به گزارش خبرنگار فرهنگی قدسآنلاین/خدیجه زمانیان: ابتدا به سرودن شعر علاقه مند میشود و سه مجموعه شعر با عنوانهای «از واژهها تهی»، « طعم خوش واژهها و یادداشتهای بیاهمیت یک شاعر شهرنشین» و « نامت را بگذار وسط این شعر» را منتشر میکند. همزمان با شعر داستان را هم دنبال میکند.
«وقتی وارد حوزه داستان شدم حس کردم نیاز دارم بیشتر بخوانم. لذتی که بعد از نوشتن اولین داستان نصیبم شد، من را به حسی بهتر و لذتبخشتر از شعر رساند. تولید کردن و نوشتن با جهان داستان و خلق روایت من را برانگیخت تا همه توانم را در حوزه داستان بگذارم و اکنون سالهای متمادی است که تمام وقت به داستان میاندیشم».
اینها گفتههای محمدرضا شرفی خبوشان است. نویسندهای که ابتدا وارد مسیر شاعری شده و بعد جهان داستانی او را به سوی خودش کشانده است. مجموعه داستان «بالای سر آبها» و رمانهای «بیکتابی»، «عاشقی به سبک ونگوگ»، «موهای تو خانه ماهیهاست» (برای نوجوانان) و «یحیی و یاکریم» (برای نوجوانان) حاصل ورود او به دنیای نویسندگی است. او در دو مسیر شعر و داستان موفق بوده است و جوایز متعددی که شعرها و داستانهایش نصیب او کرده نیز گواه این ادعاست. این نویسنده و شاعر کشورمان بتازگی وارد 40 سالگیاش شده و به همین مناسبت گفتوگوی صمیمانهای با او انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
وقتی فهمیدید می توانید نویسنده یا شاعری حرفه ای باشید چه احساسی داشتید؟
حرفهای شدن یعنی اینکه تمام وقت به انجام کاری مشغول باشید. در حوزه نویسندگی، یعنی نوشتن را به عنوان کار اصلی برگزینید و اگر قرار است در این حوزه کار کنید و ماحصلی داشته باشد روزگارتان را به این حرفه مشغول کنید.
من از زمانی که حس کردم نوشتن میتواند تمام وقت من را بگیرد احساس حرفهای شدن کردم و حتی ممکن است با چاپ کتاب هم این حس به کسی دست ندهد. سالیانی است که همه وقت من در حوزه نوشتن است. من معلم هستم و درس میدهم. درس دادن من در حوزه داستان و ادبیات است و خارج از این حوزه نیست. بنابراین توصیه من این است که نگاه به حرفهای شدن این گونه باشد؛ یعنی تمام وقت به امری پرداختن در هر هنری و هر دورهای. هر چند حرفهای شدن در شعر و داستان با این تعریف سخت و دشوار است اما اگر قرار است از این حرفهای شدن روزگار بگذرانیم و به نیازها پاسخ دهیم، بهتر است این دشواری را به جان بخریم.
بین شعر و داستان چه تفکیکی قایل میشوید؟
به نظر من این دو میتوانند به هم کمک کنند. همانطور که یک شاعر باید داستان بخواند تا وارد جهان داستان شود و از این طریق بتواند زبان روایی خلق کند و یا تخیل افسار گسیختهاش را در بستری از باورپذیری قرار دهد، داستان نویس هم میتواند از جهان شعر استفاده کند و تخیل خودش را گسترده کند و به جزئیات پیرامون خودش رنگ و بوی روایی دهد و هر چیزی را فرصتی برای روایت کردن به شمار آورد.
هم شاعر باید داستان بداند و هم داستان نویس باید شعر بداند. بسیاری از داستان نویسان هم شعر میگفتند و در هوای شعر تنفس میکردند و موفق هم بودند. جمله معروفی که میگوید «داستان نویسان شاعران شکست خوردهاند» اشتباه است چون داستان نسبت به شعر حوزه گستردهتر، سختتر و دشوارتری است و کسانی که وارد داستان میشوند وارد حیطه گسترده تر، سختتر و دشوارتری میشوند. داستان به اندازه شعر نیاز به دانش و مطالعه دارد. داستان نویسان کسانیاند که تمام تلاش شان را میکنند تا تخیل را باورپذیر کنند و این انتظاری است که مخاطب از داستان نویس دارد. یعنی میخواهد آن چیزی را که میخواند بپذیرد و باور کند و همین، کار داستان نویس را سخت میکند. اما در برابر آن مخاطب شعر برای شاعر شرطی نمیگذارد و همین تخیل را از شاعر انتظار دارد و اتفاقاً از شاعر میخواهد عجیب ترین، شگفتترین و پیچیدهترین تخیلها و مضمونها را در اختیار او قرار دهد و انتظار ندارد این تخیلها در عالم واقع رخ دهند، اما از داستان نویس انتظار دارد از چیزی بگوید که در عالم واقع احتمال وقوعش وجود دارد و همین کار داستان نویس را دشوار میکند.
چرا دیگر مجموعه شعری منتشر نکردید؟
وقتی تمام وقت وارد حوزهای میشویم آن حوزه آن قدر شگفتانگیز میشود که فرصتی باقی نمیماند. حس میکنم اگر وارد حوزه شعر میشدم به همان نسبت در داستان کم میگذاشتم. باید همه امکانهایمان را به خدمت بگیریم تا به نحو احسن از پس کاری که انجام میدهیم برآییم و اکنون کار من نوشتن داستان است و نه شعر! به هر حال شعر من را دلزده نکرد بلکه حوزه داستان را وسیعتر دیدم.
