گروه فرهنگی قدسآنلاین/ حامد کمالی: وقتی گاوریلو پرنسلیب داشت فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش-مجارستان، را در سارایوو ترور میکرد، احتمالاً در جریان نبود که با این کارش در حال روشن کردن شعله آتش یکی از بزرگترین جنگهای دنیاست؛ جنگی پنج ساله که فقط تلفات نظامیاش حدود ۱۰میلیون نفر است؛ البته آتش این جنگ خانمانسوز دامن ایران را که همان ابتدا اعلام بیطرفی کرد هم گرفت و قحطی بزرگ سال ۱۲۹۶ و شیوع بیماریهایی مثل طاعون و تلف شدن بیش از نیمی از جمعیت ایران از ثمراتش برای کشور ماست. حادثهای که در لابهلای صفحات تاریخ گم شده است و روایت درست و حسابیای ندارد. حالا در آستانه سالگرد جنگ جهانی اول، رسانههای انگلیسی در حال تبرئه کردن کشور خودشان از فاجعهای که در ایران درست کردند هستند و میگویند: متهم ردیف اول این واقعه آنفلوانزای اسپانیایی است نه سربازان انگلیسی!
بیطرفی بیفایده
زمانی که جنگ جهانی اول اتفاق افتاد ایران وضعیت به سامانی نداشت. احمدشاه نوجوان تازه به تخت پادشاهی نشسته بود و چیزی از امور مملکتداری نمیدانست. برخی از استانها و شهرهای کشور برای خودشان علم استقلال برداشته بودند و از دولت مرکزی اطاعت نمیکردند؛ هنوز هشت روز از به تخت نشستن احمدشاه نگذشته بود که جنگ جهانی شروع شد؛ مستوفی الممالک نخست وزیر ایران رسماً و به سرعت موضع بی طرفانه ایران را به دولتهای متخاصم اعلام نمود. ولی فایدهای نداشت. روسها طبق معمول از شمال وارد ایران شدند.
انگلیس و نیروهای هندی تحت امرشان وارد خوزستان شدند و عثمانی هم غرب کشور را مورد حمله قرار داد تا مبادا برخی دولتمردان ایرانی زمینه را برای ورود آلمانیها مهیا کنند؛ البته روسها سال۱۹۱۷میلادی که در کشورشان انقلاب شد، نیروهایشان را خارج کردند. انگلیسیها هم که اوضاع را مساعد دیدند، آرام آرام کل کشور را اشغال کردند و فاجعه آغاز شد.
شخمزنی ایران
خیلی طول نکشید که انگلیسیها بازار ایران را شخم زدند و هرچه غلات در کشور بود خریدند برای مصرف نیروهایشان در ایران و عراق. آثار کمبود و گران شدن غلات کمکم نمایان و قیمت کالاهای اساسی چند برابرشد.
نیاز کشور باید از همسایههای دور و اطراف تأمین میشد، اما انگلیسیها که داشتند این وضعیت را به چشم میدیدند، به تجار ایرانی اجازه ورود و حتی خرید غلات نمیدادند. بهانهشان این بود که کشتیها باید در خدمت جنگ قرار داشته باشد. به فاصله کمی موجودی غلات کشور تمام شد و در سال ۱۲۹۶ خورشیدی یا همان ۱۹۱۷ میلادی این کمبود به یک قحطی بسیار عظیم تبدیل شد و سه سال ادامه داشت. فاجعهای که همه مورخان بدون استثنا آن را همردیف حمله مغولان به ایران قرار میدهند.
گندم خودم است!
اما رفتار شاه ایران در مواجهه با قحطی و مرگ به قول خودشان رعیت از همه عجیبتر است. نقل است مرحوم کیخسرو شاهرخ به احمد شاه می گوید که غله را به مردم بدهد اما شاه نمی پذیرد و کیخسرو به او می گوید که تو همان هستی که هنگام شاهی قسم خوردی در حفظ مال و جان مردم کوشا باشی و شاه می گوید غله خودم است و نمیدهم و همین می شود که غله شاه را چهل تومان می خرند و به مردم می فروشند.
دکتر علم الدوله ثقفی می گوید: «از جایی رد می شدی می دیدی آدمی ایستاده و بعد هنگامی که باز می گشتی می دیدی همان آدم در همان جا مرده.»
فاجعه بزرگ
اما اصلیترین و مهمترین تأثیر این قحطی بزرگ، ازبین رفتن یک سوم جمعیت ایران بود. موضوعی که خیلیها آن را افسانه میدانند، اما عین واقعیت است. براساس آمار سفارتخانه آمریکا جمعیت ایران در سال۱۹۰۰ حدود ۱۲میلیون نفر بوده است و ۱۰ سال بعد به ۱۵ میلیون نفر رسیده است.
