به گزارش خبرنگار فرهنگی قدسآنلاین، نگاهی به کارنامه سینمای دفاع مقدس طی سه دهه اخیر نشان میدهد که سهم فیلمهای داستانی و روایی درباره زندگی شخصیتهای مهم جنگ، چندان قابل توجه نیست. در این بین «جواد اردکانی» کارگردان مشهدی دو فیلم قابل توجه از فرماندهان سالهای دفاع مقدس در کارنامه کاری خود دارد، او فیلم «به کبودی یاس» را درباره زندگی شهید عبدالحسین برونسی و فیلم «شور شیرین» را درباره زندگی شهید محمود کاوه در اواخر دهه هشتاد ساخت. با او درباره دلایل اینکه چرا فیلمسازان کمتر به سراغ فیلمسازی درباره فرماندهان و شخصیتهای بزرگ جنگ میروند و محدودیت هایی که برای ساخت این فیلمها از کارهای تحقیقاتی گرفته تا دیگر مراحل آن برایشان وجود دارد، گفت و گو کردیم که میخوانید:
آقای اردکانی! فیلمسازان برای ساخت فیلمهای داستانی درباره فرماندهان و سرداران شهید با چه محدودیت هایی در جمع آوری منابع رو بهرو هستند؟
ببینید ما دو نوع منبع داریم، یکی منابع مکتوب و تصویری که قبلاً منتشر شدهاند مثلاً درباره شهید برونسی، کتابهای متعددی منتشر شده و تصاویری جمعآوری شده که منابع قابل دسترسی هستند. منبع دوم هم مراجعه به محل زندگی و گفتوگو با افرادی است که در ارتباط با شهید بودند. درباره کتابهایی که در مورد زندگی شهدا نوشته شده، در جریان ساخت فیلمهای «به کبودی یاس» و «شور شیرین» متوجه شدم که منابع ناکافی و محدود هستند و کسانی که خاطرات را جمعآوری کردند نسبت به صحت و سقم صحبتهای مصاحبه شوندهها بررسی مجددی انجام ندادند، گاهی مصاحبه شوندهها اغراق کرده بودند، به همین دلیل بخشهایی از این کتابها دقیق نیستند. ما در جریان ساخت این دو فیلم، مجبور شدیم محتوای کتابهایی که در مورد شهید برونسی و شهید کاوه بود را دوباره با کسانی که در ارتباط با شهید بودند، بررسی کنیم و متأسفانه دیدیم بخشی از آنچه در این کتابها ذکر شده بود، دقیق نیست یا اغراق شده است. در حال حاضر چون خیلی از جنگ دور نشدیم هنوز به افرادی که به طور مستقیم با این شهدا در ارتباط بودند، دسترسی داریم و میتوانیم تحقیق تکمیلی انجام دهیم، ولی هرچه از جنگ دور شویم، دقت و پایبندی به واقعیات در منابع مکتوب و تصویری، اهمیت بیشتری پیدا میکند. به نظرم نویسندهها بایستی از روضه خوانی، شعرگویی، اغراق و هرچیزی که مستند بودن منبع را زیر سؤال میبرد، پرهیز کنند در حالی که این آسیبها در برخی از این کتابها وجود دارد.
شما چقدر سعی کردید که در آثارتان برای بیان درست واقعیتهای زندگی شخصیتهایی همچون شهید برونسی و شهید کاوه، رویکرد چند منبعی داشته باشید؟
من اصرارم بر این است که وقتی درباره شهیدی فیلم میسازم دروغ نگویم و خارج از شخصیت و رفتارش چیزی را به تصویر نکشم. معتقدم که اگر زندگی واقعی شهیدی ظرفیتهای فیلمسازی را ندارد بهتر است که برایش فیلمی ساخته نشود که واقعیت ندارد و اگر ظرفیتهای دراماتیک دارد، باید به واقعیتها پایبند بود. نیازی نیست که راجع به شخصیتها خیال پردازی کنیم تا فیلم جذابتر شود. ممکن است برخی فیلمسازان هم خیلی پایبند به واقع نمایی نباشند. من در فیلم «به کبودی یاس» و «شور شیرین» درباره شخصیتهای فرعی فیلم، آزاد بودم و درباره آنها قصهسازی کردم، ولی درباره شهید برونسی و شهید کاوه، پایبند به مستندات بودم.
مثلاً ما در فیلم به «کبودی یاس»، سکانسی داشتیم که تعداد زیاد فرزندان شهید برونسی را در یک اتاق نشان دادیم و عدهای به ما اعتراض کردند که چرا چنین تصویری را نشان دادید!
در سیر تحقیقاتیتان، چه چیزهایی را از زندگی این شهدا متناقض یافتید؟ آیا تصویر این شخصیتها در منابع مکتوب و تصویری موجود، تصویری عاری از خطا و فرشته گونه بود؟
معمولاً نگاه قالب درباره فعالیتهای فرهنگی و هنری مربوط به شهدا، این است که نقاط ضعف و اشکالات را نگوییم. گاهی ضعفهایی که شهدا در زندگی اجتماعی و رفتار نظامی شان داشتند، گفته نمیشود و در فیلم نمیتوان خیلی به آن نزدیک شد. به نظر میرسد که علاقهمندان به آن شهید تحمل ندارند برخی از واقعیتها را درباره آن شهید بدانند.
