حالا در میانه رقص عاشقی میدان نبرد؛ نه خبری از فرمانده لشکر ۵ نصر؛ حاج باقر قالیباف بود که زیر سرم در بیمارستان صحرایی عقبه میدان، داشت اندک اندک جانی تازه میگرفت و نه از جانشین لشکر یعنی محمد فرومندی که با سوت ترکش خمپارهای حالا پرندهای شده بود در دل آسمان، تا آسمانیها مشتاقانه صدای بال زدنش را با گوش جان بشنوند. سعید رئوف که از عروج ملکوتی همرزمش عصبانی شده بود؛ فریادی کشید و گفت: قرار نبود محمد فرومندی در وسط میدان باشد. قرار بود جانشین لشکر از ستاد؛ هدایت و هماهنگی عملیات را بر عهده گیرد! و در این آوردگاه کسی صدای محزون بیسیم چی را نشنید که شهید فرومندی را مخاطب قرار داد و آرام گفت: راستی فرمانده! وقتی که رفتی؛ بوی یاس، دشت را پر کرد!
به گزارش خبرنگار ما؛ واحد مخابرات و الکترونیک(جنگال) یگانهای رزم در دوران دفاع مقدس- که اغلب با عنوان بیسیم چیها شناخته میشوند- نقش بسیار مؤثری در مدیریت جنگ داشته است به گونهای که برخی از کارشناسان نظامی از آن به عنوان رکن چهارم جنگ یاد نمودهاند. به همین بهانه و در سالگرد عملیات غرورآفرین کربلای ۵ و سالگرد شهادت سردار مشهور خراسانی شهید محمد فرومندی پای خاطرات شماری از پیشکسوتان و یادگاران واحد جنگال ومخوال(مخابرات و الکترونیک) لشکر ۵ نصر نشسته تا برگ زرین دیگری از حماسهها و رشادتهایشان را به رشته تحریر درآوریم. گفتوگوی این محفل خاطرهگویی ناخواسته در دو بخش شکل گرفت. بخش اول بیان تاریخچه واحد «جنگال» سپاه در خراسان بزرگ از زبان عباس فکوری نخستین فرمانده این واحد بود که خوانش آن را به فرصت دیگری موکول مینماییم و بخش دوم ذکر خاطرات عملیات کربلای ۵ از زبان بر و بچههای این واحد در لشکر ۵ نصر است که بخشی از آن در قالب روایت شهادت شهید فرومندی در ابتدای گزارش به آن پرداخته شد و آنچه در ادامه میخوانید دیگر خاطرات این عزیزان پیرامون همین موضوع است.
نقش جنگال یا مخوال لشکر ۵ نصر در کربلای ۵ چگونه بود!؟
عباس فکوری (از نخستین مسئولان واحد جنگال سپاه خراسان بزرگ) : در کربلای ۵ بایستی بر یکی از ابتکارات خلاقانه بچههای واحد مخوال لشکر ۵ نصر تأکید ورزید که بیانگر نقش و اهمیت (باسیم) در میدانهای نبرد ۸ سال دفاع مقدس است. مقدمه اینکار در کربلای ۴ طراحی و پیاده سازی شده بود، اما در کربلای ۵ با توجه به تجربه کربلای ۴ مورد اعتماد و باور سردار قالیباف فرمانده لشکر ۵ نصر قرار گرفت به گونهای که وی بارها تأکید میکرد که ما در لشکر ۵ نصر مشکلی به نام مخابرات نداریم.
