به گزارش قدس آنلاین، بهار بهانه است. خانه، اسفندها می شود زن آبستنی که ویار می گیرد و دلش پنجره های شسته ی درخشان می خواهد. گلدان های سرحالی که بشود دست شان را گرفت و سر از گلستان درآورد.
دوست دارد یکی بیاید قاب عکس هایش را دستمال بکشد. ظرف های آشپزخانه اش را بریزد بیرون و قولنج کابینت هایش را بشکند.
اصلاً ویار راه رفتن روی قالیچه هایی می افتد به جانش که از نیم فرسخی عطر شوینده بدهند.
خانه ی تَه سال، خانه ی دیگری ست. هوس می کند اسباب نیمکره راست را ببرد به چپ و اسباب نیمکره دیگر را بدهد به سمسار به قیمتی خنده دار.
بعد، از پرده فروش سَرِگذر قول دوخت یک جفت آویز لیمویی با ابعاد یک در یک و نیم را بگیرد.
بهار بهانه است... خانه، اسفندها در جانش جوششی می اُفتد انگار که می گوید: ننشین! بساب! بخر! آراسته کن! برو! بیا... که جاروبرقی ات بیشتر روشن باشد، لباسشویی ات... که پشت پنجره بایست به دیدن تکاپوی آدم ها... به سالی که دارد اسباب کشی می کند... به عددی که اُفتاده روی سن ات... به تَه مانده درهمِ آخرین ماه از فصل سال.
اسفندها - خانه - زن آبستنی ست که سبزه گندم و ماش و نارنج می اندازد. رسوب کتری را می گیرد. با شادترین آهنگ ها همخوانی می کند و می رود سروقتِ تکاندن روتختی ها.
لابه لای طبقاتِ کمد و فریزر وُول می خورد و می شود تی کشِ اتاق ها. با سطل آب و برف خودش را می رساند به بالکن. با پرنده ها چاق سلامتی می کند و سنگین و دست به کمر، رخت خشک ها را برمی دارد از بند.
زمستان نگاری: چه بخواهیم چه نه - اسفندها - خانه ویار دارد. باید این زنِ حامله را شاد کرد. برای مراعات احوالش از شرق تا غرب و شمال تا جنوب را سابید و روبید. در حد یک ورزشکار ظاهر شد و به ضیافتِ دستکش و ماسک و شوینده، دهن کجی نکرد!
انتهای پیام /
نظر شما