زهرا اردکانی/
«به دنیا آمدن» دومین ساخته محسن عبدالوهاب است؛ کارگردانی که پیش از این در مقام فیلمنامهنویس، آثاری همچون گیلانه و خون بازی را در کارنامه خود دارد. او علاقهمند به روایت موضوعات اجتماعیِ روز در بستر خانواده است.
اینکه مسائل و معضلات اجتماعی چه تأثیری بر خانواده، روابط افراد، انتخابها و رفتارهایشان دارد، دغدغه اصلی او محسوب میشود. همچنین نقش کلیدی مادر و بهطور کلی مادرانگی در آثار او مورد توجه است. نقطه اوج این مادرانگی را در فیلم گیلانه میبینیم که مادر قهرمان اصلی و اثرگذار داستان است. در آثار دیگرش نیز نقش مادر و تعریف جایگاه زن در مقام مادر، مشهود و بارز است.
عبدالوهاب در «به دنیا آمدن» نیز دغدغههای پیشین خود را دنبال میکند. او در فیلمی آرام و بدون کشمکشهای درگیرکننده که حتی گاهی کند و کسالتآور مینماید، داستان یک خانواده را روایت میکند. گویا بنا ندارد داستان هیجانانگیز و پرشوری را روایت کند، بلکه روایت تردیدها، ترسها، امیدها و ناامیدهای یک زوج جوان را در زندگی روزمرهشان نشان میدهد. زوجی (با بازی الهام کردا و هدایت هاشمی) که فرزند نوجوانی دارند و حالا از وجود دومین فرزند خود باخبر شدهاند. آنها در معرض یک انتخاباند که آیا خانواده خود را بزرگتر کنند یا خیر. هر دو هنرمند و با انرژی و انگیزه بسیار به دنبال پیشرفت و رشد هستند. زن، بازیگر تئاتر است و در روزهای درخشان کاری خود به سر میبرد. مرد نیز فیلمساز و درگیر با مسائل معیشتی و حرفهای خود است. وجود فرزند دوم در این برهه از زندگی برای هر دو آنها چالشی جدی در مسیر زندگی محسوب میشود. فیلم بخوبی تردیدها و نگرانیهای یک خانواده ایرانی طبقه متوسط امروزی را نشان میدهد. خانواده ایرانی که زندگی کلانشهری را با همه پیچیدگیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیاش تجربه میکند. دغدغه خرید خانه و تأمین مخارج زندگی را دارد و به تربیت درست و همهجانبه فرزند نوجوانش اهمیت میدهد.
زن و شوهر این فیلم نه آنقدر سنتیاند که براحتی وجود فرزند دوم را به عنوان یک واقعیت غیرقابل تغییر بپذیرند، نه آنقدر بیتعهد که بتوانند براحتی به از بین بردن جنین فکر کنند. در حقیقت کل فیلم به این تقابل میپردازد. تقابل خانواده ایرانی مدرن که از طرفی باورهای سنتی و مذهبی را از گذشته خود به همراه دارد و از طرف دیگر انتخابگری جهان مدرن را نیز تجربه کرده است. او فرزندآوری را یک سرنوشت محتوم نمیداند و این انتخاب را برای خود قائل است که فرزندی نداشته باشد.
در فیلم این تقابل هم درون شخصیتها خودش را نشان میدهد هم در عوامل بیرونی. خواهرِ زنِ داستان یکی از عوامل بیرونی است که زوج را به سمت سنتها و نگاههای سنتی به این موضوع سوق میدهد. او با دلیلهای قرآنی استدلال میآورد که روزی هر نوزادی را خدا به همراهش میآورد. در طرف دیگر دوستِ زن وجود دارد که او را به سمت انتخابهای مدرن میبرد. زنی (که بهناز جعفری نقش آن را بازی میکند) خودش یک بار فرزندش را سقط کرده است و اکنون از یک گربه نگهداری میکند. او نیز استدلالهای خودش را دارد. نداشتن وقت کافی برای نگهداری از کودک، هزینههای فرزندآوری و مانع بودن نوزاد برای پیشرفتهای مادر را دلیل اصلی برای از بین بردن جنین میداند. عبدالوهاب با مهارت بالایی که نشان از درک و شناخت دقیق او از شرایط فعلی خانواده ایرانی دارد، به این تردیدها و دوگانگیهای معرفتی درون شخصیتها و بهطور کلی در فرهنگ و جامعه امروز ایران میپردازد. جامعهای در گذار از سنتها به مدرن شدن.
