به گزارش گروه فرهنگی قدس آنلاین، سیده فاطمه موسوی، شعر جدیدی را در وصف بحران یمن سروده و برای انتشار در اختیار قدسآنلاین قرار داده است که آن را در ذیل با هم میخوانیم:
چه بلایی سر انسان معاصر آمد
که غم جنگ سراغ من شاعر آمد
قلم انگار تفنگ است به دستم، چه کنم؟
من روایتگر یک فاجعه هستم، چه کنم؟
آن طرف چادری افتاده میان خون است
این طرف از دل آوار، سری بیرون است
این طرف تر پدری مات سری بی بدن است
این صدایی که شنیدید صدای یمن است
چشم واکن! یمن امروز همان کرب و بلاست
دور تا دور پر از خیمه ی وهابی هاست
جای گل بر تن این خاک، کفن افتاده
شمر این بار گذارش به یمن افتاده
رسم کودک کشی از کرب و بلا ماند به جا
نطفه هاشان همه از آل زیاد است این ها
یک به یک حرمله و شمر و سنانند این ها
لکه ی ننگ به دامان جهانند این ها
آری این قوم همان است که در می شکند
شیعه این بار ولی از همه سر می شکند
شک نکن بار گرانی ست به تن سرهامان
زنده باشیم و بمیرند برادرهامان؟!
علتی دارد اگر ما بوجود آمده ایم
درپی ریشه کنی آل سعود آمده ایم
ای شما که همه از نسل ابوسفیانید
ما شهادت طلبان را ز چه می ترسانید؟
آن که می ترسد از این جنگ شمایید نه ما
آن که شد قافیه اش تنگ شمایید نه ما
ما که انگشترمان نیز عقیق یمن است
ما که پیراهن مهمانی مان هم کفن است
ما که با روضه ی عباس، علم ساخته ایم
بیخ گوش خودتان سنگر- کم ساخته ایم؟
ما که از روز ازل میل شهادت داریم
ما شهیدان به گل سرخ ارادت داریم
ما شهیدیم در این غائله، عشق است گواه
به همین زودی ها قدسیم...انشاالله
سیده فاطمه موسوی
انتهای پیام/
نظر شما