این خلاقیت و ابتکار به چه نحوی بود!؟
میشود گفت تا قبل از کربلای ۴ ما ترنجر یا همان نهرکن و شیارکن به منظور تقویت شبکه باسیم در میدانهای رزم نداشتیم. از طرفی شبکه بیسیم همواره در معرض تهدید و شنود است و مخاطرات زیادی دارد. اتفاق خوبی که افتاد؛ برای اولین بار رفتم و یک بولدوزر از واحد مهندسی گرفتم که عقب این بولدوزر یک نهرکن داشت(نهنگ میگفتیم). به صورت شبانه و به طور طاقت فرسا در تیررس دشمن اقدام به حفر شیار و نهر کردیم. برای اینکه در روز دشمن متوجه تغییرات زمینی نشود و بویی نبرد؛ بنابراین بلافاصله پس از جانمایی سیمها، روی نهر و شیار خاک ریخته میشد. در کربلای ۴ سردار قالیباف آمد و گفت: فکوری! اگر باسیم نخواهیم چه کسی رو باید ببینیم!؟ به وی گفتم: نقش باسیم و اهمیت آن خیلی تعریف نشده، لذا صبوری به خرج دهید. خلاصه یک شبکه ارتباطی باسیمی گستردهای برقرار کردیم بین قرارگاه و لشکر، لشکر به گردانها و حتی تا نقطه رهایی یا همان «لجمن» – لبه جلویی منطقه نبرد- کابل کشی کرده بودیم! یعنی حالا فرمانده میتوانست حتی از سنگر «لجمن» با تلفن مکالمه کند و دیگر دشمن نتواند شنود داشته باشد. یادم هست که روزی دشمن سخت منطقه را بمباران کرد. سردار حسین باقری- فرمانده قرارگاه توحید- من را دید و گفت: فکوری! چیکار میکنی!؟ تمام کابلهای شبکه باسیم ما زیر بمباران قلع و قمع و قطع شده است. به وی گفتم اما تمام شبکههای باسیمی ما همه سالم و ارتباط برقرار است! در کربلای ۵ چندین کیلومتر شبکه ارتباط باسیمی مستحکمی به همت بر و بچههای مخوال شکل گرفت.
نحوه شهادت شهید فرومندی به چه صورت بود!؟
فکوری: شب عملیات به اتفاق سردار قالیباف آنقدر جلو رفتیم که در تیررس مستقیم گلوله تانکهای بعثیها قرار گرفتیم. نورافکن روشن کرده بودند و بشدت تیراندازی میکردند. سردار قالیباف دستور داد که یک سنگر مطمئن برای فرماندهی پیدا کنم. زیر آتش شدید دشمن، جلوتر رفته و سنگری درست و حسابی به جای مانده از عراقیها پیدا کردم که جنازههای بعثیها درون سنگر روی زمین افتاده بود. از پای جنازهها گرفته و یکی یکی بیرون سنگر بردم. سردار قالیباف به اتفاق تعدادی بی سیم چی مستقر شدند. حدوداً دو ساعتی مانده به اذان صبح که سردار قالیباف حالشان به هم خورد و حالت تهوع شدیدی داشتند. هوا تاریک بود. سردار قالیباف رو به من کرد و به مزاح گفت: «خدا مرگ ندهد این مقدم رو! (مسئول تدارکات)». نگو که همبرگر و چیپس سیب زمینی شام شب، فاسد شده بودند؛ بنابراین سردار قالیباف دچار مسمومیت غذایی شدیدی شد به طوری که مجبور شدیم وی را به عقب انتقال دهیم. سردار قالیباف به من گفت که فکوری! برو محمد فرومندی رو پیدا کن و چون به مسیر آگاهی؛ ببرش جلوی خط.
دکتر سید کاظم موسوینژاد (از نیروهای مرکز پیام) : وقتی شهید فرومندی به جای سردار قالیباف به خط مقدم آمد و عهده دار فرماندهی شد؛ پیشنهاد داد از بچهها سرکشی کنم. قسمتی به نام کاسه شکل گرفته بود. یعنی گرچه نیروهای لشکر جلو رفته و خط شکسته شده بود، اما بعثیها به صورت نعل اسبی ما را محاصره کرده بودند. اینجا خیلی اذیت شده و از پشت ما را میزدند! از شدت آتش دشمن؛ به اتفاق آقای فکوری و اشرفی حسینی (حفاظت و اطلاعات) و شهید فرومندی داخل کانالی برای عبور شدیم. به انتهای کانال که رسیدیم شهید فرومندی دستور داد؛ همه متوقف شده و جلوتر نیایند. به محض خروج وی از کانال ناگهان همهمهای در گرفت. اشرفی حسینی رو دیدم که به سرعت دوید و گفت که فرومندی ترکش خورده!. یک ترکش گلوله توپ سینه شهید فرومندی رو شکافته بود. خود اشرفی حسینی به سرعت پشت موتور سیکلتی قرار گرفت. شهید فرومندی را پشت وی قرار داده و به اتفاق شهید رضا خضرایی به عقب حرکت کرد. حدوداً ساعت ۷ الی ۸ صبح بود.
