به گزارشگروه فرهنگی قدسآنلاین، حتی آن قدر به حساب مان نیاورده بودند که مثلاً یکی دو هفته مانده به برگزاری کنفرانس، به صورت محرمانه، شاه، نخست وزیر و دیگر مقامهای عالی رتبه ایران را خبر کنند! قرار بود ایران را پُل پیروزیشان کنند و چون اعتمادی به سران کشورمان نداشتند، با ژست و رفتاری فاتحانه، بیخبر آمدند و برایشان مهم نبود که آیا شاه، سران کشور، سیاستمداران و مردم ایران به اینکه پل پیروزی باشند و کنفرانسی تاریخی را میزبانی کنند، راضیاند یا ناراضی! فقط همان روز ورود، وقتی هواپیماهای حامل روزولت، چرچیل و استالین از فرودگاههای کشورشان به سمت تهران پریدند، به نخست وزیر – علی سهیلی – خبر دادند که: آماده باش... سران متفقین امروز به تهران میرسند!
پرش بلند
برخی از اسناد تاریخی مدعی شدهاند آلمانها و دم و دستگاه قدرتمند جاسوسی شان توانسته بودند پیامهای رد و بدل شده میان متفقین را رمزگشایی کرده و متوجه شوند که قرار است در تهران چه اتفاقی بیفتد. نام «عملیات پرش بلند» شاید به گوشتان خورده باشد. عملیاتی که قرار است جاسوسان و کماندوهای ویژه آلمانی برای ترور چرچیل، روزولت و استالین به تهران اعزام شوند و کار متفقین را در همین شهر تمام کنند. دستگاه اطلاعاتی شوروی سابق هم گویا موفق میشود رد آلمانیهایی را که به تهران رسیده و اوضاع را به هیتلر گزارش میکنند، بزند و در یک عملیات ضد جاسوسی آنها را دستگیر و عملیات ترور را با شکست مواجه کند. برخی دیگر از اسناد تاریخی همه این ماجرا را ساختگی و کار روسها میداند که تلاش داشتند وانمود کنند دستگاههای جاسوسی و ضد اطلاعاتی شان چقدر قدرتمند و با هوشاند. این اسناد معتقدند اگر طرح تروری وجود میداشت محال بود «استالین» که بیشتر از ۲۰ و چند سال از شوروی خارج نشده بود، حاضر شود پا به تهران بگذارد.
توافق فوق محرمانه
جنگ دوم جهانی داشت سال چهارمش را پشت سر میگذاشت. آلمان و متحدانش پس از پیشرویهای خیره کننده در سالهای نخست جنگ، حالا کفگیر قدرت نظامی و جهان گشایی شان به ته دیگ خورده بود. اروپاییها از ترس خرابی و ویرانی بیشتر قاره سبز، متحد شده بودند و آمریکا هم پا پیش گذاشته بود تا دوشادوش همپیمانان دیگر غربی، دمار از روزگار هیتلر دربیاورند و خودشان ابرقدرت بی رقیب جهان بشوند. آنها با ارسال تجهیزات و تسلیحات کمک کردند تا روسها، ارتش نازیها را پشت دروازههای استالینگراد و شهرهای دیگر روسیه زمینگیر کنند.
وقتی جنگ به روزهای بسیار حساس نزدیک شد و بوی الرحمنِ آلمان هیتلری به مشام رسید، آبان ماه سال ۱۳۲۲ آنتونی ایدن وزیر خارجه انگلستان، کاردلهال وزیر خارجه آمریکا و مولوتف وزیر خارجه در مسکو دیدار کردند و به صورت محرمانه قرار گذاشتند که سران کشورشان بزودی در تهران دیدار کنند و درباره پیروزی نهایی و پیامدهایش تصمیم بگیرند. انتخاب تهران برای این کنفرانس فوق محرمانه، پیشنهاد «استالین» بود. رهبر سبیلوی روس، پیش از آن اصرار کرده بود که این نشست در مسکو برگزار شود، «روزولت» اما بغداد را مناسبتر میدانست و«چرچیل» هم به اقتضای چرچیل بودنش حاضر نشده بود به مسکو برود و جایی در مصر را برای دیدار سه جانبه پیشنهاد کرده بود.
