تحولات لبنان و فلسطین

ر 225 کیلومتری شمال شرقی «بغداد»، جایی که حدود 10 یا 15 کیلومتر با مرز ایران و شهر «سرو آباد» فاصله دارد، می‌توانید «حلبچه» را پیدا کنید. با آب و هوایی که این روزها لابد بهاری - زمستانی است و کوه و دشت‌هایی که بوی اسفند و فروردین را می‌دهد. 31 سال پیش اما، درست در همین روزها، آب و هوا و آسمان «حلبچه» یکباره «میگی» شد! مردم شهر، کودکانی که در کوچه پسکوچه‌های خاکی مشغول بازی بودند، زنانی که مثل همیشه درگیر کارهای روزمره بودند و مردانی که جنگ را تاب آورده و در شهر مانده بودند، ماجرا را خیلی جدی نگرفتند. «میگ»ها می‌آمدند، بمبشان را می‌ریختند و می‌رفتند. ساعتی بعد هم زندگی به روال عادی برمی‌گشت... انفجارها تمام شد اما، زندگی انگار نمی‌خواست به روال عادی برگردد... همه چیز غیر عادی شده بود... .

فشردن دست دیکتاتور

 مجید تربت زاده/ در 225 کیلومتری شمال شرقی «بغداد»، جایی که حدود 10 یا 15 کیلومتر با مرز ایران و شهر «سرو آباد» فاصله دارد، می‌توانید «حلبچه» را پیدا کنید. با آب و هوایی که این روزها لابد بهاری - زمستانی است و کوه و دشت‌هایی که بوی اسفند و فروردین را می‌دهد. 31 سال پیش اما، درست در همین روزها، آب و هوا و آسمان «حلبچه» یکباره «میگی» شد! مردم شهر، کودکانی که در کوچه پسکوچه‌های خاکی مشغول بازی بودند، زنانی که مثل همیشه درگیر کارهای روزمره بودند و مردانی که جنگ را تاب آورده و در شهر مانده بودند، ماجرا را خیلی جدی نگرفتند. «میگ»ها می‌آمدند، بمبشان را می‌ریختند و می‌رفتند. ساعتی بعد هم زندگی به روال عادی برمی‌گشت... انفجارها تمام شد اما، زندگی انگار نمی‌خواست به روال عادی برگردد... همه چیز غیر عادی شده بود... .

عامل اعصاب
اوج فاجعه را تقریباً همه می‌دانیم. شهرتِ تلخ «حلبچه» و تصاویر بهت‌آور و دردناک مردمی که انگار در چند ثانیه به مجسمه‌های مرگ تبدیل شده‌اند، در همه این 31 سال پشت سر، بارها و بارها مرور شده است. اینکه میگ‌های عراقی یکباره ظاهر شدند و بمب‌های شیمیایی را روی شهر و روستاهای اطراف ریختند و پشت سرشان بدون اینکه دیواری آوار شود و ترکشی به جایی بخورد، مرگ و نیستی را جا گذاشتند، حکایتی تکراری اما عجیب و غریب است. بنابراین قصد نداریم با مرور دوباره این حکایت، نوحه سرایی کرده و داغ حلبچه را تازه کنیم. گزارش امروز قرار است، کمتر گفته شده‌ها، تصمیمات پشت پرده، نقشه‌ها و طرح‌هایی را که منجر به خلق تراژدی ننگین قرن بیستم شد را مرور کند. مثلاً اینکه مواد به کار گرفته شده در حمله به حلبچه چه بود، از کجا آمد و چگونه به کار گرفته شد؟ «عامل اعصاب» چیست و با قربانیانش چه می‌کند و...؟
توضیح ساده علمی درباره گاز اعصاب می‌شود همان توصیفاتی که بر و بچه‌های دوران دفاع مقدس از آن کرده‌اند. قربانی به محض اینکه در معرض این گاز قرار می‌گیرد، فقط به اندازه چند بار نفس کشیدن فرصت دارد.
 بعد از آن در حالتی شبیه به فلج، مکانیزم عصبی بدن از کار می‌افتد، عضلات منقبض می‌شوند و در نهایت اگر کسی به دادش نرسد، خفگی و مرگ از راه می‌رسد!

