گروه فرهنگی قدسآنلاین/ سیدمصطفی فاطمینسب: «پسرم همیشه میگفت: چرا کتاب چاپ نمیکنی؟ یک روز گفتم: من هر روز کتاب چاپ میکنم. با تعجب پرسید: کجا؟ گفتم: صفحه اول ابرار ورزشی»!
دستی به موهای سفید گندمگونش میکشد و چشمهای خاکستری روشنش را از پشت عینک تهاستکانیاش تیز میکند؛ عینکی که چروک زیر چشمانش را بیش از حد بزرگ نشان میدهد.
مثل اکثر عکاسهای ورزشی سرزنده است و روحیهای ورزشی دارد. آن قدر خوشصحبت و خوش خنده است که انگار با این ترفند میخواهد سالهای سال آن وعده محتوم بشر را بفریبد.
در یک کلمه علی کاوه 72 ساله، سرشار از حس زندگی است. وارد دفتر سردبیری که میشود نگاهش به عکس امام(ره) روی دیوار میافتد و مکثی میکند. بیآنکه چیزی از او بپرسم با دستم تعارف میزنم که بنشیند. هنوز از هفتخوان تکراری و بیهوده «تعارفات» و «خوشامد گفتنها» نگذشتیم که خودش بازی را شروع میکند.
«همیشه میگفتم یکی از روزهای خوب من ورود آزادهها به میهن مان است، اما امروز که این علاقهمندان به عکاسی را در مشهد دیدم میگویم امروز نیز یکی از بهترین روزهای زندگی من است».
هنوز نفسی تازه نکرده که جمله دومش شروع میشود: «این عکس امام(ره) که روی دیوار است مال من است، اما خیلی روتوشش کردهاند. در عکس واقعی چهره امام(ره) خیلی شکستهتر از این است؛ آخر امام (ره) بعد از مسائل جنگ خیلی شکسته شدند. در جیب تک تک شما عکسی که من گرفتم هست؛ تصویر امام(ره) روی اسکناس را میگویم».
و این گونه بود که من و همکارانم در یک بعدازظهر خیلی عادی میزبان عکاسی غیرعادی شدیم.
علی کاوه، عکاسی را با اسماعیل زرافشان، عکاس صاحبنام آغاز کرد. کاوه به عنوان عکاس در چهار دوره بازیهای المپیک، سه دوره بازیهای پارالمپیک، یک دوره المپیک ناشنوایان و یک دوره المپیک نوجوانان حضور یافته است.
او همچنین لحظات ماندگاری از انقلاب اسلامی و دوران ۸ سال دفاع مقدس ثبت کرده است.
پس از گذشت 50 سال از دوران عکاسی همچنان روحیه ورزشی خود را حفظ کردهاید، پس چرا دوباره به عالم ورزش حرفهای برنمیگردید؟
من هیچ موقع کار را کنار نگذاشتم. درست است که دیگر آنچنان در مسابقات حضور پررنگی ندارم اما خوشبختانه در زندگیام همواره پرتحرک و فعال بودهام. اکنون هم یکی از کارهایم پرورش گل است و تاکنون 150 عدد درختچه کاشتهام. آشغالهای محله را هم جمع میکنم. با خودم میگویم حالا که دیگر عکاسی نمیکنم حداقل برای اطرافیان و جامعهام مفید باشم. آقای مسئولی که چندین دوره رئیس هستی! خب برو کنار بگذار جوانها بیایند و تجربه کسب کنند. هم خودت زنده میمانی و هم یک جوان کارها را باانگیزه بیشتری دنبال میکند.
شما عکسهای زیادی دارید که تاکنون منتشرشان نکردهاید؛ چرا؟
بله، اصل عکس هایم در صدا و سیماست و هر کسی میخواهد فیلم یا مستندی در این خصوص بسازد سراغ آنها میرود. من آنها را اسکن کردهام و اصلشان را در صدا و سیما گذاشتهام تا مبادا از بین برود. اعتقادم این است که ما به رزمندگان و خانوادههای آنها بدهکاریم. حتی یک حلقه از آن عکسها را هم جایی نبردم که بفروشم و از آن کسب درآمد کنم. با اینکه از همین عکس امام (ره) که من گرفتم سه نفر تا به حال برای خودشان درآمد کسب کردهاند؛ البته سزایش را هم دیدند.
