بچهها هرکدام که وارد میشوند، با خرید یک کتاب یا برچسب و... خوشحال از فروشگاه خارج میشوند و لبخند آنها بهترین حسی است که خستگی ساعتها کار و تلاش را از تن بیرون میکند.
یک فروشگاه پر از لبخند بچهها
«مینا عظیمزاده» متولد ۱۳۶۴ دیپلم ریاضی است. او که حالا صاحب یک فروشگاه نوشتافزار است، از شروع کارش میگوید: از آن زمان که حس کردم باید روی پای خودم بایستم، شغلهای مختلفی را تجربه کردم. مدتی فروشندگی، پرستاری بچه، شیرینی پزی، تولیدی، مدتی کارشناس فروش ایران خودرو و... کار کردم. اما اینها کارهایی نبود که مرا راضی کند، دلم میخواست برای خودم کار کنم و شغلی دائمی داشته باشم.
سرآغاز یک شغل
او میافزید: از سال ۹۱ با گرفتن وام خوداشتغالی کمیته امداد، توانستم این آرزو را برآورده کنم. آن زمان مبلغ این وام ۱۰ میلیون تومان بود. جواز کسب گرفتم و مغازهای را رهن و اجاره کردم و ویترینها را زدم و مبلغ اندکی برایم ماند که آن را نوشت افزار خریدم، اما آن قدر کم بود که با فاصله آنها را چیدم و قفسههای بالا همهاش خالی بود. این مادر پرتلاش خاطرنشان میسازد: برای من این وام برکت داشت و توانستم فروشگاه نوشتافزارم را راهاندازی کنم. مینا عظیمزاده تصریح میکند: من سرمایه نداشتم و اگر وام کمیته امداد نبود، امکان اینکه روی پای خودم بایستم را نداشتم. بعدها ۲۰ میلیون تومان وام برای ارتقای شغلم به من تعلق گرفت.
وی با اشاره به آنکه دارای اقساط و سر رسید چک است، اما تأکید میکند: اگرچه ماهی ۸ میلیون تومان باید چکهایم را پاس کنم وعلاوه برآن اقساط وامهای دیگری که برای خرید خانه و ماشین دارم را باید پرداخت کنم، اما خدا را شاکرم که اقساط و چکهایم سر تاریخ پاس میشوند و ماهانه حدود ۴ میلیون درآمد خالص از مغازه برایم باقی میماند.
فروشهای متفرقه
این بانوی پرتلاش درباره اجناسش که بجز نوشتافزار نیز هست، میگوید: طبق قوانین، اجناس ۷۰ درصد براساس جواز کسب باید باشد و ۳۰ درصد میتوان اجناس متفرقه را در مغازه برای فروش گذاشت. اجناسی مانند جوراب، گل سر، آرایشی و... که در کنار لوازم تحصیلی دانشآموزان اینها را هم میفروشم. البته در حال حاضر لوازم آرایش بسیار گران شده است و به همان نسبت خرید آن هم برای من که باید سری کامل را داشته باشم، پرهزینه است و مردم هم پس از مراجعه با چند برابر شدن قیمتها متعجب میشوند و قدرت خریدشان پایین آمده است، اما جور کردن همه این اجناس و خریدن و چیدن آنها کار راحتی نیست.
تأمین آینده و انگیزه
درباره چشم انداز کارش که میپرسم، توضیح میدهد: من هم مانند هر فردی که کاری را شروع میکند و چشم انداز آیندهاش را موفق میبیند، همین آرزو را دارم و از همه مهمتر آنکه دوست دارم، آینده فرزندم تأمین باشد. بهترین اتفاق در این مرحله این بود که کمیته امداد مرا بیمه کرد و در حال حاضر ۱۰ سال سابقه بیمه تأمین اجتماعی دارم و این بیمه انگیزه تلاش برای ادامه کار و همچنین اطمینان از آینده را به من میدهد و در واقع میدانم این کار اگر چه کار سختی است، اما لبخند بچهها خستگیم را از تنم رفع میکند.
این بانوی موفق بیان میدارد: این کار نیاز به خرید رفتن و جابهجا کردن و چیدن و مداوم پای کار بودن را دارد و به اعتقاد من یک زن وظیفه مادری و حضور در خانواده اولویت اوست، اما زنان و مادرانی که باید روی پای خودشان بایستند، قطعاً خستگیها و دلمشغولیهای خاص و زیادی دارند؛ از این رو بهترین کار حمایت ارگانها و سازمانها و نهادهای حمایتگراست که این دلمشغولی را کمتر میکنند و با اعطای وام مسیر خوبی را برای یک زن و خانواده او فراهم میسازند.
حضور منظم و موفقیت
او خاطرنشان میسازد: در دوران مدرسه در ریاضیات بسیار موفق بودم اما به دلیل کارکردن، فرصت ادامه تحصیل برایم مهیا نشد و بعد از دیپلم ریاضی، دیپلم کامپیوتر را هم گرفتم، اما فرصت و زمان برای ادامه تحصیل در دانشگاه برایم مقدور نشد. من از صبح ساعت ۸ تا ۱۳ و عصرها از ساعت ۱۶ الی ۲۱ در مغازه هستم و رمز موفقیت یک کاسب حضور مداوم و منظمش میباشد. او ادامه میدهد: علت انتخاب این شغل این بود که دلم میخواست با خانمها و بچهها بیشتر سر کار داشته باشم. بچهها را دوست دارم و آنها مرا مینا جون یا خاله مینا صدا میزنند واز همان ابتدا از خدا خواستم در کارم موفق باشم تا من هم بتوانم کاری برای بچهها انجام دهم در حال حاضر یک فرزند دختر به نام ستایش که متولد ۸۸ و بد سرپرست است را در طرح محسنین به عنوان مادر معنویاش قبول کردهام و در ماه مبلغی را تقبل کردهام که همین به کارم برکت میدهد.
سختیهای کار
سختترین روز زندگی من روزی بود که مغازه را باز کردم و قفسهها را زدم. در را بستم و گریه کردم، روزهای سختی بود خرید و چک و چیدمان و همه کار با خودم بود. اما تصمیم گرفتم محکم باشم، علت موفقیتم را فقط در توکل برخدا و تلاشم و منظم بودن بر سر کار میدانم. خیلی اوقات حساب و کتاب میکنم و میبینم فردا برای پاس کردن چکم ۵۰۰ هزار تومان کم دارم، اما تا شب همان روز فروشم به گونهای است که فردا چکم پاس شود و این را جز حمایت خداوند چیز دیگری نمیدانم. مینا عظیمزاده درپایان اذعان میدارد: از خدا خواستهام اگر روزی برای من به جهت مالی شرایطی فراهم شد، بتوانم مؤسسهای برای بچههای بیسرپرست فراهم کنم.
منبع: روزنامه قدس
انتهای پیام/
نظر شما