محمدحسین جعفریان/
از ابتدای انتشار اخبار سیلاب، اغلب در رسانهها گلایه مسئولان را میخوانم که از عدم همکاری مردم مینالیدند. ترجیعبند کلام همهشان هم این بود که ما اعلام کردیم و تذکر دادیم ملت خانههایشان را تخلیه کنند و حتی مسئولان هم تأکید کردند خسارات ناشی از سیل پرداخت خواهد شد، اما با وجود خطرات عدیده، عده زیادی ماندند و حالا در سیلاب گرفتار شدهاند و ما برای نجات آنها باید انبوه تجهیزات و امدادگران را به کار بگیریم و هزینههای کلان را متقبل شویم.
تازه اگر انشاءالله تلفات جانی نداشته باشیم... باری وقتی این درد دلهای مقامات را میخواندم، براستی دلم برای آنها میسوخت و با خودم میگفتم چرا مردم تا این حد لجباز و نسبت به هشدار منطقی این مسئولان دلسوز بیتوجه بودهاند که امروز هم خود را به مخاطره انداخته و هم بخشی از نیرو و امکانات مملکت را معطل خویش کردهاند و هنوز هم طلبکارند!
با تمام این احوال حسی به من میگفت ماجرا این قدر ساده و یکطرفه نیست. تا آنکه با خانوادههایی از سیلزدگان همکلام شدم و آنها هم گفتنیهایی داشتند که سخت مرا شرمنده کرد. حرف اولشان این بود که در بیشتر شهرهای کوچک و روستاها یک ماشین بلندگودار در چند کوچه چرخیده و تذکر داده که خانهها را تخلیه کنید و از اینجا بروید که سیل دارد میآید. پرسش اول؛ به کجا برویم؟ کسی برایش برنامهای نداشت. روستاییان اغلب انبوه ذخایر خوراک دام دارند، انبار محصولات و بذر و زیاد و کم تعدادی دام و... موارد اینچنینی دارند. کسی نمیگفت در مدت چند ساعت چطور اینها را که حاصل عمر آنها بود جابهجا کنند. نیرو و تجهیزاتی هم برای کمک به مردم جهت جابهجایی نبود. اگر این پیشبینی ساده در بخش بحران پیش از سیل میشد، با یک دهم امکانات پس از سیل مردم و داراییهایشان جابهجا میشدند. حالا شما به مردمی که امکان و وسیله و جایی برای رفتن ندارند، هی بگو و هشدار بده که برو! کجا و چطور برود؟ کسی اینها را مطرح نمیکرد و در قبال آنها پاسخگو نبود.
شاید بگویند مقامات که گفتند خسارت سیلزدگان را میدهیم، اما خود همان مقامات میدانند ما از زلزله بم هنوز خانوادههای بلاتکلیف بسیار داریم. از زلزله کرمانشاه و سرپل ذهاب که نگو. آنها خوب میدانند سیلزدگان همین مناطق سیلزده، در خوزستان هیچ کدامشان هنوز خسارات سیل سال 1395 را هم از دولت نگرفتهاند. پس حق دارند وقتی مقامی میگوید خسارات سیلزدگان را میدهیم و فلان و بهمان میکنیم، پوزخندی زده و از کنار خانمان خویش تکان نخورند. چرا که پیشتر از این دروغها بسیار از این مقامات شنیدهاند! قبلاً در همین ستون درباره کاهش اعتماد اجتماعی بارها نکاتی را یادآور شدم. عرض کردم وقتی شما به مردمت میگویی سکه ثبتنام کن، هیچ مالیاتی ندارد و زمان تحویل وقتی دیدی مردم سود کردهاند، کل آن قولهای خودت را به پشیزی حساب نمیکنی و به لطایف الحیل از آنها مالیات میگیری، فردا که در گرداب مشابهی افتادی، قسم قرآن و خدا و پیامبر هم که برای ملت بخوری، دیگر برای حرف هایت تره هم خرد نخواهند کرد. اعتماد اجتماعی بسیار گران به دست میآید، اما به دوزار مالیات که یک مدیر هوس میکند بگیرد یا چند میلیارد خسارت سیل فلان سال که بهمان مدیر به مردم نمیدهد، صدها هزار میلیارد تومان اعتماد اجتماعی به باد میرود. نتیجهاش که جلو چشمتان است، یا هنوز باور ندارید؟
نظر شما