شما در استفاده از زبان در داستانهایتان وسواس زیادی دارید؛ این وسواس به آشنایی شما به زبان شعر بر میگردد؟
زبان شعر با زبان داستان متفاوت است. هم شاعر و هم نویسنده باید به زبان در اثرشان توجه کنند چون بستری برای ارائه اثر است. هر اتفاقی قرار است رخ دهد در زبان میافتد. شاعر و نویسنده به یک میزان در زبان حساسیت دارند و سختگیر هستند. تجربه شاعرانگی داستان نویس را در کاربرد زبان سختگیرتر میکند. هر داستان نویسی که تجربه شعر داشته میداند اگر بخواهد شاخصه و جهان مستقلی به ادبیات داستانی بدهد باید از راه زبان و واژه این کار را انجام دهد.
ما با داستان از دریچه داستانهای ترجمه آشنا شدیم و این زبان، زبان ترجمه بوده و تجربه روایت مستقل را از راه ادبیات فارسی نداشتیم.
در سالهای اخیر داستان نویسان بر این مسئله تأکید دارند که زبان صدای روایت باشد و زبان در جهان روایت شریک باشد. همانطور که در شعر، زبان، موسیقی و همه عناصر و آرایهها کمک میکند تا حس کلی اثر را منتقل کند، در داستان هم باید همینطور باشد.
روحیه معلمی و ارتباط با بچهها شما را وارد نوشتن در عرصه نوجوان نویسی کرد؟
بله معلمی و ارتباط با کسانی که با آنها برخورد داریم فرصت خوبی برای نویسنده است. خیلی از نویسندگان ما مثل جلال و نیما، معلم بودند که موفق هم بودهاند چون دنیای نوشتن و دنیای تدریس از هم دور نیست.
باتوجه به ارتباطی که با نوجوانان دارید فکر میکنید چرا نوجوانان با نویسندگان ایرانی ارتباط برقرار نمیکنند؟
نه نوجوانان ما با آثار ایرانی ارتباط برقرار میکنند. من این مسئله را به عینه دیدم و لمس میکنم. اگر داستانهای تألیفی در دسترس نوجوان باشد، آن را بهتر میفهمند و میخوانند. اما بسیاری از ناشران به داستان ترجمه توجه بیشتری کردهاند و سودشان را در ترجمه دیدهاند. اکنون بازار مملو از آثار ترجمه شده نوجوان است. وقتی اثر خوب در دسترس نوجوان نباشد حق انتخاب هم ندارد اما در شرایطی که این آثار در دسترس نوجوان باشد قطعاً به سمت آثار ایرانی میروند چون روایت ایرانی و شخصیت خودی برایش ملموستر است.
شما در نوشتن آثار نوجوان چه نکاتی را رعایت میکنید؟
نوجوان را باید شناخت چون دنیای خاصی دارد. او میخواهد وارد دنیای جوانی شود. به استقلال میاندیشد و دستورپذیر نیست. نیاز به استدلال دارد و به دنبال پاسخ هایش است.
بنابراین روایت برای نوجوان باید بر مبنای استدلال، پرسشها و جوابهای احتمالی ذهن او باشد. نوجوان نمیخواهد موضوعی را قالبی بپذیرد بلکه میخواهد تجربه و فکر را برای خودش کند. اثری برای او مناسب است که پاسخگوی حس و حال، جهان بانشاط و پر هیجان او باشد.
با توجه به اینکه به نوشتن داستانهای تاریخی علاقه دارید، از میان آثار کهن به چه کتاب هایی توجه کردهاید و از چه نویسندهای تأثیر گرفته اید؟
ادبیات ما گنجینهای است از آثار نغز و عمیقی که خواندن همه آنها میتواند نویسندهای را مجهز کند. منظومههای روایی و درخشان مثل شاهنامه، مثنوی، پنج گنج نظامی، سمک عیار، هزار و یک شب باید موردتوجه نویسندهها باشد. همه متون مربوط به گذشته ابزار کار نویسنده است و من به همه این آثار علاقه دارم. از همه این آثار میتوان آموخت و به ترفندهای روایتی شان دقت کرد.
مثلاً شیوههای روایی مولانا به یک نویسنده کمک میکند. نویسنده باید این ترفندهای روایی را وارد زبان امروز کند و جهان و شکل و شیوه را ادامه دهد. اگر بخواهیم به زبان خاص روایتگر داستان نویس ایرانی برسیم راهی جز اینکه قدم هایمان را جای ادبیات رفیع گذشته بگذاریم، نداریم. اگر میخواهیم به اوج برسیم باید از این دامنه بالا برویم تا به قله برسیم و این راه ماست. ادبیات کلاسیک ما پر از پیشنهادهای ادبی است که باید به آن همه توجه کرد.
به چه آرزویی در حیطه نویسندگی نرسیدهاید که دوست دارید به آن دست پیدا کنید؟
آرزوی من این است که اثری بنویسم که تعداد زیادی از مردم آن را بخوانند و من برای رسیدن به این آرزو همه تلاشم را میکنم، البته بخشی که مربوط به من است. فکر کنم آرزوی هر نویسنده همین است؛ تعداد زیاد خوانندگان.
انتهای پیام/
نظر شما