   محکم کاری
نشانه‌هایش را هم این طور نوشته‌اند: «کاهش بینایی، کوچک شدن مردمک چشم، عرق کردن، روان شدن آب دهان و بینی، استفراغ، بی‌اختیاری مدفوع و ادرار، درد شکم، انقباض عضلات، تشنج، توقف تنفس و در نهایت مرگ»! با اینکه فقط همین یک مورد از عوامل شیمیایی می‌تواند کار قربانی را تمام کند، «صدام» و فرماندهانش اما به همین یک مورد اکتفا نمی‌کنند. 
هر چند دیکتاتور پس از دستگیری و در بازجویی‌هایش می‌گوید: «ماجرای حلبچه یک اشتباه بود»، اما اسنادی که بعدها در این باره منتشر می‌شود نشان می‌دهد، این «اشتباه» بسیار حساب شده و دقیق طراحی شده بود. یعنی هواپیماهای عراقی نه یک بار بلکه در سه مرحله اقدام به بمباران منطقه می‌کنند و نه فقط از یک عامل شیمایی بلکه از سه نوع گاز به صورت همزمان استفاده می‌کنند. در میان این گازها علاوه بر عامل اعصاب که گازی ناپایدار است و آثارش بسرعت از بین می‌رود، از گاز «خردل» و «لویزیت» هم استفاده می‌شود که هر دو پایدار هستند و تا مدت‌ها در منطقه باقی می‌مانند. هر دوی این گاز‌ها موجب تاول و تخریب اندام‌های بیرونی و داخلی و همچنین کوری می‌شوند. پروفسور «اوبن هندریکس» رئیس آزمایشگاه سم‌شناسی بیمارستان دانشگاه گان فلاندر، در شمال غرب بلژیک در تحقیقاتش اعلام می‌کند: «عراق از سه نوع گاز مختلف خردل و گازهای اعصاب سارین و تابون استفاده کرده و در آخرین مرحله هم (27 و 28 اسفند) از «سیانوژن» استفاده کرده است». کارشناسان دیگر هم معتقدند «صدام» در واقع برای محکم کاری، ترکیبی از سه بمباران شیمیایی را استفاده کرده تا خاطرجمع باشد قربانیان در صورت فرار از دو عامل به عامل سوم گرفتار شوند!

  اشتباه استراتژیک!
ظاهر ماجرا این بود که پیروزی در عملیات «والفجر10»، رسیدن رزمندگان ایرانی به برخی شهرهای شمال شرقی عراق از جمله «حلبچه» و استقبالی که کُردهای این مناطق از آن‌ها کرده‌اند، کُفر «صدام» را درآورده تا به «علی حسن المجید» یا همان «علی شیمیایی» دستور بدهد کُردهای حلبچه را قتل عام کند. پشت پرده ماجرا اما مسائل دیگری وجود دارند که سال‌ها بعد و در اسناد مختلف افشا می‌شوند. نخستین نشانه‌های این پشت پرده را می‌توان در نوشته‌های «جان نیکسون» مأمور سازمان «سیا» و مسئول بازجویی اولیه از او دید که 10 سال بعد منتشر می‌شود: «وقتی در مورد حمله‌ شیمیایی‌اش به کردنشین حلبچه در طی جنگ عراق با ایران سؤال کردم، اول فریاد زد که از تو و آن رئیس‌جمهورت ذره‌ای نمی‌ترسم... اما ناگهان کمی نرم شد و گفت تصمیم حمله به حلبچه، تصمیم من نبود»!اگر فکر می‌کنید «صدام» تقصیر را گردن دیگران انداخته تا خودش را تبرئه کند اظهارنظر «جان نیکسون» در این باره را بخوانید: «چیزی در درونم به من می‌گفت که صدام در مورد بمباران حلبچه راست می‌گوید... او از تصمیم فرماندهانش مبنی بر شیمیایی کردن مردم حلبچه اصلاً پشیمان و ناراحت نبود... چیزی که بر سر موضوع حلبچه او را آزار می‌داد این بود که حمله به این روستا را یک اشتباه استراتژیک می‌دانست که نام او را در دنیا خراب و نام ایران را سربلندتر کرد»!