چرا تهران؟
«استالین» وقتی از برگزاری کنفرانس در مسکو نا امید شد تهران را پیشنهاد کرد. مردی که میگویند از سال ۱۹۱۲ پایش را از شوروی بیرون نگذاشته بود، نمیخواست در حساسترین روزهای جنگ، وقتی به نظر میرسید ارتش هیتلر در روسیه به زانو در میآید، چند روز پیاپی از کشورش دور باشد. تهران نزدیکترین محل امن به جبهههای جنگ بود و نیروهای روسی از مدتها پیش شمال ایران را در اشغال و اوضاع را تحت کنترل داشتند. برای انگلیسیها و آمریکاییها نیز تهران گزینه مناسبی بود. اول اینکه تقریباً تمام ایران در اشغال متفقین بود و در ضمن حضور ارتش انگلستان در ایران و گروههایی از نظامیان آمریکایی در تهران سبب میشد خاطرشان بابت بسیاری از مسائل امنیتی جمع باشد.
فقط میماند شایعاتی که درباره وضعیت امنیتی تهران وجود داشت و اطلاعاتی که نشان میداد جاسوسان و عوامل آلمانی در تهران حضور و نفوذی قوی دارند. به همین دلیل، استالین،ساختمان سفارت شوروی را برای برگزاری کنفرانس و اقامت سران متفقین در نظر گرفته بود. چرچیل و روزولت این را پذیرفته بودند چون نزدیکی سفارتخانه شوروی و انگلیس و همچنین واقع شدن آنها در منطقهای امن، کمک میکرد اقدامات امنیتی بخوبی انجام شود و زمینه حفظ جان سران این سه کشور فراهم شود. این را هم اضافه کنیم که برگزاری این کنفرانس در تهران، جایی که قرار بود بعدها سدی بشود در برابر نفوذ کمونیسم به غرب، خیلی هم به نفع آمریکا و انگلیس تمام میشد. آنها میتوانستند جای پایشان را در ایران برای سالهای پس از جنگ محکم کنند.
مارشال «یوسف ویساریونوویچ»
به روایتی فقط پنج نفر از مسئولان کشور آن هم در روز ورود سران متفقین در جریان ماجرا قرار گرفتند. این در حالی بود که این پنج نفر نمیدانستند ماجرا از چه قرار است و چرا قرار است استالین، چرچیل و روزولت به ایران بیایند. در اسناد و نوشتههای تاریخی، «محمدساعد مراغهای» وزیر خارجه وقت که از زمان قوامالسلطنه این سمت را در اختیار داشت، رفتار میهمانان قدرتمند را تحقیرآمیز توصیف میکند. «روی ماکسیموف» کاردار سفارت شوروی در یک ملاقات کاملاً محرمانه نخست وزیر ایران - سهیلی - را در جریان کلی کنفرانس قرار میدهد اما از تاریخ آن سخنی بر زبان نمیآورد. آنها نه نظر حاکمان ایران را درباره اصل برگزاری کنفرانس جویا شدند و نه در مورد حفظ امنیت و تشریفات از ایران درخواستی کردند. فقط روز چهارم آذرماه پس از ورود استالین نامهای از سوی سفیر شوروی به وزیرخارجه ایران میرسد که: «آقای وزیر، افتخار دارم به اطلاع شما برسانم امروز ۲۶ نوامبر مارشال اتحاد شوروی یوسف ویساریونوویچ (استالین) و کمیسر ملی امور خارجه... وارد تهران شدند...»!این در حالی است که یک روز بعد هم روزولت و چرچیل به طور کاملاً محرمانه وارد تهران میشوند اما نه وزیران خارجه آمریکا و انگلیس و نه هیچ یک از مسئولان سفارتخانه این دو کشور مانند روسها عمل نمیکنند و نامه و یا پیامی محرمانه به همتاهای ایرانی شان نمیفرستند. بهانه شان رعایت مسائل امنیتی است، اما واقعیت این است که آنها جایگاه و ارزشی برای ایران و مقامهای ایرانی قایل نیستند
. آمدهاند در یک کشور اشغالی، کنفرانس شان را برگزار کنند، نقشه بکشند، توافق کنند و بروند. بنابراین تعجبی ندارد که حتی کوچکترین توجهی به شاه ایران نکنند تا او مجبور شود خودش برای دیداری چند دقیقهای با آنها به سفارت شوروی برود و در راهروی سفارت ضمن خیر مقدم به چرچیل از او بخواهد پدر در تبعیدش را از جزایر موریس به جای بهتری منتقل کنند!