تا به حال برای نگرفتن عکسی و یا نبودن در مکانی حسرت خوردهاید؟
تنها جایی که خیلی حسرت خوردم عکسی است که از رحلت امام گرفتم و برای خودم چاپ نکردم. آن عکس خیلی مطلب دارد. تابوت امام روی دست مردم است و مردم سراسر سیاه پوشیدهاند و امام سراسر کفن سفید دارد. رفتم دفتر نشر و حفظ آثار امام گفتم یک نسخه از عکس به خودم بدهید که متأسفانه ندادند.
کمی از خاطرات عکسهای اول انقلابتان بگویید، از چه شخصیت هایی خاطره دارید؟
وقتی آقای رفسنجانی وزیر کشور شد من رفتم عکسشان را بگیرم. گفتند: برای کجا میخواهی؟ گفتم: برای شناسایی. یک هفته بعد ترور شد! که خدا را شکر جان سالم به در برد.
با آیتالله خامنهای هم چند دیدار داشتم. یکی از ویژگیهای ایشان هنرشناس بودنشان است. حتی وقتی آدم به نوع لباس پوشیدنشان نگاه میکند ترکیب رنگ مناسبی را مشاهده میکند.
شبی که مجلس خبرگان ایشان را به عنوان رهبری انتخاب کردند، مجلسی بود که من هم به عنوان عکاس با پسرم، فرهاد در این مجلس حاضر بودم. دیدم که قبل از گرفتن عکس خود ایشان بلند شدند و پشتیهای دور و بر را مرتب کردند تا فضا برای عکس آماده باشد. آن زمانی که ایشان نماینده امام در وزارت دفاع بودند، روزی در مجلسی من را به حضور ایشان معرفی کردند. ایشان گفتند: همان عکاسی که عکسهایش در تلویزیون منتشر میشود؟ گفتند: بله، به شوخی گفتند: هیچ کدام از عکسهایش به درد نمیخورد! این ماجرا گذشت تا المپیک 2000 سیدنی که من با جانبازان به دیدار ایشان رفتم. رئیس حراست آمد و گفت برو داخل ایشان را ببین. گفتم: من اسلحه دارم، گفت: اسلحه؟ مگر میشود؟ گفتم: بله، اسلحه من دوربینم است. گفت: نمیشود. بعد گفت: دوربین را بگذار خودت برو، نمیخواهی ایشان را ببینی؟ گفتم: نه، من اگر در آن لحظهای که ایشان دست به سر ورزشکاران میکشند نتوانم عکس بگیرم سکته میکنم. خلاصه با هر ترفندی که بود گذاشت با دوربینم داخل بروم و از نزدیک ایشان را ملاقات کردم.
به صورت کلی وضعیت عکاسی قبل و بعد از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
در حال حاضر عکاسهای باسواد و خوبی داریم. قبل از انقلاب عکاسها آنچنان سوادی نداشتند. اکنون میبینیم عکاس ما دانشگاه رفته، زبان یاد دارد. ما در سرویس ورزشیمان تنها جعفر دهقان بود که فرانسه بلد بود و ترجمه میکرد. بقیه یا کلاس 6 بودند یا دیپلم و نهایتاً دانشسرا که معادل لیسانس است. خود من بیشتر بر اساس تجربه به کار مسلط شدم. منتها اکنون وضعیت اقتصادی سبب شده عکاسان تحت فشار قرار بگیرند. آن زمان ما قناعت میکردیم و میساختیم. مثلاً در سفرهای خارج خیلی از همکاران به تفریحات گران قیمت میپرداختند اما من نمیرفتم و مواظب دخل و خرجم بودم. اما اکنون به نسل جدید نمیشود این را گفت. تنها کاری که باید بکنند کار بیشتر است.
انتهای پیام/
نظر شما