به گزارش قدس آنلاین،امروز منگ عادت ها شده ام. متحیر فراوانی شان. دارم به خط شان می کنم که از زاویه عادات خوب و بد خودم را بشناسم. از نمای ژن ها و اکتساب ها.
بسته ای سنجاق قفلی می خرم. همسایه خراز، هاج و واج نگاهم می کند. حق هم دارد. مثل خانجان خدابیامرزم زیاد سنجاق گم می کنم.
یکطورهایی هرروز دستم توی دستِ توت خشک است.
در شهرِ کتاب و میدان تره بار هم با فرد دیگری انگار عوض می شوم. با موجودی خیلی شاد، کم سال، بی ملاحظه و هیچی ندیده.
عادت ها را وارسی می کنم. می بینم عزیز، وقت شستن ظرف ها آواز می خواند و من هم پا که به آشپزخانه می گذارم صدا را می اندازم توی گلو. البته سهراب می خوانم جای حافظ و مولانا.
میل به دست آنقدر از نخ کاموا زیرورو می بافم تا زمستان پشت پنجره جایش را به شکوفه های سیب بدهد. مثل خاله خانوم که هرسال قد یک مغازه، پلیور می بافد.
عادت دارم مثل آقاجان چای دارچین را با چشمان بسته مزه مزه کنم و روی بالکن بایستم به تماشای بیل مکانیکی هایی که دارند ته مانده گذشته را می بلعند.
می بینم عجیب عادت دارم به کم حرفی. آنطور که اولین برداشت غریبه ها این است که لالم.
اینکه امکان ندارد نعناع بخرم و از این سبزی، دستبند برای خودم ابداع نکنم.
اینکه معتادم به زدن راهنما.
عادتم است آبنبات دسته دار دپو کنم توی کوله ام برای بچه ها و هربار در گورستان سرقبرهای غریبِ بی گل بنشینم، درست مثل خانجان.
عادت دارم با دیدن تله ها کهیر بزنم؛ تله موش، تله گراز، تله خرگوش.
و پای تهویه ساندویچی های قدیمی، خاطرات را بو بکشم.
سراغ عادت های بد هم که می روم سبد رخت چرک ها را می بینم. می بینم تا خرخره پُر شده و عین خیالم نیست تن پوشی نمانده. هیچ تکه لباسی محض رضای خدا.
خیلی تمیز و مجلسی هربار می نشینم پای میزگرد قضاوت و آخرِ کار تازه وجدان درد می آید سراغم.
در مورد اعتیاد به نمک که نمره ام منفی هشت است و ورزش دوست نبودن که بیست منفی را هم رد می کند و البته عادات ناپسند بعدی و بعدی و بعدی.
پی نوشت: عادت ها می توانند ناپدید شوند اگر دستی به سروگوش شان بکشیم و بعد آزادشان کنیم.
انتهای پیام /
نظر شما