البته کارگردان در این فیلم در پس همه تقابلها و تردیدها در نهایت سنتها را پیروز میکند. زنِ داستان با حس مادرانه خود تصمیم میگیرد کودک را حفظ کند. او تعهد را بر ترسهایش غالب میکند. انتخاب میکند که پیشرفتهای شخصی خودش را مدتی کنار بگذارد، اما فرزندش را به دنیا آورد و بزرگ کند. او بهقدری مصمم است که حتی همراه نشدن مرد با این تصمیم او را منصرف نمی کند. مرد که به دلایل معیشتی و همچنین دستوپاگیر بودن نوزاد تمایلی به فرزند جدید ندارد، تمام توان خود را بهکار میگیرد تا از این اتفاق جلوگیری کند، اما درنهایت موفق نمی شود. او در عرصه بلامنازع مادرانگی شکست میخورد و نمیتواند مانع انتخاب زن شود.
بهطور کلی میتوان گفت فیلم در مواجهه با چنین موضوعی نسخه تعهد، توکل و آسانگیری را پیشنهاد میکند. او مخاطب خود را به متعهد بودن به نتیجه عمل خود (فرزندآوری) و توجه به از بین بردن یا نبردن یک انسان دعوت میکند؛ تعهدی که گاه با خواستهها و منافع شخصی در تضاد است. همچنین او توکل به همراه تلاش را به عنوان راه رسیدن به این تعهد معرفی میکند. زن داستان تصمیم میگیرد با هر سختی و تلاشی که مورد نیاز است، حتی به قیمت دوری از همسرش و کارکردن نزد پدرش، نوزاد را به دنیا آورد. همچنین فیلم به نوعی آسانگیری و رهایی دعوت میکند، چرا که سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش.
در کنار این داستان که خط روایی اصلی را تشکیل میدهد، فیلم به مسئله نوجوانان و مسائل تربیتی نوجوانان نیز گریزی میزند. هر چند این بخشها بسیار ضعیف و کوتاه است و حالت داستان و خرده داستان به خود نمی گیرد، اما نکات قابل توجهی را مطرح میکند. پرداختن به مسائل نوجوانان، موضوعی است که سالهاست در سینمای ایران مغفول مانده است. نوجوانانِ امروزی، با ظهور رسانههای جدید و استفاده گسترده از این رسانهها با مسائل و معضلاتی تازه روبهرو هستند که نیاز به توجه کارشناسان اجتماعی و اهالی فرهنگ و هنرمندان دارد. جامعه در حال گذار که پیشتر عنوان شد، بیشترین تأثیر را روی نسل جدید و نوجوانان دارد. نوجوانانی که به اندازه نسل پیش از خود، باورها و نگرشهای سنتی را به همراه ندارند و در هجوم فرهنگ مدرن و مظاهر آن مانند شبکههای اجتماعی، فیلمهای خارجی و بازهای رایانهای قرار دارند.
در این فیلم به پایین آمدن سن بلوغ و تمایلات عاطفی نوجوانان به جنس مخالف اشاره ای کوتاه میشود. پسر نوجوان 13-12 ساله این خانواده به دختر نوجوان یکی از اقوام علاقهمند است. مهمترین نکتهای فیلم که در زمینه تربیت نوجوانان مطرح میکند، پذیرش و گوش دادن به تمایلات و خواستههای آنان است. فرزند این خانواده براحتی از علاقهاش به دختر یکی از اقوام با پدرش و مادرش صحبت میکند. از آنها میخواهد از تجربه عشق خودشان بگویند. پدر و مادر نیز با او در این مسیر همراه هستند و در عین حال تلاش میکنند کمی نیز او را تعدیل کرده و جهت بدهند. خانواده نه تنها احساسات تازه فرزند را انکار نمی کند و با آن به مقابله نمی پردازد، بلکه بهصورت بسیار آرام و حساب شده ای آنها را مدیریت میکند.
نظر شما