گروه فرهنگی قدسآنلاین/ رهبر انقلاب در دیدار با جمعی از دانشگاهیان و جوانان و در سالروز یوم الله ۱۳آبان با اشاره به رفتار و تصمیمهای ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و نابهنجاریهای عامدانه آن با ارزشهای لیبرال دموکراسی، بیان داشتند: «در غالب زمینههایی که او(ترامپ) تصمیم میگیرد، در دنیا با او مخالفت میشود... چین مخالفت میکند، اروپا مخالفت میکند، روسیه مخالفت میکند، هند مخالفت میکند، آفریقا مخالفت میکند، آمریکای لاتین مخالفت میکند. قدرت نرم آمریکا رو به افول است، این را من نمیگویم؛ این جزو حرفهایی است که جامعهشناسهای مطرح دنیا امروز دارند این حرف را میزنند. حتی لیبرالدموکراسی را هم که پایه اساسی تمدن غرب است، اینها بیآبرو کردند».
بعد از حدود ۷۰سال پایههای نظم نوین جهانی که بعد از جنگ دوم جهانی توسط دولتهای پیروز غربی پایه ریزی شد، پیش چشم مدعیان و جوامع تحت نفوذ آن در حال فروپاشی است؛ اما نبود تفکر لیبرال دموکراسی و نظم جهانی تبلیغی آن، چه مسائلی را در پی خواهد داشت؟ تجربه بشری همواره نشان داده است که افکار عمومی به عنوان راهبر اجتماع بشری هیچ گاه نتوانسته بدون یک ایده الهام بخش و در حالت خلأ به سر ببرد. در جای جای تاریخ چه تجربه پیامبران بعنوان رهنمونهای الهی و چه در چند سده اخیر تجربه مکاتب بشری و استقبال از آنها، مؤید اهمیت ایده الهام بخش و رهایی از خلأ برای افکار جمعی بوده است. اکنون آن چه به عنوان یک سؤال مهم در پیش روی متفکران غرب و شرق قرار دارد آن است که اگر لیبرال دموکراسی به عنوان راه خوشبختی،امنیت و پیشرفت جوامع بشری در حال اضمحلال است پس جایگزین آن چیست؟
بررسی تجربه ۷۰ ساله لیبرال دموکراسی و پایههای نظم نوین جهانی در شکستها و دستاوردهای غربی آن در این نوشتار نمیگنجد، اما این مولود اگر باروریای هم داشت برای جهان غرب بوده و خالقان آن رندانه نه تنها بهرهای به شرق ندادند بلکه با شعارهای منبعث از آن همواره مشغول دوشیدن دولتهای شرقی بودند، پس مسلماً اگر جهان شرق به دنبال جایگزین الگوی سیاست بشری باشد از مسیر تفکر لیبرال دموکراسی نخواهد گذشت و بروز آن را در شکل گیری جنگ اقتصادی-سیاسی شرق آسیا با آمریکا و اروپا و در ضلع سوم روسیه، ترکیه، ایران شاهدیم.
اما اجازه دهید به روال معمول و تو در توی سیل اخبار و تحلیلهای رسانهای به موضوع نپردازیم. اگر شیوه خرق عادت پیش گیریم و نگاهی تمدنی اختیار کنیم پاسخی در خاورمیانه، این سرزمین پر هیاهوی قرن اخیر، در حال شکل گیری است و آن شروع تحولاتی سیاسی- اجتماعی در قالب جنبش هجرت است.
بشر در همه عمر زمینی خود با معنی هجرت آشنا بوده و فراتر از آن، این سکونت زمینی را با آن شروع کرده است و همواره به عنوان یک راه حل و شاید آخرین راه حل برون رفت از مشکلات بدان اندیشیده است. مفهوم هجرت در ادیان الهی و اسلام مبین نیز جایگاه بلند و ویژه دارد و همواره خیزش و عطف رسالتهای انبیا(ع) با هجرت برون یا درون سرزمینی همراه بوده است؛ از نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و حضرت محمد(ص) هجرت به عنوان یک سنت الهی برای رهایی از ظلم و طاغوت و رسیدن به امنیت و سعادت اختیار و بدان توصیه شده است. در عصر حاضر نیز مهاجرت به عنوان یک راه و شاید سختترین آن برای رسیدن به خوشبختی پذیرفته شده است که بروز عطشناک آن را در موج جمعیت سالهای اخیر به اروپا و در روزهای اخیر راهپیمایی هزاران نفری مهاجران هندوراسی و مکزیکی به مرزهای ایالات متحده آمریکا شاهدیم. اما همان طور که گفته شد عطف عظیم هدفمند و جریان ساز این هجرتها را فقط میتوان در خاورمیانه و راهپیمایی اربعین جستوجو کرد.
گرچه راهپیمایی اربعین را از منظر برونی آن نمیتوان یک هجرت تمام و کمال دانست اما در بُعد فکری و انسانساز آن همه نشانههای هجرتهای بزرگ و موفق تاریخ را دارد؛ استکبار ستیزی، یاری مظلوم، حقیقت جویی، همدلی و سعادت خواهی همه و همه در آن مستتر است و میتوان آن را بهترین و جدیترین شروع برای هجرت نهایی بشر از تجربههای شکست خورده بشری و «الهی تحریف شده» دانست و راز شکوه سال افزون راهپیمایی اربعین و اقبال منطقهای و گسترش جهانی آن را باید در همین سنت الهی «هجرت» به عنوان آخرین راه حل جستوجو کرد، راه حل رهایی از بن بست مکاتب بشری و ترس از خلأ برنامه مشترک همزیستی که پیامدهای تلخ جنگ، ناامنی و در به دری را با خود به همراه داشته است. افول لیبرال دموکراسی را شاید شروع هجرت بزرگ به خویشتن خویش و وعده صادق سعادت نهایی بشر باید دانست.
انتهای پیام/
نظر شما