مرتضی عطایی(مرکز پیام لشکر ۵ نصر) : بنا به دستور سعید رئوف – فرمانده واحد طرح وعملیات لشکر ۵ نصر- بعد شکستن خط به آن ور آب رفتیم. یکدستگاه بیسیم؛ پشتم انداخته و با قایق حرکت کردیم. به خاطر شدت آتش دشمن مجبور بودیم از کانالی عبور نماییم که مملو از جنازههای متورم بعثیها شده بود. همین باعث کندی حرکت ما میشد. جنازهها مثل بادکنک باد کرده و از روی جنازهها به دشواری عبور میکردیم. رئوف گفت که از کانال بیرون بزنیم. به محض خروج از کانال و رسیدن به نعل اسبی با آتش شدید دشمن روبه رو شده و مجبور شدیم مجدد داخل کانال شویم. در این لحظه سردار سید حسین موسوی با ارتباط بیسیمی و به صورت رمز، خواستار اعلام موقعیت مکانی ما شد. رمزآلود و کدگذاری شده؛ اطلاعات مکانی داده شد. سردار موسوی گفت: به آقای سعید رئوف بگویید که به فلان سنگر برگردد، چرا که آقای فرومندی منتظر شماست. آقای رئوف کمی برافروخته شد و گفت: «چرا حاج آقا (فرومندی) جلو آمده!؟ قرار نبود که خط مقدم بیاید. قرار بود از همان قرارگاه پشتیبانی به هدایت عملیات بپردازد. همانجا باشند تا الحاق صورت گیرد و به فوریت عقب میآییم». حدود ۱۰ دقیقه از این مکالمه نگذشته بود که صدای سردار موسوی از پشت بی سیم به گوش رسید که تقاضای آمبولانس میکرد. سؤال ایجاد شد که آمبولانس برای چی!؟ دقایقی بعد که برگشتیم؛ متوجه شهادت شهید فرومندی شدیم.
عباس فکوری:.... با تویوتا کالسکه فرماندهی که تعدادی بیسیم نصب کرده و در حکم قرارگاه تاکتیکی سیار فرماندهی بود؛ دنبال شهید فرومندی رفته، وی را سوار کردم. از قضا علایم مسمومیت غذایی مثل حاج باقر قالیباف در حالت خفیفتر دامنگیرم شد! فراموش نمیکنم که شهید فرومندی توصیه دلسوزانهای کرد که در اینگونه مواقع(مسمومیت) آبلیمو و ماست میل کنم. به خط مقدم که رسیدیم نگران بودم. حتی به آقای حسینی حفاظت لشکر توصیه نمودم؛ اجازه ندهد حاجی فرومندی جلو برود. چرا که حاج باقر قالیباف نبود و اگر اتفاقی برای فرومندی میافتاد؛ احتمال تضعیف روحیه نیروها متصور بود.
در همین بحبوحه، حالت تهوع و دل پیچه شدیدی به خاطر همان مسمومیت پیدا کرده و به دنبال مکانی برای قضای حاجت میگشتم!. هوا کاملاً روشن بود و نمیتوانستم از تاریکی استفاده نمایم؛ بنابراین گوشهای را برای قضای حاجت پیدا نمودم. در مراجعت متوجه فریادهای مکرر دوستان مبنی بر مجروحیت شهید فرومندی شدم. حسینی مسئول حفاظت نمیدانم از کجا موتورسیکلت پیدا کرده بود. جای آمبولانس نبود. شهید فرومندی را در حالی که اورکتی خاکی رنگ بر تن داشت و هیچ اثری از مجروحیت دیده نمیشد؛ سوار ترک موتور کردیم.
شهید خضرایی پشت شهید فرومندی نشست. از شدت گیجی حتی من هم میخواستم پشت سر شهید خضرایی بنشینم!. موتور با سرعت تمام به سمت عقب حرکت کرد. ساعتی نگذشت که خبر آسمانی شدن حاج محمد فرومندی موجب حزن و اندوه همگان شد. ظاهراً ترکش گلوله توپ به اندازه دو مشت، سینهاش را شکافته بود و به همین خاطر و با وجود اورکت دیده نمیشد و فکر نمیکردیم مشکل جدی باشد(روحش شاد). این گزارش ادامه دارد.
منبع: روزنامه قدس
انتهای پیام /
نظر شما