 غیرقابل قبول است
نشانه‌های بعدی را هم خبرگزاری‌ها و نشریات آمریکایی و اروپایی در سال‌های بعد بر اساس اسناد محرمانه‌ای که از محرمانگی خارج شده‌اند منتشر می‌کنند. «ریک فرانکونا» متخصص امور خاورمیانه که در شورای امنیت ملی و آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا خدمت می‌کرد در گزارش‌هایش می‌نویسد: «تصاویر به دست آمده توسط ماهواره به وضوح محل استقرار ارتش ایران و تجهیزاتش در شرق بصره را نشان می‌دادند. 
چیزی که بیش از همه، تحلیلگران آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا را نگران کرد... ایران به ضعف دفاعی موجود در جنوب شرقی بصره پی برده بود... تصاویر ماهواره‌ای نشان می‌دادند که واحدهای مهندسی ارتش ایران به طور مخفیانه مقابل این شکاف دفاعی ارتش عراق مستقر می‌شدند و این نشان دهنده محلی بود که حمله اصلی ایران در آن به وقوع می‌پیوست... تحلیلگر آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا در واشنگتن با استفاده از حروف رمز، یک گزارش محرمانه با عنوان «دروازه‌های بصره» تهیه و در آن اعلام کرد که این حمله از دیگر حمله‌های ایران که هر ساله در بهار انجام می‌گرفت، شدید‌تر خواهد بود... در این گزارش تأکید شده بود که اگر بصره سقوط کند، ارتش و حکومت عراق نیز از هم می‌پاشد... ریگان پس از خواندن این گزارش، یادداشتی خطاب به وزیر دفاع نوشته و در حاشیه آن اضافه کرد پیروزی ایران در جنگ غیرقابل قبول است»! این یعنی عملیات والفجر 10 در جبهه‌های شمالی در واقع با هدف سرگرم کردن عراقی‌ها انجام شد و ایرانی‌ها قرار بود جبهه شمال را به معارضان کُرد عراقی واگذار کنند و در فرصت مناسب از جنوب و بصره ضربه نهایی را به دشمنشان بزنند. ارتباط این اسناد و تحلیل‌های نظامی با بمباران شیمیایی حلبچه را در ادامه بخوانید.

 اخطار دیوانه‌وار
«والفجر 10» تقریباً آخرین عملیات پیروزمندانه ایران بود. پیش از آن، تحلیل‌های آمریکایی‌ها از وضع موجود در جبهه‌ها و خطری که در پیش بود، در دیدارهای میان مقام‌های آمریکایی و عراقی به اطلاع عراقی‌ها رسیده بود. یعنی «صدام» با بمباران شیمیایی «حلبچه» اخطار آخر را به همه دنیا داد که برای ماندن در قدرت حاضر است مردم کشور خودش را هم قربانی کند. در مرحله بعد با کمک اطلاعاتی که آمریکایی‌ها در اختیارش گذاشتند، نقطه ضعف‌های ارتش عراق در جنوب را برطرف کرد و بعد هم با حمله به «فاو» و... اوضاع را فعلاً به نفع خودش تغییر داد. اسناد فاش شده به جز آنچه بالاتر گفتیم، چند نکته دیگر را هم ثابت می‌کند. 
بمباران حلبچه نه تنها در سایه اطلاع و سکوت آمریکایی‌ها، بلکه حتی با همکاری آن‌ها انجام می‌شود. این بمباران شیمیایی اگرچه سنگین‌ترین و بیرحمانه‌ترین بمباران پس از جنگ جهانی اول است، اما کاملاً در راستای بمباران‌های شیمیایی دیگر عراق علیه رزمندگان ایرانی انجام می‌شود تا موازنه قوا در جنگ تحمیلی به سود عراق تغییر کند.

 محموله‌های مشکوک
 بنابر آنچه بالاتر گفتیم و بنا بر اسناد منتشر شده، نه تنها آمریکایی‌ها از بمباران شیمیایی حلبچه، بلکه از سایر بمباران‌های شیمیایی عراق در سال‌های پیش باخبر بودند. «ریک فرانکونا» در این مورد به فارین پالیسی گفته است: «عراقی‌ها هرگز به ما نگفتند که قصد استفاده از گازهای شیمیایی را دارند، چون خودمان از قبل این را می‌دانستیم»! البته اینکه «صدام» چگونه به چنین گازهایی دست پیدا می‌کند و کدام کشورها آن را به دستش می‌رسانند در هیچ‌کدام از اسناد به وضوح گفته نشده است. 
حدس و گمان‌های تحلیلگران و کارشناسان در وهله اول انگشت اتهام را به سمت شوروی سابق و همچنین آلمان می‌گیرند چون فقط این دو کشور امکان دسترسی به چنین مواد خطرناکی را داشته‌اند. اما در میان اسنادی که چند سال پیش از حالت طبقه بندی خارج شد و در مکاتبات میان وزارت خارجه آمریکا، پنتاگون و کاخ سفید، نامه هایی یافت می‌شوند که از توقیف محموله‌های شیمیایی سخن می‌گویند. 
محموله‌هایی که از مواد شیمیایی ساخت آمریکا تشکیل شده و قرار بوده به عراق برسند! جالب اینکه مبدأ این محموله‌ها اسرائیل است و موادی در آن‌ها دیده می‌شود که انحصار ساخت آن‌ها فقط در اختیار آمریکاست. به نظر شما چه تعداد از این محموله‌ها توقیف نشده و به مقصد رسیده بودند؟
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.