تحولات منطقه

هرجا عدالت باشد به اسلام نزدیک است و هرجا عدالت نباشد، هرچقدر مناره مسجد هم ساخته شود فایده‌ای ندارد. مگر بنی‌امیه کم مسجد ساختند؟ عدالت اصل است و از عدالت مهم‌تر قسط است و ما هنوز با آن‌ها خیلی فاصله داریم

عدل  و قسط هدف اصلی انقلاب اسلامی است
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

به گزارش گروه فرهنگی قدس‌آنلاین ،  دکتر محمد رجبی در نخستین نشست از سلسله جلسات «بازاندیشی نظریه تاریخی انقلاب اسلامی؛ تأملات نظری و روش‌شناختی» که در پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی برگزار می‌شود، با طرح این پرسش که «آیا ما انقلاب کرده‌ایم که فقط دارو و موشک و... بسازیم؟» گفت: «اگر ما مواردی از پیشرفت‌ها و دستاوردها را در پاسخ به چرایی انقلاب‌مان نام ببریم، خواهند گفت کشورهایی بوده‌اند که بدون انقلاب، همین دستاوردها و شاید خیلی بیشتر از آن را داشته‌اند». به اعتقاد وی «از ۲۲بهمن ۱۳۵۷ به این طرف، ما مرتب حرکت کردیم؛ بالا و پایین رفتیم؛ زمین خوردیم و بلند شدیم؛ درست مانند یک رودخانه. مهم این است که نگذاریم این رودخانه که به دریا منتهی می‌شود، خشک شود». دکتر رجبی با یادآوری شعار «تا انقلاب مهدی نهضت ادامه دارد...» بر فراموش نکردن آن تأکید کرد و افزود: «بنا بر این شعار، کار انقلاب ما هنوز ناتمام است؛ فکر نکنیم کار تمام شده است. ما در ۲۲بهمن ۱۳۵۷ مانع سیاسی جریانی را که در یک فرایند طولانی به پیروزی انقلاب منجر می‌شود، از سر راه برداشتیم؛ لذا ما هنوز در حال انقلاب هستیم».

■ موضع انقلابی با روش‌های متفاوت

پس از پیامبر اسلام(ص)، شیعه با به رسمیت نشناختن وضع موجود، عملاً یک موضع انقلابی داشته و اعتقاد داشته است که وضع موجود باید به کلی دگرگون شود؛ اما روش شیعه در طول تاریخ متفاوت بوده است و سیره متفاوت اهل‌بیت(ع) بر این ادعا صحه می‌گذارد. امام حسین(ع) قیام می‌کند؛ امام حسن(ع) مجبور به صلح می‌شود؛ امام باقر و امام صادق(ع) به بیان اصول مبنایی «آنچه باید باشد و آنچه نباید باشد» می‌پردازند و... بنابراین اعتراض به وضع موجود وجه اشتراک همه است اما با روش‌های مختلف. البته با توجه به فرقه‌سازی‌های صورت گرفته، یک فرایند روشن تاریخی که بتوان به عنوان خط سیر انقلاب دنبال کرد، در میان شیعیان وجود ندارد. در تاریخ شیعه حرکت‌هایی ضد وضع موجود کم نداشتیم، اما این حرکت‌ها غالباً تحت ولایت امام معصوم نبوده است؛ مانند قیام زید یا قیام محمد نفس زکیه که حتی حاضر بود امام را به خاطر اینکه از او پشتیبانی نکرده، بکشد.

امام حسن عسکری(ع) در تحف‌العقول طی نامه‌ای به شیعیان می‌فرمایند که شما شیعیان باعث رنج ما شدید؛ از طرف معصومین گله زیاد است از شیعیان ظاهری و کسانی که می‌گویند ما پیرو اهل‌بیت(ع) هستیم. ۶ نفر از همین شیعیان از مدینه به دیدار امام رضا(ع) در مرو رفتند؛ تا چند روز که ادعای شیعه بودن داشتند پذیرفته نشدند اما وقتی خود را دوستدار امام معرفی کردند، امام ایشان را پذیرفتند و علت را برایشان توضیح دادند. شیعه یعنی پیرو، یعنی پا جای پای امام گذاشتن، یعنی من هر جایی که هستم ببینم امام رضا(ع) چه می‌کرد، من هم دقیقاً مانند ایشان عمل کنم؛ کدام‌یک از ما این‌طور هستیم؟

