به گزارش قدس آنلاین، قطره آب می چکد. نه یک بار، نه دو بار، رگباری. زنگ پیامک است. واجب می شود سر و گوشی آب بدهم و بروم سراغ موبایل.
شارژر را می کشم و پیام های ارسالی را چک می کنم. شماره آشنا نیست.
۱- سلام. خواستم بگم شهادتت باعث شده تکلیف جهیزیه ام بریزه به هم. وکیل احسان ادعانامه پُرکرده که من جز چند دست قاشق و چنگال و پتو و بالشت، هیچی نیاوردم. توِ نامسلمون اصلاً کجا بودی وقتی من سی میلیون فقط برای چند قلم کالا وام گرفتم و اسنادشم موجوده.
۲- امشب که وکیلم از روند پرونده و امضای تو باخبرم کرد، ریختم بهم. بدون - سرپل صراط - من ازت جواب نمی خوام این خداست که با توی دروغگو تسویه حساب می کنه. آخه چه جوری هم شهادت کذب تحویل دادگاه میدی هم میای خونه مون برا دلداری؟
۳- اسم خودتو نذار انسان. اگه یک مثقال خداترس بودی به حرمت نون و نمکی که با هم خوردیم، حالمو از اینی که هست بدتر نمی کردی مارِ خوش خط و خال.
۴- جا داره بخاطر کاری که در حقم کردی، هزارتا گنده و نفرین و ناسزا بارت کنم اما نمی کنم فقط بهت می گم زمین خیلی وقته که گِرده خانومِ سیمین.
پنجمین اس ام اس هم که به شدت ریتمِ سانسورش بالاست را می خوانم و بعد وا می روم.
دیگر دل و دماغ برگشتن سَر سبزی ها را ندارم. خدا رو شکر جایی که ولو می شوم مُشرف به تپه ی تره و گشنیز و جعفری و شنبلیله نیست.
همه تلاشم را می کنم از پیامک ها بیایم بیرون اما نشدنی است. بدتر می شوم. می بینم ناخواسته افتاده ام وسط متارکه و اندوه آدمی که نمی شناسمش.
بالاخره نمی شود که این خانوم ایرانسلی بماند در گمراهی و من سیمین ای بشوم که نیستم.
دست بکار می شوم و گیجی ام را می تکانم و می نویسم سلام. و یک عدد پیامک چند خطی اول شخص مفرد ارسال می کنم به شماره مجهول.
گوشی بیست درصدی، شارژ می خواهد و دنیای نصفه کاره قورمه صدایم می زند.
کاه که از دور گشنیزها باز می کنم هم «ملاحت خانوم» می نشیند روبرویم، هم اسامی تازه از راه رسیده قاضی دادگاه، وکیل مدافع، سیمین خانوم، زنِ در آستانه متارکه.
و ملاحت بی هوا می گوید: سخت ترین کارِ دنیا قضاوت است. اما من مثل او فکر نمی کنم. فکر می کنم همه آدم ها کارشان سخت ترین کار دنیاست چون باید از هفت خوان زندگی بگذرند.
انتهای پیام /
نظر شما