و غلامرضا عباسی، مدیر شورای مشارکتهای مردمی بیمارستان امام رضای مشهد تشکیل شده است؛ جلسهای که همه مردم میتوانند در آن شرکت کنند و حامی یک یا چند بیمار شوند. جلسه که تمام میشود، متوجه میشوم «میزبانان خورشید» گروه نیکوکاری است، شامل جمعی از افراد فرهیخته نیکوکار و همسران خیرین فعال در گروه دوستداران دانشگاه و شورای مشارکتهای مردمی و شماری از پزشکان علاقهمند خدمت به بیماران نیازمند و سختدرمان که در بیمارستان امام رضا(ع) مستقر است و از مهرماه 1392 فعالیت آنها شروع شده است. این آدمهای نیکوکار، هرهفته سه شنبه در طبقه زیرین کتابخانه بیمارستان امام رضا(ع) جمع میشوند تا به مشکل بیماران نیازمند واقعی و آبروداران دردمند رسیدگی کنند یا نسبت به تهیه اقلام و تجهیزات پزشکی مورد نیاز بیماران و مراکز درمانی اقدام کنند.
■ بازی در بیمارستان
جلسه که تمام میشود با امیرحسین سحرخیز همراه میشوم. او مسئول واحد داوطلبین و خادمین سلامت مؤسسه نیکوکاری میزبانان خورشید است و قرار است درباره یکی از فعالیتهای گروه داوطلبین یعنی «اتاق بازی کودک بیمارستان» برایم بگوید. البته بعد از بازدید از روند فعالیت.
قبل از هرجای دیگر به بخش سوختگی بیمارستان میرویم؛ همان جایی که آدم بچههایی را میبیند که به شکلهای مختلف سوختهاند و دل آدم با دیدن آنها و وضعیتی که دارند، کباب میشود. بعد از گذشتن از کنار دیوارهایی که نقاشیهای کودکانه، آنها را زیباتر کرده، در اولین اتاق، با کودکی روبه رو میشویم که از ناحیه پا سوخته و حالا مادرش کنارش نشسته و نازش را میکشد تا آب هویجش را بخورد. یکی از خانمها که یکی از 110 خاله و عموی گروه داوطلبان است که با اتاق بازی همراه شده، با لبخند و با لباس شادی که به تن دارد، میخواهد کودک را سرگرم کند تا کمتر به دردش فکر کند. کمی میمانم و میبینم که کودک سه ساله با اداهایی که خاله و عروسکش در میآورند، لبخندی میزند و خاله مهربان شاد از این صحنه با ما همراه میشود و ما را به اتاق دیگری میبرد که کودکی دیگر روی تخت دراز کشیده است با 30 درصد سوختگی که بر اثر ریختن آب از روی گاز اتفاق افتاده است. پسرک چهارساله بیتاب است و خاله سعی میکند سرگرمش کند. شکم پسرک باند پیچی شده است و چشمهایش پر از اشک است، ولی با همه این اوضاع، خاله باید او را سرگرم کند که این کار باعث روحیه دادن به مادرش که کنار تختش نشسته هم میشود. او از حضور خاله تشکر میکند؛ آن هم با چشمانی نمناک از اشک.
■ هر اتاق حکایت غمگینی است
این جا هر اتاقی که میرویم، بچههای سوخته هستند و باند و باند پیچی و صدای نالهای و خالههایی که همه تلاش آنها آرام کردن بچههاست. البته بچههایی هم هستند که وضعشان بهتر است و سوختگی کمتر دارند یا دارد دوره درمانشان تمام میشود و میتوانند به اتاق بازی بروند و در فضایی که وسایل بازی مورد نیاز کودکان دارد، بازی کنند. بعد از ساعتی ماندن در بخش سوختگی به بخش دیگری میرویم و بخش بعدی، بخش سوانح است.
همان ابتدا چشمم به کودکی 9 ساله میافتد که برای خودش نقاشی میکشد و تا خاله را میبیند، خوشحال میشود و نقاشیاش را نشان میدهد. دست و پای پسرک در مسافرت شکسته است و حالا مدتی است میهمان بیمارستان است. روحیه پسرک خوب است، اما بیمار تخت کناریاش وضعیت دیگری دارد. پسرک تازه از اتاق عمل بیرون آمده و همراهانش به محض دیدن خاله از او تشکر میکنند و درباره وضعیت پسرشان توضیح میدهند. پسرک بیتاب است و هنوز به طور کامل به هوش نیامده و کمی ناله میکند. خاله برایمان میگوید: دیدن این صحنهها در این یکی دوساله برای من و دوستانم یکی از صحنههایی است که معمولاً زیاد تکرار میشود، اما بدترین زمان وقتی است که آژیر به صدا در میآید، آنجاست که کادر درمانی متوجه میشوند که کودکی به کمک فوری و احیا نیاز دارد و زود باید اقدامهای فوری شروع بشود.
در ادامه بخش دیگر بیمارستان یعنی بخش بیماریهای مادرزادی قلب هم میرویم و آن جا هم ماجرا، ماجرای مهربانی خالهها و عموها با کودکان است و همه تلاشها برای اینکه بچهها لبخندی بزنند و دردشان را برای ساعتی هم که شده، فراموش کنند. با خودم فکر میکنم چه قدر مهربان بودن شیرین است. آن هم مهربانی با کودکان و آن هم با کودکان بیمار و بر زبانم میگذرد: خدا خیرتان بدهد.
انتهای پیام/
نظر شما