به گزارش گروه فرهنگی قدس آنلاین، تربیت دینی از اهم واجبات و سفارشات دین مبین اسلام به شمار می رود، پرورش صحیح فرزندان از بدو تولد از تاکیدات دین اسلام است، در این خصوص با حجت الاسلام و المسلمین محمد عالم زاده نوری، عضو هیات علمی فرهنگستان علوم و اندیشه اسلامی و استاد حوزه به گفتگو نشسته ایم که در پنج شماره تنظیم شده است و در آن، اهمیت تربیت دینی و راهکارهای تحقق تربیت اسلامی از کودکی تا جوانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بخش نخست این گفتگو که تحت عنوان "تکامل انسانی جامعه در گرو تربیت اسلامی فرزندان است" روز گذشته منتشر شد؛ در دومین قسمت از گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین محمد عالم زاده نوری به ویژگیهای برخوردی والدین با فرزندان در دوران گذار از کودکی به نوجوانی پرداختهایم که در ادامه میخوانید.
حجت الاسلام و المسلمین محمد عالم زاده نوری استاد حوزه و عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در گفتگو با قدس آنلاین گفت: از آنچه در بند اوّل ذکر شد نحوه برخورد مربّی در قبال در خواستهای فرزند مشخص میشود، کودکی که در دوران سیادت به سر میبرد، خود را مستحق هر گونه درخواستی از دیگران میبیند، دیگران نیز موظّفند طوق بندگی و اطاعت او را گردن نهند و آنچه او میطلبد، برآورده سازند و خود را در منزله عبد فرمانبردار او قرار دهند". «سید» از زیردست خود انتظار آن دارد که بیچون و چرا اوامرش را امتثال نماید و حقّ آن دارد که در مقابل نافرمانی بردگان، بر آشوبد و سرسختی نماید؛ از این جهت تقاضاهای کودک، گرچه به واقع خیر و صلاح او در آن نباشد، هیچگاه غیرمنطقی و نامقبول نخواهد بود و اصرار او بر تأمین مراد خویش، مقتضای اعمال سیادت و بزرگی است".
وی در این باره توضیح داد: در مواردی که در خواستهای کودک از نظر ولی او قابل اجابت و منطقی نیست، اظهارِ مخالفت مستقیم و سرکوبِ صریح تمایلاتِ کودک نه فقط راه خوبی برای تعدیل او نیست، که آثار منفی بیشماری در شاکله شخصیتی او بر جای میگذارد؛ کودکی که جایگاه خویش را در مقابل پدر و مادر و بزرگترها، جایگاه مولا نسبت به بنده میدیده، با نافرمانی بندگان مواجه میشود و چون قدرت اعمال اختیار و استیفای حقوق خویش را ندارد، احساس ناامنی و آشفتگی عاطفی مینماید و دچار تعارض میشود، از یک سو فطرتاً خود را صاحب اختیار و واجب الاطاعه میداند و از سوی دیگر با نافرمانی و عصیان اوامرش روبرو میشود؛ لذا لازم است پدران و مادران از ابتدا، زمینه تقاضاهای نامطلوب را فراهم نکنند و مقتضی اینگونه در خواستها را پیشاپیش از بین برند؛ نه آنکه پس از تقاضا، در مسیر خواسته او مانع قرار دهند. چنانچه کودک در شرایط خاصی، درخواست ناموجّهی نمود، هیچگاه نباید با برخورد عتابآلود و خشونتآمیز با او مواجه شد، بلکه با توجّه دادن او به سوی اشیاء دیگر، او را نسبت به خواستهاش غافل نمود و صرفنظر داد؛ به عنوان مثال، اولیا باید از قرار دادن اشیای خطرناک یا حساس در اختیار کودکان از ابتدا جلوگیری کرده، محیط پرورش کودک را در حد امکان از اینگونه اشیا خالی نگه دارند تا کودک زمینه تقاضا و طلب آنها را نداشته باشد.
