محمد تربتزاده/ میگویند سقف آرزوهایشان بلندتر از آن چیزی است که من و شما فکرش را میکنیم. آن قدر بلند که بام کوتاه ایران مجال پریدن را بهشان نمیدهد! دار و ندارشان را میفروشند و با کوله باری از آرزوهای محال برای همیشه ترک وطن میکنند. بنا را بر این گذاشتهاند که چند صباحی در ترکیه بمانند و اوضاع که رو به راه شد راهی یونان شوند. چند صباحی را هم در یونان سر کنند و دست آخر برسند به بهشت گم شدهشان یعنی اروپای غربی، آمریکا یا کانادا. این مسیری است که بیشتر پناهجویان ایرانی قبل از ترک ایران برای خودشان تصویر میکنند. اینکه قرار است آنجا چه گلی به سر خودشان بزنند که اینجا نمیشده را خیلی هایشان نمیدانند. فقط شنیدهاند که اوضاع در اروپای غربی و آمریکا آن قدر ردیف است که یک ساله میتوانند زندگی تباه شدهشان را از نو بسازند. چند صباح بعد اما سقف آرزوی خیلیهایشان به پیدا کردن لقمه نانی برای خوردن و جایی برای خوابیدن در محلههای فقیر نشین «دنیزلی» تنزل پیدا میکند. البته اگر خوش شانس باشند و در میان راه طعمه قاچاقچیهای انسان نشوند!
اسپری فلفل
نام «دنیزلی» هر چند وقت یک بار سر زبانها میافتد. این سر زبان افتادن هم میتواند ماحصل غرق شدن چند قایق قاچاق انسان باشد یا رفتار ناجور اهالی و پلیس این شهر با پناهجویان ایرانی، سوری و افغانستانی. همین چند ماه پیش بود که تصویر یک مغازه در شهر دنیزلی در فضای مجازی جنجال به پا کرد. صاحب مغازه که ظاهراً از هجوم پناهجویان به شهرش به تنگ آمده بوده، بنری را با این مضمون میچسباند سر در مغازهاش: «شهروندان افغانستان، سوریه و ایران نمیتوانند وارد این مغازه شوند و خرید کنند. اگر وارد شوند، کتک میخورند»! بعد از جنجالی که بر سر این بنر نژادپرستانه در فضای مجازی راه افتاد، پلیس ترکیه بنر را از سر در این مغازه جمع کرده و صاحب مغازه را هم مدتی بازداشت کرد. چند روز پیش اما هشتگ #دنیزلی دوباره در فضای مجازی داغ شد. بهانه هم فیلمی بود که از حمله پلیس ترکیه با اسپری فلفل به سمت پناهجویان ایرانی در فضای مجازی منتشر شده بود. ماجرا از این قرار بوده که جمعی از پناهجویان ایرانی و خارجی برای تمدید مدارک شناسایی خود رو به روی اداره مهاجرت شهر دنیزلی صف کشیده بودند که ناگهان پلیس دنیزلی به سمت آنها اسپری فلفل میزند! روایتهای مختلفی درباره این ماجرا مطرح میشود، اما یکی از صادقانهترین روایتها را یکی از پناهجویان ایرانی روایت کرده است: «در صف، یک پناهجوی ایرانی و افغانستانی با یکدیگر مشاجره کردند، اما این مشاجره بدون مشکلی تمام شد و با اینکه دیگر مشاجرهای وجود نداشت، پلیس بدون دلیل به سمت پناهجویان گاز فلفل زد». یکی دیگر از پناهجویان هم میگوید: «هر بار که به اداره مهاجرت مراجعه میکنیم، این صفها وجود دارد. با اینکه دنیزلی مملو از پناهجو است، اما باز هم پناهجویانی میآیند، زیرا سازمان ملل برای هر یک از پناهجویان 300 دلار میدهد، اما هیچ پولی به دست ما نمیرسد».
بعد از این جو فضای مجازی علیه پلیس ترکیه آن قدر متشنج شد که فرماندار دنیزلی اعلام کرد: «مأمور پلیس که بدون دلیل علیه پناهجویان ایرانی گاز فلفل استفاده کرده، از کار خود تعلیق شده است».
چرا دنیزلی؟
اینکه انبوه پناهجویان ایرانی در دنیزلی چه کار میکنند اما داستان مفصلی دارد. طبق قانون ترکیه، هر پناهجوی ایرانی برای مصاحبه اولیه با دولت ترکیه باید بین 10 ماه تا دو سال منتظر بماند. آن وقت اگر شانس بیاورد و از طرف دولت ترکیه به عنوان پناهنده قانونی تأیید شود، باید برای جلب رضایت کشور ثالثی که قرار است پل عبورش به اروپای غربی، آمریکا و کانادا باشد، وارد عمل شود. این کشور ثالث معمولاً یونان است، چون علاوه بر اینکه همسایه ترکیه محسوب میشود، شرایط راحت تری هم نسبت به سایر کشورهای اروپایی برای جذب پناهنده دارد.
ترکیه اما سعی میکند هیچ جوره به پناهجویان اجازه خروج از ترکیه را ندهد. دلیل این امر هم قراردادی است که اتحادیه اروپا و ترکیه سال 2016 بر سر آن به تفاهم رسیدهاند. بر اساس این قرارداد ترکیه موظف شده پناهجویان را در خاک خودش نگه دارد و مانع ورود آنها به اروپا شود. در عوض اتحادیه اروپا هم متعهد شده علاوه بر کمکهای مالی، شرایط عضویت ترکیه در این اتحادیه را بهبود ببخشد. به همین خاطر دولت ترکیه چندسال پناهجویان را سر میدواند و آخر سر هم برای ساکت کردن کمپینهای حقوق بشر و سازمان ملل، به تعداد محدودی از پناهندگان اجازه خروج میدهد. پناهجویانی هم که سالیان طولانی در به در بودهاند و دست آخر اجازه خروج از ترکیه را پیدا نکردهاند، قید راههای قانونی را میزنند و برای سفر قاچاقی به یونان راهی دنیزلی میشوند.
خانه آخر
دنیزلی خانه آخر پناهجویانی است که همه چیزشان را باختهاند. کسانی که روزی با کوله باری از آرزو به ترکیه پناهنده شدهاند و حالا در این کشور گرفتار شدهاند. این پناهجوها از کمکهای سازمان ملل و دولت ترکیه دل کندهاند و دست به دامن قاچاقچیهای انسان شدهاند. مرکز قاچاقچیهای انسان هم دقیقاً در همین شهر است. قاچاقچیهایی که از پناهجویان آواره خوب پول میگیرند، اما رسیدنشان به جزایر یونان را تضمین نمیکنند. خیلی وقتها این پناهجویان به جای یونان سر از کشورهای آفریقایی و بازار برده فروشها در میآورند. در برخی موارد هم در میان اقیانوس رها میشوند تا از گرسنگی و تشنگی تلف شوند. تازه این در شرایطی است که قایقهای دست ساز قاچاقچیها در میان راه غرق نشود! اما پناهجویانی که ماهها و سالها در ترکیه آواره بودهاند خطر این سفر دریایی را به جان میخرند چون به قول خودشان «خانه به دوشان غم سیلاب ندارند»! خانه بدوشانی که روزگاری رؤیاهای دور و دراز داشتند. آن قدر دور که حالا قایق وصله پینه شده قاچاقچیها هم تاب به مقصد رساندنشان را ندارد.
نظر شما