به گزارش قدس آنلاین، فیلم تمام می شود... ویدئو را باز و بسته می کنم و می نشینم روبروی تلویزیونِ خاموش... با سَری که پُر از درصد و عدد و رقم است... چند ثانیه فرصت می دهم به خودم تا غرق دور و نزدیک شوم.
همانطور که سوژه محترم فیلم «شماره ۱۷ سهیلا» را بسیار تحسین می کنم، نمی توانم براحتی از آمار جدا شوم. از آمار مجردان.
جوایز و بازی بدردبخور و تماشایی بانو « داوودنژاد » را می گذارم کناری و دودستی می چسبم به موضوع فیلمنامه... به دغدغه اجتماعی که تابحال از آن سراغی گرفته نشد... به ازدواج در میانسالی... به چهار و نیم میلیون جنس مونثی که تنهایند هنوز.
و بعد دختران مجرد آشنایی که با چهل سالگی فاصله چندانی ندارند توی سرم صف می بندند... و دستم می آید که کم سهیلا نمی شناسم در زندگی ام!
سهیلاهایی با نیازهای عاطفی - روحی - جنسی که متاسفانه تا امروز به دلایلی تشکیل خانواده نداده اند و جفتی ندارند.
دعای خیر بدرقه غفاریِ کارگردان می کنم که بنای قصه ای را گذاشت که بیننده آنجا به مشکلات سن بالای ازدواج و پیامدهای تجرّد، عمیق بشود؛ به احساس تنهایی شدید، دلواپسی و نگرانی از آینده، به یار و همسری که اگر غایب باشد پازل زندگی ناقص است و درنهایت به مؤسسات همسریابی که همیشه نمی توانند مدینه فاضله باشند.
سهیلای فیلم جدا نمی شود از ذهنم... سی و هفت سالگی و موقعیت اجتماعی و استقلال و اندوه و سراسیمه گی اش... رفتاری که با آن، درشت و خوانا دارد جار می زند به حمایت احتیاج دارد... کسی را که نگذارد به بن بست برسد!
بعد از تماشای فیلمِ مهربان و پِرتلنگر و مسئولانه جناب کارگردان، به نظرم هم سهیلاهای کم سن و سال تر باید به خودشان بیایند و آینده نگری کنند و هم ما - تا دیرتر از دیر نشده -بجنبیم و سهیلاها را ببینیم و بشنویم.
انتهای پیام /
نظر شما