این استاد حوزه تصریح نمود: ولی چنانچه غفلتاً اینگونه اشیا در دسترس او قرار گرفت با سرگرم ساختن وی به چیزهای جذّابتر، موجبات غفلت و بیتوجّهی او را نسبت به شیء مورد نظر تأمین نمایند. در هر حال برخورد خشونتآمیز و صریح جز آنکه سبب لجبازی و رویارویی مستقیم کودک شود، نتیجه دیگری ندارد؛ همچنین هرگاه کودک تقاضای انجام کاری را از اولیا داشته باشد و به هر دلیلی نتوان خواسته او را اجابت نمود، باید به گونهای با کودک برخورد شود که به روح سیادت او لطمهای وارد نیاید؛ مثلاً با اظهار عجز و ابراز ناتوانی از برآوردن حاجت او یا وانمود کردن به اینکه تکلیف او بر ما خارج از حیطه وسع ما و تکلیف به ما لایطاق است، میتوان کودک را از خواستهاش منصرف ساخت، بدون آنکه با شرایط روحی او تعارضی داشته باشد.
استاد عالم زاده با ارائه راهکارهایی درباره ویژگی های تربیت صحیح کودکان، گفت: با تغییرات روحی و روانی که پس از گذار از مرحله کودکی در وجود کودک پدید میآید؛ در مرحله دوّم زندگی، نونهالان باید از در خواست صریح خواستههای خود دست کشند و نحوه مطالبه آنها از اولیایشان متناسب با شأن عبودیت آنها باشد؛ لذا گستاخی و جسارت و امر و نهی مستقیم فرزند به پدر و مادر در چنین ایامی به هیچ وجه، موجّه نیست و چنانچه درخواست فرزند - هر چند به لحن مناسب ادا شود - در مسیر تربیت او و به صلاح او نباشد، لازم است صریح، مستقیم و بدون تعارف نفی شود. شخصیتی که خود را در رتبه عَبد نسبت به مولایش مییابد، یقیناً پذیرش مقابله صریح با درخواستهایش را دارد و همیشه مولای خود را صاحب اختیار و مدیر مَبسوط الید، امور خود میشمارد؛ لذا ضربه روحی قابل توجهی از این برخورد نمیبیند.
وی مولفه های برخورد با نوجوانان را اینگونه توضیح داد: امّا تقاضایی که نوجوان در مقام وزارت از ولی خود مینماید، هر چند از نظر مربی به صلاح او نباشد، نباید ابتدا و صریح نفی شود. نوجوان در این مرحله به بلوغ نظری رسیده و چون خود را در مقام وزارت و مستشاری میبیند باید او را با ادله و براهین عقلی، از تبعات و لوازم منفی خواستهاش به خوبی آگاه نمود و در ضمن باب مکالمه و گفتگو پیرامون آن موضوع را نیز گشود تا او نیز به بیان ادلّه خود پرداخته و به نقد و بررسی کلام مربّی نشیند. اگر پس از این مناظره، نوجوان نسبت به آن ادلّه، قانع شد و از مطلوب خود چشم پوشید، مقصود مربّی حاصل شده، امّا اگر همچنان بر تقاضای خود پافشاری کند و خود را بر حق بیند و یا قدرت درک مقدّمات عقلی استدلال ولی را نداشته باشد، دو شیوه برخورد فراروی ولی قرار دارد؛ اوّل آنکه پس از این تبادل نظر، مستقیماً، درخواست او رد شود. در این صورت، نوجوان حق تخطّی و تخلّف از امر ولی را ندارد و گر چه از نظر عقلی هنوز قانع نشده و نسبت به ادلّه او قلباً مخالفت میورزد، امّا عملاً باید تبعیت و اطاعت او را گردن نهد. همچنان که وزرای سلاطین، پس از اظهار نظر و بیان عقیدة خود، نهایتاً تابع دستور حاکم و مطیع فرمان او هستند. البته این موارد باید در حد استثنا باقی بماند و تبدیل به رویه رایج نشود.
وی توضیح داد: راه دوّم ایجاد زمینه برای تجربههای محدود و کنترل شده است؛ بدین صورت که ولی، برخلاف میل باطنی خود، فرزند را در انجام خواستهاش آزاد گذاشته و یا حتّی کمک نماید و تا مرحلهای که ضرر اندک قابل درکی برای او پدیداید، او را همراهی کند. آنگاه با نشان دادن این ضرر، عواقب سوء آن عمل را به خوبی تفهیم نماید، شبیه آنکه مادرها با نزدیک کردن دست کودک به آتش و سوزاندنِ جزئی آن، مفهوم آتش و حرارت را به کودکان میآموزند.