■ انقلاب سربداران در راستای نظریه ظهور

در تاریخ تشیع قیام زیاد داریم؛ یکی از قیام‌ها که ویژگی‌های یک انقلاب را دارد، انقلاب سربداران است. روس‌ها و مارکسیست‌ها درباره این انقلاب زیاد نوشته‌اند ولی متأسفانه ما درباره آن کم می‌دانیم. نظریه تاریخی شیعه به ظهور امام زمان(عج) و تغییر کلی جهان منتهی می‌شود و سربداران این نظریه را دنبال کردند. جالب است که آن‌ها متصوفه و شیعه بودند، از سلسله بسطامیه، که در مقابل مغول قیام کردند و گفتند که می‌خواهیم نمونه حکومت امام زمان(عج) را بسازیم. کتاب «عروج و خروج سربداران» و کتاب «نهضت سربداران» را ببینید؛ در کتاب دوم آمده است که آن‌ها چنان حکومت و عدالتی را برقرار کردند که مردم شب‌ها درهای خانه‌هایشان را باز می‌گذاشتند و با آرامش می‌خوابیدند؛ یا وقتی به سفرهای طولانی می‌رفتند، همسایه‌ها به گوسفندها و ماکیان آن‌ها رسیدگی می‌کردند؛ به‌طوری که تعدادشان دو یا چند برابر می‌شد. آن‌ها وقتی خواستند برنامه انقلاب را تنظیم کنند، از فقهای لبنان کمک گرفتند؛ از شهید اول قانون فقهی خواستند و ایشان کتاب لُمعه را فرستاد که مناسب نظام انقلاب نبود؛ چون محل انقلاب و محل نوشتن قانون دو کشور جدا بود. سرانجام، این انقلاب به علت مسائل نفسانی و نبود ساختارهای محکم دچار اختلافات درونی شد و رفته رفته از هم پاشید.

■ از رنسانس صفویه تا مشروطه قلابی

دیگر خبری از انقلاب نیست تا انقلاب مرعشی‌ها که توسط قوام‌الدین مرعشی که هم فقیه و هم عارف بود، شروع شد. او هم مانند سربداران از سلسله بسطامیه بود و با حرام کردن خرید و فروش زمین‌های بایر، یک شبه فئودالیسم را برچید. صفویان جانشین آنان شدند. آن‌ها هم متصوفه بودند ولی فاقد اندیشه‌های مرعشی‌ها و سربداران. آن‌ها توانستند تشیع را مذهب رسمی کشور اعلام کنند. سپس از علمای لبنان درخواست کردند که به ایران بیایند و به این ترتیب رنسانسی در دوره صفویه شروع شد و با آن حداقلی که در سربداران و مرعشیه بود، فاصله داشت. بعد از فروپاشی صفویه به دست افغان‌ها، سلسله‌های افشاریه، زندیه، قاجاریه و پهلوی روی کار آمدند. در تمام این مدت، در گوشه و کنار قیام‌هایی علیه ظلم اتفاق می‌افتاد ولی به عنوان یک نظریه انقلابی که تکوینش به امروز برسد، مطرح نبود.  وقتی در دوره جدید، انقلاب فرانسه به وقوع پیوست و نظام سلطنتی به نظام جمهوری تبدیل شد، دنیا تکان خورد؛ علمای شیعه هم به فکر ایجاد یک نظام مناسب افتادند اما یک نظام سیاسی، نه یک نظام اجتماعی و تمدنی که بتواند همه چیز را تغییر دهد. البته عده‌ای نگذاشتند به نتیجه برسد؛ با توطئه فراماسونری، مشروطه قلابی را جایگزین انقلاب مردم کردند و بنابراین اوضاع تغییری نکرد و همان شاهزاده‌ها به عنوان وکیل در مجلس نشستند. آن قدر مشروطه مسخره بود که شیخ فضل‌الله نوری را شهید کردند به این بهانه که مخالفت ایشان با مشروطه به نفع استبداد تمام شده است. در حالی که وقتی طرفداران مشروطه وارد تهران شدند، با عین‌الدوله که قاتل مشروطه‌خواهان و صدراعظم سابق مستبدان بود، عکس یادگاری گرفتند و دو دوره او را صدراعظم انقلاب کردند!