قول دادند و امضا کردند
تا مدتها بعد کسی از موضوع کنفرانس و تصمیمهای گرفته شده در آن نیز با خبر نمیشود. سران متفقین به تهران آمده بودند تا ضمن هماهنگی بیشتر با یکدیگر، استراتژی مشترک روزهای پس از جنگ را تعیین کنند. آنها برای رسیدن به پیروزی نهایی و بیرون راندن آلمان از روسیه و کشورهای اروپایی نقشه کشیدند و در ضمن بر سر منافعی که پس از جنگ باید به آن میرسیدند، نفت منطقه خلیج فارس، دو شقه کردن آلمان پس از جنگ، برگزاری کنفرانسهای بعدی برای یکسره کردن کار هیتلر و... توافق کردند.
البته در آن روزگار برگزاری چنین نشست مهم و سرنوشت سازی در تهران، اگرچه ایرانیها کوچکترین دخالتی در آن نداشتند، میتوانست برای کشورمان منافعی را هم به دنبال داشته باشد. از جمله اینکه متفقین حاضر شدند ایران را از فهرست کشورهایی که اشغال کردهاند، خارج کرده و از آن پس به چشم یک متحد به آن نگاه کنند. اعلامیه پایانی کنفرانس که شامل یک مقدمه، ۹ فصل و ۶ ضمیمه بود، استقلال و تمامیت ارضی ایران را تضمین کرد و تعهد قبلی انگلستان و شوروی را درباره تخلیه ایران به فاصله ۶ ماه بعد از پایان جنگ مورد تأیید قرار داد. هر سه کشور درخواستهای ایران در زمینه کمکهای اقتصادی پس از جنگ را پذیرفته و اعتراف کرده بودند که جنگ دوم جهانی آسیبهای گستردهای را متوجه ایران کرده است که به خاطر مشارکت این کشور در پیروزی بر فاشیسم جهانی باید این آسیبها را جبران کرد.
فقط روی کاغذ!
همه چیز اما انگار روی کاغذ ماند! اینکه ابرقدرتها چیزی را امضا کنند و بعد زیر امضاهایشان بزنند فقط به قرن ۲۱ و برجام مربوط نمیشود. حتی روسها که «استالین» شان در روزهای کنفرانس تهران برخورد گرمتری با شاه ایران داشت و در کاخ مرمر به دیدارش رفته،گفته و خندیده بود، پس از پایان جنگ حاضر نشد ارتش روسیه را براحتی از ایران خارج کند. غائله خودمختاری در آذربایجان و کردستان را حمایت کرد و ۳ سال بعد از امضای اعلامیه کنفرانس تهران به شرطی حاضر شد از ایران خارج شود که در منافع نفتی چاههای شمال ایران شریک باشد و اعضای حزب توده نیز در کابینه دولت ایران حضور داشته باشند! آمریکاییها هم زمانی نیروهایشان را از ایران خارج کردند که دو شرکت آمریکایی موفق شدند امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در بخش هایی از ایران را بگیرند. انگلیسیها هم پا به پای آمریکاییها درایران و قراردادهای نفتی محرمانه حضور داشتند تا نمایندگان شرکت «داچ شل» بتوانند سهم خود را از قراردادهای نفتی بگیرند. بعد از آن وقتی نظامیانشان را از جنوب ایران خارج کردند که توانسته بودند عوامل داخلی خودشان را در کابینه و پستهای مهم جاسازی کنند. در واقع، ایران آن روزگار داشت هزینههای «پُلِ پیروزی شدن» را میپرداخت!
انتهای پیام/
نظر شما