حجت الاسلام محمد عالم زاده نوری درخصوص نظارت اولیا بر کودکان گفت: یکی از اموری که در باره تربیت کودک قابل توجه و حائز اهمیت است، نظارت والدین به کودک و کنترل اعمال و رفتار اوست، به یقین مربّی باید از روحیات و اخلاق کودک آگاه بوده، اعمال و کردار او را زیر نظر داشته باشد، تا برخوردهای خود را متناسب با شرایط او تنظیم نماید. اصلِ داشتن نظارت، بدون شک برای تربیت لازم است، سخن در میزان و شیوههای آن است، کودک در هفت سال اوّلِ زندگی، تاج سیادت به سر دارد؛ لذا دیگران در برخورد با وی باید خود را به صورت بنده فرمانبردار و تحت اختیار او تصور نمایند. کودکی که خود را نسبت به دیگران تامّالاختیار و واجبالاطاعه میبیند، خود را در انجام هر عملی محق دانسته و دیگران را شایستة اظهار نظر و دخالت نمیپندارد و انتظار ندارد که در مقابل تک تک اعمال و رفتار خود، در مقابل دیگران بازخواست شده و پاسخگو باشد.
وی دراین باره توضیح داد: لذا برخوردهای دیگران باید چنان تنظیم شود که کودک، خود را کاملاً آزاد تصوّر نموده و قدرت برتری، ما فوق خود احساس نکند. نظارت اولیا به کودک در چنین شرایطی، باید به صورت نظارت عبد بر مولی طراحی شود، یعنی چنین وانمود شود که از دیدن اعمال و رفتار او اراده کارآموزی شده و یا قصد تحسین و تشویق داریم. اگر کودک، خود اجازه نظارت به اولیا ندهد و یا از ورود آنها منع نماید، امر او مطاع و لازم الاجرا است و باید از شیوههای غیرمستقیم دیگر استفاده شود و به هر حال ملاک اصلی، در برخورد با کودک آن است که کودک خود را تحت کنترل و زیر ذرّه بین احساس نکند و محدود نبیند؛ پس از هفت سالگی، تحوّل درونی کودک او را به مقام عبودیت تنزّل میدهد یعنی از این پس، او دیگران را نسبت به خود مولی و سزاوار امر و نهی و نظارت میبیند؛ از این رو، برخوردهای اولیا نیز باید از مقام ولایت و به عنوان مولی طرّاحی شود؛ همانگونه که مولی حق کنترل رفتار عبد خود را دارد، اولیا نیز مستقیم و بدون هیچ دغدغهای میتوانند بر اعمال و رفتار نونهالان کنترل داشته و آنها را بازخواست نمایند. «عبد» قابلیت نظارت مستقیم را دارا است و خود را زیر دست اولیا تصور میکند، از اینکه متوجه شود مولای او برای سر درآوردن از کارهای او جستجو و تجسّس مینماید و مراقب صحّت اعمال و رفتار اوست گلایهای ندارد، بلکه خود را مستحق مراقبت و هدایت دانسته و تحمّل نظارت صریح را نیز دارد.
استاد حوزه در پایان تصریح نمود: در مرحله سوّم زندگی و دوران وزارت، نوجوان خود را ثقه و مورد اعتماد دیگران تصور مینماید و فطرتاً انتظار دارد دیگران به او اطمینان نموده و کارهایی خطیر، به او واگذار نمایند؛ «وزیر» گر چه تحت ولایت حاکم، و تابع اوست امّا مورد اعتماد و نماینده، او محسوب میشود و دارای اختیارات زیادی است؛ «وزیر» هیچگاه کنترل بیش از اندازه و صریح را تحمل نمیکند و انتظار ندارد سلطان دائماً در جزئیات اعمال او دخالت و اظهار نظر نماید؛ او خود را در مقام و منزلت، تقریباً همشأن و همردیف حاکم میبیند و از اینکه حاکم را ناظر و مراقب دائمی خود بیابد به ستوه میآید؛ نوجوان، نیز گرچه حقیقتاً محتاج نظارت اولیا و هدایتهای آنان است امّا چنانچه خود را تحت مراقبت و نظارت دائمی و در معرض بیاعتمادی اولیا احساس کند یا مرتّب نسبت به اشتباهاتش باز خواست شود، لطمات روحی غیر قابل جبرانی خواهد دید. به مقتضای لسان زیبای این روایت، پدران و مادران باید در نهایت ظرافت و کاملاً غیرمستقیم، بر حیات علمی نوجوان نظارت نموده و از تذکر صریح اشتباهات و پرخاش مستقیم نسبت به آنان در حد امکان پرهیز نمایند.
پایان بخش دوم
انتهای پیام/
نظر شما