عباسعلی سپاهی یونسی/
»کیان جهانی» ی کی مثل همه ماســت؛ مثل همه ایرانیها، مثل همه کردها، مثل همه آدم هایی که هر روز توی خیابان از کنار ما رد می شوند. دل مشغولی او اما، با خیلی از این آدمها فرق دارد. یعنی درست در روزگاری که خیلی ها تلاش شان این است که سکه روی سکه بگذارند و در روزهای بالا و پایین رفتن نرخ ارز، یک تومانشان، دو تومان شود، کیان جهانی و خانوادهاش، 200 میلیون از پولشان را وسط گذاشتند تا یک فکر را تبدیل به حقیقت کنند؛ فکر ایجاد «یانه کورده واری» یا همان »خانه کرد» که یک موزه برای فرهنگ و آداب و رسوم کردهاست. آنها چند سال پیش از این، ماشین و طلاهایشان را فروختند و پولی دست و پا کردند تا بشود سرمایه راه اندازی یک خانه قدیمی؛ خانهای که قرار است گردشگرها را ببرد به 100 سال پیشِ زندگی کردهای اورامان؛ بنایی که حالا چند سالی است پا گرفته و البته مقدمه ای شده برای فکرهای بزرگتر کیان جهانی و خانوادها ش که دوست دارند یک دهکده گردشگری داشته باشند پر از ابزار، وسایل و فرهنگ و رسوم قوم کرد.
ایده ایجــاد « یانه کورده واری» از کجا آمد و این موزه فرهنگ روســتایی چطور شکل گرفت؟
خب من از کودکی دلبســته فرهنگ و آداب و سنن زادگاهم کردستان بودهام. بعدها هم در گشت و گذارهایی که به خاطر شــغلم در شــهرهای مختلف داشتم، میدیدم که متأســفانه در کنار پیشرفت هایی که در شهرها و روستاها شکل گرفته، کم کم آداب و سنتها و فرهنگ اصیل این مناطق در حال کم رنگ شــدن و از بین رفتن است. مثالا وقتی به روستاها میرفتم، می دیدم که حتی معماری شــان هم دچار آسیب های جدی شده است. به علاوه در سالهای اخیر وسایلی به زندگی مردم راه پیدا کــرده که موجب تغییر در فرهنگ مناطق مختلف شده است. این موجب شد که من در کنار ضبط برنامه هایی از آیین و فرهنگ شهرها و روستاهای کردستان، به ایجاد یک موزه هم فکر کنم.
دست به کار شدید؟
بله. از ســال 94 که ایده این موزه به ذهنم رســید، دست به کار شــدم. البته آنچه در ذهن من بود، با چیزی که بعداً ســاخته شد، فرق داشت. ایده اولیه مــن ایجاد یک دهکده کوچک مثالً با 10 خانه بود که هر خانه آن، نماینده بخشــی از کردستان باشد و آداب، فرهنــگ، لباس، غذا و حتی معماری و ابزار زندگــی آن منطقه را در قدیم نمایش بدهد. من در ابتدا برای عملی کردن این ایده دست به کار شدم، اما اجرای این ایده در کمتر از یک هکتار ممکن نبود. از طرفی متأسفانه زمین مورد نیاز تأمین نشد و برای همین من هم فکر کردم تا با همین توانی که دارم، ایده ام را در مقیاس کوچک تری عملیاتی کنم. دست آخر هم در سال 95 این فضا را اجاره کردم و دست به کار شدم.
پس عملا میشود گفت که این موزه بخشی از ایده اولیه شماست.
بله. چون برای ایجاد دهکده خیلی از نهادها باید با من همراهی میکردند تا بتوانیم زمین بزرگ مورد نیاز را تأمین کنیم. البته علاوه بر زمین، بخش های دیگر کار هم هزینه کمی نداشت و از توان یک نفر خارج بود. پس تلاش شــما برای تفکیک ویژگی های فرهنگی مناطق مختلف کردستان میسر نشد.
شاید حالا باید انتخاب میکردید که در محیط کوچکی که در اختیار دارید، آداب و سنتهای فرهنگی کدام منطقه را نشان بدهید.
دقیقاً. برای همین هم در» یانه کورده واری «به سراغ معماری گذشته«اورامان»و «مریوان» رفتم.
چرا این دو منطقه؟ چون هم این دو معماری نزدیک به هم هســتند و هــم اینکه اورامان محل تولد خودم اســت و به آن دلبستگی دارم.
وقتی میگویید «اورامان» منظورتان همان «اورامان تخت» است؟
اورامان تخت مرکز اورامان اســت. اورامان ناحیه وسیعی است که سراسر جنوب استان کردستان را شــامل میشود و یکی از مناطق خوش آب و هوای استان کردستان است که با توجه به کوهستانی بودن دارای ویژگی های نادری است و میتواند گردشگران خارجی و داخلی زیادی جذب کند.
