تحولات منطقه

۱۹ دی ۱۳۹۷ - ۱۶:۵۷
کد خبر: ۶۳۸۷۷۵

در بزنگاه مصیبت دست ها جای هزار کلمه و جمله می توانند حرف بزنند.

زمان مطالعه: ۲ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، دست ها را دستِ کم نگیریم، آنها کارشان را خوب بلدند، می‌توانند گاه شیرازه ات را بشکافند و آدم دیگری از قالب ات بیرون بکشند، اصلا توان دارند یک تنه زیرورو کنند جهانت را.

مثلاً از عهده شان برمی آید شبی در پاییز که ساعت هنوز دارد ۱۰ را نشان می دهد، شماره ات را بگیرند با خبری جگرسوز، می توانند توی سرت، سیاهچاله بسازند، زُلف هایت را چنگ بزنند.

دست ها از پس خیلی کارها برمی آیند که شاید تابحال به ذهن خطور نکرده باشد... آنها ابرقدرت اند، می توانند زیپ از کاوری بکشند که آنجا، گوهری به نام پدر در خواب ابدیست.

می توانند از دستمال کاغذی های تعارفی بردارند و بروند سوی دست هایی که برای تسلا آمده اند.

آنها می توانند جایی را بچسبند که وقت تشییع، سرنگون نشوی و بعد آدم ها را کنار بزنند دانه دانه و تو را برسانند به تابوت، بر بالین مردی که فقدانش، دق ات خواهد داد و بی گمان نور دیده ات را خواهد بُرد.

دست ها می توانند نوازش کنند جسم نازنینی را که دیگر سرد است و کالبدش، روح ندارد، دست ها جای هزار کلمه و جمله می توانند حرف بزنند در بزنگاه مصیبت.

دست ها،دست ها، دست ها، دست ها دنیایشان رازآلود است، آنها را دستِ کم نگیریم.

شاید گاه بی خیال پاک کردن اشک های بی امان شوند، بی خیال مژه های خیس اما می لرزند و از پس نگه داشتن مفاتیح در گورستان برمی آیند.

دست ها، قبر هم می کنند... بیل می زنند و بیل می زنند و تقلاکنان بالا و پایین می روند تا خانه ای در دلِ خاک مهیا شود.

آنها پای ثابت اقامه نمازند به وقت برگ ریزان پاییز... به وقت درد، اندوه، هجران، تنهایی، مرگ.

مُشت مُشت خاک برمی دارند و به نیت خاطرات از خود بی خود می شوند و آغوش شان را از لباس و عینک مردی که بی خبر رفته است پُر می کنند.

دست ها را بشناسیم، آنها در واویلای دلتنگی و جدایی موهبت اند، مثلاً وقتی پدرها بار سفر می بندند، من فهمیده ام دست ها باوفایند و صاحبان شان را جا نمی گذارند.

واگویه یک: آقاجانم، زیاد خرمالو دوست داشت. (بیا جانِ جانانم! بگذار مرگ چند دقیقه بیشتر معطل بماند.)

دو: حالا در این فصلِ گسِ پُربرگ قدم نمی زنم، هوا تازه نمی کنم، شعر نمی خوانم و به هفت میلیارد آدم کره زمین التفاتی ندارم؛ به جایش قرار است با حسرت بایستم روبروی درخت سرخی که دستی آشنا دور و برش نمی گردد.

انتهای پیام /

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.