مسئولان هم حوصله حواشی را ندارند مبادا که فردا موجی راه بیفتد و اعتراضاتی شکل بگیرد. نتیجهاش میشود تولید کتابها و فیلمهایی که یک سویه به شخصیتها میپردازد و این خوب نیست چون شخصیتها را از باورپذیری و قابل الگو شدن، تبدیل به شخصیتهای فرشته گونهای میکند که از جنس آدمهای معمولی نبودند.
به همین دلیل برخی کارگردانها تمایلی به ساخت فیلمهای شهدا و شخصیتهای شناخته شده ندارند چون اگر نقص و ضعفهای این شخصیتها را در کنار ویژگیهای ممتازشان نشان دهند ممکن است که نشان دادن این تصویر خاکستری از این شخصیتها، برایشان هزینههای اجتماعی سنگینی داشته باشد؟
یک دلیل مهم میتواند همین باشد. ضمن اینکه در سینمای دنیا، سختترین فیلمها درباره زندگی واقعی شخصیتها و افراد مهم و شناخته شده بوده است و این شرایط در ایران به دلیل محدودیتهایی که اشاره کردم، دشوارتر است.
وقتی قرار است فیلمنامهای بنویسی آزاد هستی که قصه پردازی کنی و هر شخصیتی را ببافی، اما اینکه اگر قرار باشد درباره زندگی شهدا و شخصیتهای بزرگ، فیلمنامه بنویسی کاملاً دستت بسته است، از یک سو محدود به مستندات و واقعیتهای زندگی آن شخصیت هستی، از سوی دیگر محدود به توقعات گروههای اجتماعی مختلف و از سوی دیگر به نظام ممیزی برمیخوری که وقتی به اسم شهید میرسند بسیار سختگیرتر میشوند. از همه بدتر اینکه با نسل پرشور و بی اطلاعی مواجه میشوید که نه جنگ را دیدهاند، نه این شهدا را میشناسند بلکه تصوری در ذهنشان ساختهاند که انتظار دارند تصویر آن فیلم با تصور غلط آنها انطباق پیدا کند، وقتی میبینند که این تصویر جور دیگری است، اعتراض میکنند و مدعی میشوند. این نسل جدید برای خودشان حکمی صادر میکنند و به دنبال این هستند که آن فیلمساز، حکم آنها را در فیلمش ثابت کند، اینها کار را سخت میکند. من برای ساخت فیلمهایی که برای دو شهید شاخص مشهدی ساختم، بیشترین فحش را از این تیپ آدمها خوردم. بیشترین سنگ اندازی را هم دوستان مشهدی داشتند، خب در این شرایط آدم با خودش میگوید سری که درد نمیکند چرا دستمال ببندم! به همین دلیل عرصه خالی میشود.
مثلاً در مورد شهید اصغر حسینی محراب هم به دلیل تحولی که این شخصیت قبل از رفتن به جبهه و بعد از جبهه پیدا کرد، حساسیتها زیاد است و به دلیل محدودیتها، کمتر فیلمسازی سراغ این شخصیتها میرود؟
تحول درباره شهدایی مثل حسینی محراب و شاهرخی اتفاق افتاده است که زندگی شان قبل و بعد از انقلاب بسیار متفاوت شده است، اما در مورد شهید برونسی یا شهید کاوه، شاهد چنین تحول در زندگیاش نبودیم. من تجربه حضور در میدان جنگ را داشتم و دیدم که همه تیپ آدم داشتیم، این طور نیست که وقتی میگوییم «رزمنده» کلیشه مشخصی باشد، اصلاً کلیشهای به نام رزمنده وجود ندارد. رزمندههای مختلف داریم و زیبایی هم در این است که در یک گروهان ممکن بود، آدمهایی که خارج از فضای جنگ، دو دقیقه هم نمیتوانستند یکدیگر را تحمل کنند، در جبهه به دوستانی جداناپذیر تبدیل میشدند و این اتفاق زیبایی به لحاظ دراماتیک است. به نظرم سینمای ایران در شخصیت پردازی رزمنده ها، خیلی موفق نبوده و معمولاً کلیشه حاجی و سید، بر شخصیت رزمندهها قالب شده است.
به نظر میرسد که با ورود نسل جوان سینماگران، در فیلمهای دهه نود سینمای دفاع مقدس، این کلیشه شکسته شده و کمتر شاهد شعارزدگی هستیم؟
این تغییر رویکرد هم خوب است و هم بد. به همان میزانی که از جنگ فاصله گرفتیم، حساسیتها نسبت به 10 سال قبل کمتر شده و نگاه جدیدی به مقوله جنگ میشود مثلاً کارگردانی همچون محمدحسین مهدویان، در فرم روایتی خاص خودش که خیلی جذاب است، تصویری متفاوت از احمد متوسلیان نشان میدهد که قدم خوبی است و در همان نوع روایت هم جواب میدهد؛ اما فیلمسازان دیگری داریم که دارند سینمای ضدجنگ را با هوشمندی و زیرکی در قالب فیلم دفاع مقدس، نشان میدهند. به باور من باید مراقب بود چون این هم سندسازی درباره جنگ است. بالاخره جنگ ما در کنار زشتیهایش، زیبایی هم داشت. من نگران رویکرد دوم هستم، این فیلمها به لحاظ تکنیکی بسیار خوش ساخت هستند، اما به لحاظ محتوا، نگاه سالمی ندارند و ضدجنگ هستند. به نظرم نوع کاری که مهدویان در کارهایش داشت رویکرد خوب و گام بلند رو به جلویی است.
انتهای پیام/
نظر شما