معماری این منطقه مشخصه خاصی هم برای نمایش دارد؟
بله. چون این منطقه کوهستانی است و خاک کمتری برای بنایی دارد، در ســاخت بناهای آن حتی برای بندکشی ردیف سنگ ها هم از گل یا ملات استفاده نمی کنند. در اورامان در بین ردیف سنگهای بنا از چوبهای چهار پهلو استفاده میشود که هم برای ایجــاد توازن و پایداری ســنگها کاربرد دارد و هم موجب میشــود نمای خانه ای که ساخته میشود، زیباتر شــود. در این معماری، ما دیوارههایی به نام «تیمان» داریم که بیشتر بین طویله و فضای بیرون آن قرار می گیرد. این دیواره ها که با بافت شاخه های نازک درختان ســاخته می شــود، کار تهویه طویله دام ها را انجام می دهد و موجب میشود تا نور هم به داخل هدایت شود. وقتی هم که زمستان میشود، با پِهِن حیوانات درزهای تیمان را میبندند و دوباره با رسیدن بهار و تابستان، آنها را برمی دارند. نکته دیگر در معماری این منطقه این است که در این معماری برای ساخت در و پنجره از میخ استفاده نمی شده و در گذشته همه چفت و بسط در وپنجره ها را با نر و مادگی چوبها به هم وصل میکرده اند.
استفاده از رنگهای خاصی هم در معماری این منطقه راجی هست؟
بله. در کردستان ما از خاکهای مختلفی با رنگهای قرمز، زرد و ســفید استفاده میکنیم. برای همین هم بعضی ها که وارد موزه می شوند، اول فکر می کنند که دیوارها را رنــگ کرده ایم. در حالی که رنگ دیوارهای ما از خاکهای رنگی کردستان است. علاوه بر این در کردستان برای رنگ در و پنجره ها هم بیشتر از رنگ آبی استفاده می کنند و معتقدند که آبی ضد چشم زخم است.
چه جالب...
بله. حتــی هنوز وقتی بچه ای در روســتاها به دنیا می آید، مهرهای آبی به پیشانی اش یا گهواره اش وصل می کنند که چشم نخورد.
شــما اورامان را انتخاب کردید. چون این منطقه زادگاه خود شــما بود و دلبســتگی بیشتری به آن داشتید.
بله. البته علاوه بر این، من باید بعضی از وسایل مورد نظرم را هم برای موزه جمع میکردم و دسترسی من به اورامان ساده تر بود تا نقاط دیگر. از زمان آغــاز کار بگویید. همه چیز خوب پیش رفت؟ از زمانی که برای اجرای کار اقدام کردم، میدانستم که قرار است بخش کوچکی از ایده ام را پیاده کنم، ولی با این وجود زمانی که این ایده را مطرح میکردم، خیلی ها می گفتند که این کار نشدنی است.
این بازخوردها شما را بی انگیزه یا دلسرد نمیکرد؟
من میدانستم اگر همت کنم، میتوانم به چیزی که میخواهم، برسم. کاری هم نداشتم که بخش دولتی وقتی طرح های توجیهی من را می دیدند، استقبالی از انجام آن نداشتند. البته طبعاً بدون کمک آنها من پنج تــا 10 درصد ایده ام را عملی کرده ام. در حالی که اگر همکاری و همراهی بخشهای دولتی بود، میتوانستم 100 درصد چیزی را که به دنبال آن هستم، عملی کنم و این میراث به عنوان جاذبه ای برای مریوان باقی بماند.
شما مشــغول نمایش نمایی از معماری و فرهنگ اورامان بودید. خود این منطقه به لحاظ هویتی چقدر تغییر کرده بود؟
خب آنجا هم خیلی از گزند تغییرات در امان نمانده اســت. چون ناخواســته هر جایی که برق و جاده برود، کمکم بر همــه جنبه های زندگی مردم تأثیر میگذارد و شــکل زندگی ها را تغییر می دهد. برای همین مــن در این موزه کوچک بــه دنبال احیای چیزهایی هســتم که از بین رفته اند یا دارند آخرین نفسهای شان را می کشند. از طرفی دلم میخواست در ایــن موزه زندگی در جریان باشــد. برای همین خواستم کارهایی مثل نخریسی و پخت و پز و به طور کلی همه کارهایی که در یک زندگی سنتی جریان داشــته، در این موزه هم دیده شود. برای همین هم مدتی پنجشنبه شــبها اینجا پخت غذای محلی، حکایت گویی، داستان گویی و اجرای موسیقی سنتی و محلی داشتیم که باز در راستای ایجاد این موزه و آنچه به دنبال آن بودم، کارکرد داشت.
حــالا حتماً به فکر اجرایــی کردن پروژه اصلیتان هستید.
