به گزارش گروه سیاسی قدسآنلاین، هوا سرد بود. هنوز حالم از اخبار نماینده سراوان بد بود. دوستی قدیمی زنگ زد. حال او هم خراب بود. بنا شد برویم جایی که هر دو بهتر شویم. رفتیم به یک مرکز نگهداری جانبازان اعصاب و روان در یکی از فرعیها و اوایل بلوار شهید رستمی. نزد رفقای سالهای جنگ، پیش آن هایی که حالا هر کدام مغموم و فراموش شده در گوشهای از این شهر شلوغ نفس میکشیدند، جانبازان جنگ مظلومند و جانبازان اعصاب و روان در میانشان مظلوم ترین. تا قبل این دیدار خود من هم درک درستی از این مظلومیت نداشتم. جانبازان قطع عضو مظهر مقاومتند، حتی با دست و پای قطع شده بر روی ویلچر و نماد اعتبار و غرور در دفاع مقدس. اما هر کدام شما که درون همین سطور را میخوانید با شنیدن تعبیر «جانبازان اعصاب و روان» چه چیزی به ذهنتان متبادر میشود؟ حالا پی بردید چرا میگویم مظلوم ترینند و تازه این اول کار است و یک از هزار.
این گروه از جانبازان اغلب با بیمهری خانوادههایشان روبه رو میشوند. تعیین درصدهای آنها چندان آسان نیست. شاید یک جانباز که عوارض روانی جنگ آزارش میدهد، از نگاه پزشکی رایج، برای مثال تنها پنج درصد جانبازی بگیرد. چون اغلب اینها کاملاً سالم و از سویی برخلاف تصور رایج مهربان و بیآزارند. طبق قوانین امکاناتی که به یک جانباز پنج درصد تعلق میگیرد، بسیار ناچیز است. اما همه ما میدانیم که اغلب با یک درصد اختلال روانی هم، فرد توانایی کار کردن و تأمین خود را ندارد. در چنین وضعی خانوادههای این قبیل جانبازان به تعبیر یکی از پرسنل همین مرکز، وضع پیچیدهای پیدا میکنند. سرپرست خانوار به سبب آنچه در جنگ بر سرش آمده، مثلاً از کار افتاده شده ولی خدماتی که نیازهای حداقل خانواده وی تأمین شود به وی داده نمیشود. بدیهی است عوارض روحی روانی فرد سبب اختلالات عاطفی و کشمکشهایی نیز در جمع خانوار باشد. نتیجه آن خواهد شد که اعضای این قبیل خانوارها با یک همسر یا فرزند و برادر و یا پدری مواجهند که از یکسو هیچ گونه شغلی ندارد، هیچ گونه درآمدی ندارد یا آنچه بنیاد برای درصد جانبازیاش میدهد، بسیار ناچیز است و از سوی دیگر نگهداری از او آسان نیست؛ بنابراین کم کم او را طرد میکنند. خدا میداند اگر سر این زخم را باز کنم، چه قصههای جانسوزی برای گفتن هست، فقط خدا میداند.
تقریباً تمام شاخههای جانبازان گروههای پیگیری دارند، جز جانبازان اعصاب و روان. در رسانهها و در بخش فرهنگی جنگ هم هیچ ردپایی از از اینها نیست. آقای دکتر موسوی، ریاست همین مرکز، دقیق میگفت که این یک مسئله ملی است و باید از این چشمانداز به آن نگاه کرد... نظیر هر جای دیگر اوضاع آشفته تأمین بودجه گریبان اینها را هم گرفته است. طبق قانون برای مثال به جانبازان بالای 25 درصد امتیازی تعلق گرفته، همان را به جانباز 25 درصد دیگری که امروز پیگیر کارش است، نمیدهند و میگویند اعتبار نداریم. برخی از اینها پروندههای خاص و بسیار پیچیدهای هستند. مشکلات عدیدهای دارند که حل آنها نیازمند بودجهای است که اعتبار آن نیامده، برخی میان دو مجموعه سرگردانند. جانبازی را آنجا دیدم که سال هاست به خاطر اختلاف نظر آموزش و پرورش (ایشان کارمند آنجا بوده) و بنیاد شهید و جانبازان، در اینجا رها شده و بلاتکلیف بود. جانبازی از مهاجران عزیز افغانستان را دیدم که با وجود شرکت، مجروحیت و جانبازی در جنگ میهنی ما، در حالی که دیگر پیرمردی شده بود، هنوز نتوانسته تابعیت برای خانوادهاش بگیرد. جانبازی دیدم که...
خیلی سعی کردم این مطلب عاطفی نشود وگرنه خدا میداند چه از آب درمیآمد. آقای نماینده مجلس! به جای دلال واردات خودرو یکی از این بچهها را توی ماشینت بنشان و برو به اداره مربوط و برای حل مشکلش دعوا کن، براستی چرا هیچ کدام این خادمان مدعی از این کارها نمیکند؟ به خدا نصف مبلغ یکی از کوچکترین پروندههای اختلاسها مشکل جانبازان اعصاب و روان را در سراسر کشور حل میکند. چرا این را میگویم؟ ما در کشور 9 بیمارستان مربوط به این عزیزان داریم. بخش عمدهای از این جانبازان در این مراکز عضو ثابتند و از میان اینها باز تعداد اندکی هستند که دچار مشکلات معیشتی و مسائل مشابهند. شاید سرجمع شوند 100 نفر، 200 نفر، اصلاً 1000 نفر، آیا سرزمینی با این عظمت در بدترین شرایط اقتصادی هم که باشد توان تمشیت و حل مشکل 1000 قهرمان خود را ندارد؟ به خدا رقم مورد نیاز در برابر بسیاری از بودجهها قطرهای بیش نیست.
مدیران این مرکز برخی پیشنهادات بسیار حساب شده هم داشتند که برخی از نظر من واقعاً طلایی بود و من حیران بودم چرا اجرای آنها تاکنون مدون و مصوب نشده است. برای مثال میگفتند بستری شدن جانبازانی که بهدلیل نداشتن درآمد رها شدهاند، حال آن را بدتر میکند و از سویی، خدمات سرانه بیمار بستری برای مرکز به طور سرانه گاه تا ماهی 8 میلیون تومان هزینه دارد. اگر بشود یک چهارم این مبلغ را برای هزینههای نگهداری به خانواده فرد داد، آنها با افتخار پذیرای اویند و قطعاً چنین جانبازی در کنار خانواده بسیار حال مناسب تری دارد. اما اکنون با چهار برابر هزینه، در تنهایی و مشکلات بیمارستان بستری و دور از خانواده، هر روز دردهای جدیدی هم به دردهای قبلیاش افزوده میشود. بگذارید نوشته سادهام را خطاب به همه تمام کنم، آقای رئیس جمهور! آقای وزیر فلان! آقای نماینده مجلس! آقای رئیس فلان سازمان اقتصادی یا فرهنگی یا هر چی! آقای استاندار! آقای شهردار!ای عزیز وای هر آن کس که این سطور را میخوانی! این دسته گلهای پژمرده را نگذارید پرپر شوند، وظیفه رسیدگی به این قهرمانان فقط با فلان بنیاد نیست. شما هم مسئولی و در زمان بسیار سختتر از امروز باید پاسخگو باشی، بترس از فردا!
انتهای پیام/
نظر شما