کلاس اولیها البته به رسم هر ساله یک روز زودتر در مدرسه حاضر شدند و اول مهر دومین روز شروع تحصیل شان بود.
اما دیروز که اولین روز مهر ماه بود در مشهد به مانند خیلی از شهرها خیلی از سنتهای این روز تکرار شد. سنتهایی که برای بزرگترها خاطره بود و برای کوچکترها تجربهای جدید.
دیدار هم شاگردیها بعد از بیش از ۳ ماه دوری بازار هم شاگردی سلام را داغ کرده بود. آغوشهایی که با نهایت دوست داشتن برای دوستیهای بیغل و غش باز شده بود.
چقدر صحنههای زیبایی دیدیم. کاش میشد بیغل و غش بودن از مدارس به همه جا سرایت میکرد. صمیمیت و دوست داشتن از عمق دل تنها یک برداشت از برخورد هم شاگردیها بود.
معلمین نیز همان شمعهایی بودند که دانش آموزان در نوشتههایشان دور آنها میگردند. اما دیروز گویی آن نوشتهها رنگ حقیقت به خود گرفته بود و دانشآموزان پروانهوار دور آنها میچرخیدند. بازار دیدهبوسی معلم و شاگرد گرم گرم بود.
اول مهر از معدود روزهایی است که گل فروشیها هم پا با شاطر محل کرکره مغازه را بالا میدهند تا دست دانشآموزان از دسته گلهایی که برای معلمهایشان میخواستند هدیه ببرند، خالی نماند.
چه احساس وصفناپذیری داشت تقابل دانشآموز کلاس دومی با معلم کلاس اولش. آرامش او در آغوش اولین آموزگار زندگیاش احساسیترین صحنه را به تصویر کشید. تاج گل دانشآموز هدیه او به معلمی بود که روشنایی را چراغ راه زندگیاش ساخته بود.
از شور و شوق کلاس و مدرسه فاصله بگیریم. خیابانها اول صبح دیروز چهرهای متفاوت داشت. شلوغی، ازدحام و هرج و مرج سوغات همیشگی آمدن ماه مهر بود برای شهر. اصلاً مگر میشود اولین روز مهر بیاید و سنت شلوغ بازار را با خودش نیاورد؟
سنتی که دوستش نداریم، اما انگار قرار هم نیست از سرمان بیفتد. هر سال تجربهاش میکنیم و جالب اینکه همه شاکی میشویم از شرایط بدون اینکه بخواهیم قدمی برداریم برای رفع آن!
شاید اگر راننده سرویس مدارس دیروز با تعهد بیشتری به موقع دنبال مسافرانش میرفت خیلی از والدین مجبور نبودند همراه فرزندشان راهی مدرسه شوند و گلایهمند از برخی بیمسئولیتها.
منبع: روزنامه قدس
انتهای پیام/
نظر شما