الان دو سالی میشود که در این فکر هستم. فکرش را بکنید که ما در شمال کشور، موزه میراث روستایی گیلان را داریم که در محیطی 60 هکتاری بنا شده و تصاویری از زندگی ســنتی آن منطقه است و در آن میتوان معماری، آداب و رســوم، صنایع دستی و هنرهــای بومی آنجا را از نزدیــک دید و زندگی روســتایی را تجربه کرد. در آن موزه، قدیمی ترین خانه ها از جاهای مختلف تملک و واچینی شــده و در محل موزه دوباره بنا شده است. این را میگویم تا مقایسه ای بشود با آنچه من به دنبال آن هستم؛ زمین 10 هزار متری از اراضی ملی که بعد شد 6000 متر، بعد شد 3000 متر و بعد شد 1500 متر و من الان دو سالی است که دنبال این 1500 مترهستم. حالا هم امیدوارم الان که اســتعلام ها گرفته شده و دوسالی میشود دنبال گرفتن زمین مورد نیازم، زمین واگذار و موزه در جایی بهتر و وسیعتر ساخته شود. فکرش را بکنید که من اگر میخواستم همان 200 میلیون تومانی را که تا امروز خرج موزه کرده ام، دلار بخرم، الان کلی سود میکردم. در همین مریوان کسی بود که در ماجرای گران شدن دلار در یک روز 200 میلیون تومان سود کرد. من اما این نوع پول درآوردن را دوست ندارم و ایده آلم برای زندگی چیز دیگری است.
موزه «یانه کورده واری» از چه بخشهایی تشکیل شده است؟
«یانه کورده واری» شامل خانهای دو طبقه است. در طبقه پایین خانه، آتشــکده ای برای پخت نان طراحی شده به علاوه طویله و تمام وســایل زندگی انســانها در 100 سال قبل. طبقه بالا هم شــامل دو اتاق و یک راهرو اســت که با سنگ و چوب ساخته شده اند. در این موزه فرشهای دستباف محلی پهن شده و ابزار هم همگی از گذشته آمده اند. میتوانم بگویم در این موزه هیچ چیز امروزی وجود ندارد، البته به غیر از برق که آن را هم نمیخواستیم، اما برای عکس گرفتن مردم از محیط موزه لازم بود.
پس تلاش این بوده که بازدید کننده شمایل زندگی 100 سال پیش را ببیند.
بله. شــعار ما همین اســت که وقتی وارد یانــه کورده واری میشوید، به 100 ســال قبل برمیگردید و نمایی از زندگی روستاهای اورامان و مریوان را میبینید.
این شبیه سازی چقدر برای شما هزینه داشته است؟
من در ســال 95 توانستم در مدت سه ماه این مکان را آماده کنم و برای اجــرای ایده ام حدود 200 میلیون تومان هزینه شــد. البته در کنار هزینه اولیــه، در حال حاضر هم ماهیانه یک میلیون و 500 هزار تومان اجاره این مکان را میدهم.
خیلی زیاد است!
بلــه. تازه فکر کنید مــن برای جمع کردن این وســایل، روســتاهای زیادی را گشته ام تا توانســته ام این وسایل را بخرم. همه تلاشــم هم این بود کــه چیزهایی را که لازم دارم، بازســازی نکنم. از نظر خودم اگر وسایل را بازسازی می کردیم، حس و انرژی لازم را نه برای من داشــت و نه برای بازدید کنندگان. چوبی که تازه است، آن انرژی را که چــوب قدیمی و به جا مانده از 100 ســال قبل دارد، دارا نیست. برای همین مدت زیادی را در روستاهای کردستان و بخصوص اورامان و مریوان گشتم و برای تهیه هر کدام از این وسایل هزینه کردم.
آماری هم از تعداد وسایلی که جمع کردهاید، دارید؟
این موزه نخســتین موزه مردمشناسی غرب کشور است که بیشــتر از 300 وسیله و ابزار در آن وجود دارد. غیر از کوزه ها هم بقیه ابزار و وسایل تکراری نیستند و از روستاهای مختلف جمع شده اند.
خود شــما به زمان و هزینه ای کــه برای این محل گذاشته اید، احتیاج نداشــتید؟ مثلا آن 200میلیون تومان مورد نیاز خود شما نبود؟
قطعاً مورد نیاز بود. مثالً خود ما مســتأجر هســتیم، اما این موجب نمیشــد که به راه انداختن این موزه که بخشــی از شناسنامه ماست، فکر نکنیم. من حتی برای تکمیل همین بنا مجبور شدم طالهای همسر و ماشینم را بفروشم و حتی پولی را که از ساخت برنامههایم میگرفتم، اینجا هزینه کنم.
چرا؟ یعنی این قدر به این کار علاقه مند بودید؟
بله. این موزه عشق من است. نمیتوانم به راحتی از این عشق بگذرم.
نظر شما