■ استبداد به اسم مشروطه!

مشروطه به آنجا رسید که در زمان رضاشاه هر بار طرحی را به مجلس می‌آورد، منتظر می‌نشست و می‌گفت: «بگویید زودتر این را تصویب کنند قبل از این که بگوییم در این طویله را گل بگیرند». در دوران پهلوی دوم، شاه شد مؤسس و رئیس حزب، در حالی که هیچ پادشاه مشروطه‌ای قانوناً نمی‌توانست به‌طور مستقیم وارد مسائل سیاسی شود، چه برسد به اینکه حزب تشکیل بدهد و بشود رئیس حزب. سرانجام مردم از ظلم به ستوه آمدند، چون فشار رژیم پهلوی زیاد شده بود؛ ساواک مفهوم جرم سیاسی را گسترش داده بود و علاوه بر تعداد زیاد کشته‌شدگان در اعدام‌ها و زندان‌ها و خیابان‌ها، از هر قشری در زندان‌ها فراوان بود. این همه باعث هیجان و غلیانی در جامعه شد که با وجود رهبری مانند امام خمینی(ره) که تقدسی ویژه داشت، مانند توفانی سد رژیم را شکست.

■ «عدل و قسط» مهم‌ترین هدف انقلاب اسلامی

سال ۱۳۵۹ که دانشگاه‌ها تعطیل شد، من سؤال ساده‌ای مطرح کردم که نه آن زمان و نه تا به حال، کسی جواب نداده است و آن سؤال این است که «از آنجایی که انقلاب یعنی زیر و رو شدن، نفی یک چیز و اثبات چیز دیگر، ما چه چیزی را می‌خواهیم نفی و محو کنیم و چه چیزی را می‌خواهیم به جایش بگذاریم»؟

هدف ما از انقلاب چه بود؟ ما می‌خواستیم انقلابی بسازیم که تا نهضت حضرت مهدی ارواحنافداه ادامه یابد. امام مهدی(عج) قرار است چه کار بکند؟ جایی نگفته‌اند که امام می‌آید تا همه را مسلمان و شیعه کند؛ اما این را گفته‌اند که ایشان می‌آید تا عدالت و قسط را برقرار کند؛ عدالت یعنی عدم تبعیض و قسط یعنی عدالت حقیقی که مورد رضایت خداست. وقتی قسط و عدل در دنیا اجرا شود، مردم خود به خود به طرف اسلام می‌آیند. علت اینکه در اصول دین بعد از توحید، عدل است همین است؛ چون خدا عادل است، برای هدایت ما پیامبر فرستاده است؛ مسئله امامت و معاد هم به عدالت خداوند برمی‌گردد.

هرجا عدالت باشد به اسلام نزدیک است و هرجا عدالت نباشد، هرچقدر مناره مسجد هم ساخته شود فایده‌ای ندارد. مگر بنی‌امیه کم مسجد ساختند؟ عدالت اصل است و از عدالت مهم‌تر قسط است و ما هنوز با آن‌ها خیلی فاصله داریم. امام خمینی(ره) فرمودند: اگر ما درست حرکت کنیم، حداقل سه نسل دیگر باید بگذرد که بگوییم انقلاب کردیم.

آنچه باید ثمره انقلاب اسلامی باشد، عدالت به معنای عام است؛ نه تنها در دادگاه‌ها بلکه در همه چیز. اگر به اینجا رسیدیم، می‌توانیم بگوییم جلو رفتیم؛ بنابراین ما در حال انقلاب هستیم و انتقادها هم در همین مسیر است. باید از سیاست‌بازی بیرون بیاییم و حقیقت را بگوییم. این انتقادها رحمت است تا از ساده‌لوحی خارج شویم و ان‌شاءالله در مسیر اصلی انقلاب اسلامی که اجرای عدالت و قسط است، قرار بگیریم و تا نهضت مهدی موعود امتداد پیدا کنیم.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.