براساس نرخ رشد جمعیت، ایران در سال۱۹۲۰ باید ۲۰-۱۸ میلیون نفری باشد؛ در حالی که بر اساس گزارشهای منتشر شده ما در آن سال فقط ۱۰میلیون نفر جمعیت داشتهایم؛ یعنی اینکه براثر قحطی چیزی نزدیک به نیمی از مردم ایران تلف شدهاند. درست به اندازه کشتهشدههای جنگ جهانی اول. اوضاع در تهران از این بدتر بوده. در انتخابات مجلس شورای ملی سال ۱۹۱۷، ۵۰۰ هزار نفر رای میدهند، اما سه سال بعد جمعیت این شهر ۲۰۰ هزار نفر بیشتر نیست؛ یعنی ۶۰ درصد مردم پایتخت ایران در قحطی بزرگ جانشان را از دست دادهاند.
■ انباشته شدن اجساد گرسنگان روی هم
از قحطی سال۱۲۹۶ کم سند و روایت به جا نمانده است؛ روایتهایی که تصویر دقیقی از وضعیت اسفبار و دردناک آنروزهای ایران و مردمش که اصلاً کاری به جنگ جهانی نداشتند نشان میدهد.
جفری کفری کاردار سفارت آمریکا: تامین آذوقه در تهران به علت کمبود همه اقلام مواد غذایی، بخصوص گندم، جو، برنج، یونجه و کاه اکنون دارد به بحران مهمی تبدیل میشود، قیمتها به صورت خارقالعادهای افزایش یافته و مردم تنگدست شدیداً تحت فشار هستند؛ مردم ساعتها در صف نانوایی میایستند تا نانی با کیفیت بد را به بهای گزاف خریداری نمایند. نانوایان از جو و غلات دیگر به جای گندم در تهیه نان استفاده میکنند. مسئله تأمین نان در تهران بسیار جدی شده است، زیرا میزان گندم موجود در پایتخت برای تأمین مایحتاج مردم بسیار ناکافی است. دیروز، شورشهایی در شهر صورت گرفت که شرکتکنندگان اصلی آن زنان بودند.
جعفرشهری، نویسنده و شاهد عینی قحطی: در همین قحطی نیز بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میسر نمیگردید و قیمت گندم از خرواری چهار تومان به ۴۰۰ تومان و جو از من دو تومان به ۲۰۰ تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمیشدند.
میرزا خلیل خان ثقفی، پزشک دربار: در گذر تقی خان یک دکان شیربرنج فروشی بود. من از وسط کوچه رو به بالا حرکت میکردم و نزدیک بود به دکان برسم که ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختری افتاد که در کنار دیواری ایستاده و چشم به من دوخته بود. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سیاه. همین که نگاهش به شیربرنج افتاد لرزشی بسیار شدید در تمام اندامش پدیدار گشت و دست های خود را به حال التماس به جانب من و دکان شیربرنج فروشی دراز کرد و خواست اشاره کنان چیزی بگوید اما قوت و طاقتش تمام شد،به روی زمین افتاد و ضعف کرد.
من فوراً به صاحب دکان دستور دادم که یک بشقاب شیربرنج آورده و چند قاشقی به آن دختر خوراندیم. پس از اینکه اندکی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت: دیگر نمیخورم، باقی این شیربرنج را بدهید ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگی نمیرد.
داناهو، نماینده سیاسی انگلستان در ایران: اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتادهاند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کندهاند و یا ریشههایی که از مزارع در آوردهاند به چشم میخورد؛ با این علفها میخواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنهای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک میشد میخزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس میکرد.
روزنامه ایران، جمعه ۳۰ شهریور ۱۲۹۶: نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود میآورد. تأثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمیتواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطانآباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال میشود.
روزنامه رعد، شنبه ۲۹ دی ۱۲۹۶: اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است. طی هفته گذشته، بیش از ۵۰ نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باختهاند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشدهاند. برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند.
فرانسیس وایت، دبیر وقت سفارت آمریکا: در سرتاسر جادهها کودکان لخت دیده میشوند که فقط پوست و استخواناند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان ۸۰ ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده میشود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانهها را از سرگین سطح جاده جمع میکنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشت انسان میخورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگها بر سر جسد و یا به دست آوردن زبالههایی که به خیابانها ریخته میشود عجیب نیست.
انتهای پیام/
نظر شما